cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

ناوەندی مێژووی کورد و کوردستان

کانال مؤسسهٔ فرهنگی، هنری غیرانتفاعی، ناوەندی لێکۆڵینەوەی مێژووی کورد و کوردستان ( مرکز پژوهشی تاریخ کرد و کردستان) شمارە ثبت 812 دفتر مرکزی سنندج @kani53 مدیر مسئول @kurdokurdistan لینک

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
4 627
المشتركون
-424 ساعات
-157 أيام
+530 أيام
توزيع وقت النشر

جاري تحميل البيانات...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تحليل النشر
المشاركاتالمشاهدات
الأسهم
ديناميات المشاهدات
01
انالله و انا الیه راجعون خزمەتکاری دێرینی کتێب لە شاری کورسان (سنە) کۆچی دووایی کرد. کۆچی دووایی ڕێزدار #محمدرحیم_غریقی غەم و پەژارەیەی خستە دڵی هەموو دۆستدارانی کتێب و ھاوشارییان و دڵی هەموومانی هەژاند. بەم بۆنەوە پەیامی پرسە و سەرەخۆشی خۆمان، ئاڕاستەی بنەماڵە و کەسوکاری ئەو خودالێخۆشبووە دەکەین و لە خودای گەورە دەپاڕێینەوە ڕووحی بە بەهەشتی بەرین شاد بکا. ✍ د.محمدباقر پیری
2 55519Loading...
02
Media files
1 52913Loading...
03
کۆمەڵێک نوسەر و شاعیری کوردستان، گەڵاڵە، ساڵی 1974 ⬅️ لە ڕاستەوە: ئەژی گۆران، سەلام مەنمی، محمد حەمە باقی، محمد رشید فتاح، دکتۆر محمود عوسمان، شێرکۆ بێکەس، تاهیر صالح سەعید، سەعید ناکام، رەئوف بێگەرد، ئەمین میرزا کەریم، مستەفا صالح كەریم، کاکە مەم بۆتانی. https://t.me/kurdokurdistan
4 10428Loading...
04
بارەگای پیرۆزی شای هەورامان سوڵتان سەهاک لە سەردەمانی رابردوو
3 20819Loading...
05
"تڪریت" زۆربەی دانیشـــتووانەڪەی ڪورد بوون! مێژوونووسی بەناوبانگی لیبی (علي صلابي) دەلێت: کەسایەتی (شادی) کە دەکاتە باپیرە گەورەی سوڵتان (صلاح الدین الأیوبي) چەند پۆستێکی کارگێڕیی وەردەگرێت لە قەڵای "تکریت"دا … هەر بۆیە (شادی) لەگەڵ هەردوو کوڕەکەیدا بەناوەکانی (نجم الدین) و (شێرکۆ) بەرەو شاری "تکریت" دەڕۆن و لەوێ دەست بەکاردەبن، کە زۆربەی دانیشتووانی شارەکەش کورد بوون. سەرچاوە: - (صلاح الدين الأيوبي) أصوله ونشأته وحياته الأسرية. د. علي محمد الصلابي یوسف نوری
2 18115Loading...
06
دوکتۆر خوڕڕەمدڵ؛ وەرگێڕێکی شێلگیر و کۆڵنەدەر، فێرخوازێکی خاکەڕا و فێرکارێکی خێرخواز (بە بۆنەی 4 ـی جۆزەردان و چوارەمین ساڵوەگەڕی کۆچی دوایی دوکتۆر خوڕڕەمدڵ)  ✍ دوکتۆر ئەحمەد ئەحمەدیان، زمانناس و توێژەر و مامۆستای زانستگای ئازادی ئیسلامیی مەهاباد
2 87620Loading...
07
نماد تاریخ روزنامه نگاری سقز فیض الله پیری : کتاب #وحشت_در_سقز" ، اگرچه باهدف وقایع نگاری و خاطره نویسی تحریر و منتشر شده، اما موضوعی مهمتر در خودنهفته و مستتر دارد و آن تاباندن روشنایی به بخشی از تاریخ تاریک روزنامه‌نگاری در کردستان و مشخصا شهر #سقز است؛ و البته  معرفی کیستی تاریخ نگار و  نیک نامی گمنام و همزمان ماندگار به نام #مصطفی_تیمورزاده" است که باید از او به عنوان نماد روزنامه نگاری عصر خود در شهر سقز یاد کرد. گرچه، نه مقدمه نویسان و نه #شهباز_محسنی" - که کتاب به سعی او انتشار یافته- اشاره ای به این مهم نکرده اند، اما از لابلای اوراق کتاب می توان یکی از نقاط تاریخی #روزنامه نگاری و #روزنامه نگار مسئولیت پذیری چون راوی کتاب را در یک برهه تاریخی زمانی مشخص از کوران حوادث را استخراج کرد. کتاب وحشت در سقز که تحولات سقز که فاصله جنگ جهانی اول تا اقتدار رضاخان و به عبارتی از سالهای 1293 تا 1302 شمسی را گزارش می کند، هوشمندی یک #روزنامه‌نگار وظیفه شناس را به رخ تاریخ می‌کشد. دریغ که تیمور زاده در همین نزدیکی زمانی و در سال 1370 زندگی را بدرود گفت، بدون آنکه خبرنگاری سراغ او برود و به مثابه شاهد عینی و در قالب مصاحبه‌ای مطبوعاتی، خاطرات بیشتری از او ضبط کند! البته محسنی در مقدمه چاپ اول کتاب نقل کرده که "به واسطه معارفه‌ای که میان پدرم و مرحوم تیمورزاده بود، یکی دوبار در معیت وی به خدمتش شتافتم ولی افسوس که آن هنگام وی به علت کهولت، مریض احوال و در بستر بیماری بود" ! مصطفی تیمورزاده چنانکه خود می نویسد:" فرزند خلف آقا تیمور ابن محمد بیگ ابن سرخاب بیگ کیخسرو بیگ در سال 1311 هجری قمری متولد گشته و در سال 1317 به مکتب‌خانه فرستادند". کتابش نیز روایت سالهای134 هجری قمری تا هفت سال بعد از آن را گزارش می کند. به عبارتی رویدادها کتاب به زمان 23 تا 30 سالگی نویسنده است؛ سالهای که در خلاء قدرت در ایران، شهری چون سقز چون بسیاری از نقاط سرحدی ایران ایران و عثمانی، میان دول مرکزی یا حاکمان محلی چون یاران سمکو دست به دست می شده است. در نتیجه این بی ثباتی مدیریتی، مردم سقز و نواحی در معرض انواع آسیب‌های جدی قرار گرفتند که نبود امنیت جانی، روانی و غذایی و نیز کمبود امکانات زندگی از جمله آنهاست. مرحوم تیمور زاده از این شرایط به عنوان" وحشت سقز" نام می برد که در نهایت کتاب وی به عنوان "وحشت در سقز" به دست امروزیان می رسد. نویسنده کتاب همچنین در شرح زندگانی خود می نویسد: "کیخسروز بیگ[جد ششم نویسنده] از رواندز عراق به سقز مهاجرت کرده، صاحب این ایل و عشیرت زیاد بود..". این روزنامه نگار زمان شناس سپس با اشاره ه به تحصیل در آن زمان می نویسد: ".... مثلا در سال قرآن راختم می نمودیم.هرکس پانزده جزءقرآن را می‌خواند، ختم محسوب می‌شد...پس از دو سال شروع به مشق و نوشتن نموده و در عوض کتابهای تاریخ، جغرافی و حساب و انشاء ، شروع به خواندن اسماعیل نامه و " سنگتراش و باغبان" – که خطی بودند- می نمودیم. بعد به گلستان و بوستان می رسیدیم. در ظرف هفت سال خواندن و نوشتن یاد گرفتم. پدرم فرمود همین مقدار سواد که توان کاغذ خواندن و سیاه نوشتن را داشته باشی، کافی است. زیرا خیال ندارم که پسرم ملا شود. دوستانش هم تصویب نمودند" ! دیگر بخشهای این کتاب را به مطالعه آن توسط مخاطبان ارجاع می دهم. فیض‌الله پیری
1 62014Loading...
08
چگونه خانه‌مان را آباد کنیم؟ 🔹خانه کجاست؟ میهنِ ما خانه‌ی ماست؛ خانه جایی‌ست که آن‌را می‌سازیم تا در آن در کنار خانواده‌ی خود «زندگی‌کنیم»؛ و زندگی نیز با «عشق» ساخته‌می‌شود؛ عشق به خانواده و عشق به خانه و کاشانه و عشق به خود. 🔸خانواده کیست؟ ملتِ ما نیز خانواده‌ی ماست؛ به‌عنوانِ یک خانواده، خانه‌مان را دوست‌ می‌داریم؛ چون آن‌ را با عشق، برای «زیستن» ساختیم. ▫️میهن‌پرستی چیست؟ میهن‌پرستی به‌معنای پرستیدنِ میهن یا نمازخواندن برای‌آن نیست؛ بلکه واژه‌ی «پرست» از «پرستاری» می‌آید؛ و به‌معنای «پرستاری‌کردن» از میهن است؛ یعنی نگاهداری‌کردن از میهن، پاسداری از آن؛ دفاع‌کردن از آن در برابر یورش اهریمنان و دُژخیمان و بدخواهان و همواره آباد و شاد و خرم نگاه‌داشتنِ آن. میهن‌پرستی از میهن‌آگاهی می‌آید؛ ناشی‌است از داشتنِ آگاهی به سرگذشت (تاریخ) و فرهنگ میهن؛ هر انسانی که سرگذشتِ خود را نداند؛ آینده‌ی خود و خانواده‌ی خویش را نخواهد توانست‌ ساختن. 👈 تصور کنید که انسانی حافظه‌ی‌ بلندمدتِ خویش را طی حادثه‌ای از دست‌ بدهد‌؛ چه‌اتفاقی برای‌او می‌افتد؟ آیا می‌تواند ‌در آینده تصمیمات درستی برای‌زندگی‌اش بگیرد؟ آیا او اشتباهاتِ گذشته‌ی خویش را دوباره تکرار نخواهد کرد؟ 🔺 بنابراین نخستین‌گام برای بازسازیِ وطن از ویرانی، بیدارکردنِ ملت است. 🔻برای‌آنکه خانه‌ای را آباد کنی، نخست باید صاحب‌خانه‌اش را بیدار کنی. https://t.me/kurdokurdistan
4 15216Loading...
09
زندگینامه استاد علامه حاجی مامۆستا سید نورالدین واژی https://t.me/kurdokurdistan
4 07535Loading...
10
اسطـوره شمشـال #قـالـەمــەڕه قادر عبدالله زاده (۱۳۸۸-۱۳۰٤) معروف به "قالە مه‌ڕه" کە از ۱۱ سالگی شمشال زدن را شروع کرده بود، و تا پایان زندگی آن را از خود دور نکرد. وی اهل روستای "کولیجه" از توابع بوکان بود؛ ساز شمشالش را که بیش از ۱٥۰ سال قدمت داشت، روزها در آستین لباس کردی‌اش و شب‌ها زیر بالشش می گذاشت و دربارهٔ آن می گفت: "ما از بچگی با هم بزرگ شدیم و گاهی وقت‌ها با هم صحبت می‌‌کردیم! درباره خرید سازش هم می‌‌گفت: " عاشق شِمشال سید نامی شده بودم. چند بار رفتم، پیشش و پیشنهاد خرید شِمشالش را دادم ولی قبول نکرد. پس از مدتی مریض شد و مُرد، من هم شِمشال را از پسرش با یک رأس گوسفند که آن زمان ٥ قِران قیمت داشت، معاوضه کردم". قاله مه‌ڕه با آن که سواد نداشت، بیشتر آهنگ ترانه‌هایش را خودش درست می‌کرد و بیش از ۱۷۰ مقـام را از حفظ بود. در بیش از ۲۰ کشور جهان به اجرای موسیقی پرداختە و یکی از بزرگترین نوازندگان مقامی ایران است. قاله مەڕه در اسطوره ی بی چون و چرای شمشال در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ پس از مدتی بیماری دارفانی را وداع گفت. یادش گرامی و روحش شاد https://t.me/kurdokurdistan
4 92630Loading...
11
Media files
5 20127Loading...
12
انّالِله و اِنّا ِالیه راجعون حوادث هوایی برای دولتمردان در دنیا
2 9278Loading...
13
Media files
4 28925Loading...
14
ئایا #زەردەشت پێغمبەری خودایە؟ مەلای گەورەی کۆیەدەفەرمووێ: زۆربەی دانایانی کورد دەڵێن: زەردەشت پێغمبەری کوردان بووە بەڕاستی گەلێ لە زانایانی گەورە حسب التتبع، تەصدیقی ڕیسالەتی زەردەشتیان کردوە، دڵنیان لەوەی کە بەڕاستی پێغمبەر بووە. لام وایە شاری #سەردەشت ئەسڵەن بەناوی ئەوەوە ناو نراوە. مێژووەکەی دیارە لە ئازەربایجان بووە، موعجیزەی نور بووە. لە ئیبن ولحەجەر وەردەگیرێ ئاگر پەرستەکان دەستکاری کتێبەکەیان کردوە، هەندێ لە نوسینی لە کتێبا دەرکەوتووە، ئەحکاموو وتەی مەعقولی تێدایە. بەڵێ زەردەشت ڕەسوولی خوایە، کتابیەکان هەموومان ئیمانمان بە کۆتا پێغمەبەر محمد(ص)ە و دەبێ عالەم مەمنونی پێغمبەر محمد بێ، چونکە پەیامەکەی ئەو بۆ هەموو بەشەریەتە، پەیامی پێغمبەرانی تر تەنها بۆ قەومی خۆیان بووەو کۆتاییان پێهاتووە 🔸سەرچاوە:تەفسیری کوردی لە کەلامی خوداوەند، نوسینی مەلا محمدی جەلیزادە، ناسراوبەمەلای گەورەی کۆیە، بەرگی5 لاپەڕە١٧٣ 👈وێنەکە هی پێغمبەر زەردەشتە مێژووەکەی دەگەڕێتەوە بۆ سەدەی سێیەمی زاینی، لە یەکێك لە پەرستگاکانی سوریا دۆزراوەتەوە ( وێنەکەم لە پەیجی مێژووی کورد وەرگرتووە) ✍بیلال محمد کریم https://t.me/kurdokurdistan
4 46824Loading...
15
Media files
2 82424Loading...
16
یک بار همراه فریبا، به خانه‌اش در خیابان الوند تهران رفتیم. سخت برافروخته و عصبانی بود. بی‌انصاف‌ها پیش از رسیدن ما، این پیرزن فرزانه را رنجانده بودند. تیراژ کتاب گنجینه‌ی زبان‌هایش را بی‌هیچ تأمل و درنگی کم کرده بودند و پیش از رسیدن من برایش حق التألیف چند مقاله‌ی روزنامه‌ی اطلاعات را فرستاده بودند که خشمگینانه برافروخته بود که مگر من قلم به مزدم؟ مگر من مزدورم؟ و این در حالی بود که وضع مالی بسیار بدی داشت و برای یک نان سنگک و پنیر ساده هم در فشار بود. اما عزت نفس مثال زدنی‌اش، راه را بر هر تمنا و خواسته‌ی مالی و کمک مالی دوستان نزدیکش بسته بود. با آنکه برادران و برادرزاده‌ها و عموزاده‌های و اقوام متمکن فراوان داشت اما هرگز از کسی تقاضایی نمی‌کرد و کمک‌های هیچ کسی را قبول نمی‌کرد. آپارتمان‌ محل سکونتش را دکتر اسعد اردلان و استاد رئوف توکلی در تلاش فراوان و در دیدار با مرحوم حسن حبیبی که رئیس بنیاد مفاخر و نخبه‌گان کشور بود، برایش جور کرده بودند. که از آوارگی چندباره‌اش راحت شد و این تنها لطفی بود که در این مملکت در چند سال آخر حیاتش به او روا داشته بودند. به قول دکتر نقشبندی، در عرفان به مقام فقر و استغنا دست یافته بود و درجاتش در عالم بالا بود. از آن خشم و برافروختگی آن روزش فهمیدم چه شیر زنی است که در جامعه‌ی مرد سالارانه‌ی ما توانسته آن گونه که خود می‌خواسته زندگی کند و به قول خودش سلطنت‌اش را داشته باشد. منظور او از این سلطنت این بود که اجازه به هیچ دخالت و فشار و رفتار منت گذار نداده بود و خود تصمیم گیرنده‌ی امورات خود بود. دیوان گل‌های آبیدر و کتاب مولانا خالد نقشبندی و ترجمه‌های جبران خلیل جبران و خانم می‌ زیاده که بعد از انقلاب چاپ شدند، تحسین همه را برانگیخت که با وجود مشکلات فراوانی که در زندگی دارد اما چه قلب روشن و ذهن وقاد و قلم توانایی دارد. در دیوان دوم هم از آن عشق کهن مکرر یاد کرده بود. چرا که قلب وفادار او غیر از این نمی‌توانست باشد. ...سال‌ها در انتظار لاله رویی سوختم نو بهار من گذشت و لاله‌ام شد عبهری چرخ بازیگر به کام من نمی‌گردد دمی تا چه‌ها آرد برون، زین پرده از بازیگری... با همه‌ی رنجی که این اواخر از نقصان حافظه می‌برد اما می‌دیدی که چه گنجینه‌ی عظیمی از دانش ادبی در او نهفته است که ماحصل روزی ده دوازده ساعت مطالعه است. یک بار با جوابی مفصل و طولانی به یک سوال بسیار تخصصی در چند زبان عربی و فارسی و کردی و فرانسه جمع را غرق حیرت کرد. یکبار استاد حق‌شناس تعریف می‌کرد که شبی خانم دکتر با چند نفر از شاعران پیر و جوان به منزل من آمدند. شب شعر خانگی‌مان با شعرخوانی خانم دکتر بی‌اندازه خوش شد. سراسر عشق و شور و احساس بود. آنقدر با احساس و زیبا اشعارش را می‌خواند که ممکن نبود کس دیگری بتواند اینگونه اشعار او را دکلمه کند. ...جان شیرین چه دهم شرح پریشان خویش که چه‌ها بر من و دل از غم ایام گذشت نیست دل یک نفس آرام ز اندوه گران ای خوش آن عمر که یاد دلارام گذشت... از فرزندان معنوی او یکی آقای اسعد نقشبندی، خواهرزاده‌اش بود که این اواخر بسیار به او خدمت کرد و تا توانست به جان و دل در رفع مشکلاتش کوشید. اما روح آزاده‌ی خانم دکتر اجازه نمی‌داد تا بار دوش کسی دیگر باشد. عاقبت برای رفع تکلیف از دیگران، به سرای سالمندان در کرج رفت. در ایامی که در سالمندان بود زندگی بسیار ساده و بی‌تکلفانه‌ای داشت. کسی باور نمی‌کرد صاحب آن همه گفتار و اشعار و کتاب و مقاله و ترجمه و نوشته امروز در این کنج روزگار می‌گذراند. هیچکس جز خواهرزاده‌هایش از محل نگهداری‌اش خبر نداشتند. خانم توران زندی از فعالان فرهنگی تهران توانست محل نگهداری او را پیدا کند و با چند کس به عیادتش برود و از او چند تصویر و فیلم بگیرد‌. فیلم آن ایام نشان می‌دهد که در آن حال هم روحیه‌ی بسیار بالای خود را حفظ کرده است. به نزدیکانش پیاپی توصیه می‌‌کرد به کسی نگویید کجا هستم مبادا به زحمت بیافتند و به دیدنم بیایند. وصیت کرده بود هر جا که نزدیکتر بود مرا بی‌‌صدا به خاک بسپارید برایم مراسم نگیرید مبادا کسی در زحمت بیافتد. این آخرین خواسته‌‌ی او بود که بعد از مرگ غریبانه‌اش انجام شد و او را در قبرستان شهر ملارد به خاک سپردند. می‌‌دانم که اصلاً خوشآیند نیست اما به این فکر کنید که زندگی از روز اول تا به آخر آنگونه بود که خود می‌‌خواست و این در توان هر کس نیست. که فقط از شیرزنی همچون بانو دکترمهین‌دخت معتمدی بر می‌آید. در ایامی که زنده بود بارها تمنا کردم اجازه دهد که برایش مراسم تجلیل برگزار کنیم به هیچ وجه اجازه نداد و حتی یکبار با همه‌ی لطفی که به من داشت تا آستانه‌ی خشم رفت که من کوتاه آمدم و بخیر گذشت. مستغنی از هر تحسین و تجلیل بود. تنها به یاد عشق دیرینش خوش بود.
1 85229Loading...
17
بانو دکتر #مهین‌‌دخت_معتمدی هر گاه دلش هوای شهر و دیارش را می‌کرد، سبکبار و بی‌وعده؛ با همه‌ی رنجوری که در زانوهایش داشت، راه تهران تا سنندج را با اتوبوس می‌آمد و به شهر می‌رسید. رنج بی‌امان زانو درد، او را به جان آورده بود، اما این درد را تحمل می‌کرد و هیچ دم بر نمی‌آورد. خودش که هرگز نمی‌گفت، اما نزدیکانش زانو درد او را ناشی از نمازهای طولانی و راز و نیازهای عارفانه‌ی نیم‌شبانه‌ی او می‌دانستند. بسیار روزها که روزه بود و کسی نمی‌دانست. گوشش به هیچ پند و اندرز پزشکان و دوستان مشتاقش بدهکار نبود. شوخ طبعانه می‌گفت حیف است این تن بی‌قابل را صحیح و سالم به خاک بسپارم. گشتی در شهر می‌زد و به دوستان قدیمی سر می‌زد. این اواخر  که همه‌ی پیرها و دوستان نزدیکش از دار دنیا رفته‌ بودند، می‌گفت خیلی تنها شده‌ام همه رفته‌اند و "خالی‌ست شهر از عاشقان". می‌گفت این شهر روزگاری دارالعلم بوده است اما امروزه....!! شکفتگی‌اش را هنگامی می‌دیدم که در کتابفروشی‌های غریقی و سامانی و یا در پاساژ عزتی که پر از کتابفروشی بود، جوانان دوره‌اش می‌کردند و با نهایت اشتیاق، احترامش می‌‌داشتند، به غایت از صحبت شیرین یاران جوان که او را چون شمعی در میان می‌گرفتند؛ خوشدل می‌شد همه را با لبخند مهربانانه و آن لحن مخصوصش «چاوه‌که‌م» و «گیانه‌که‌م» خطاب می‌کرد و سوال همه را پاسخ می‌داد. اوج مهربانی‌اش را هنگامی بروز می‌داد که یکی را فرزند معنوی خود بنامد. مقام مهمی بود که با همه مهربانی‌اش هرکسی را لایق این مقام نمی‌دانست. چنان در مهربانی غرق بود که حیرت می‌کردی سرچشمه‌ی این همه مهربانی از چیست؟ یک بار زندەیاد ژیلا حسینی از او پرسیده بود که با این همه آزاری که تو از دیگران دیده‌ای روح تو از چه با هیچ کینه‌ای آشنا نیست؟ خندید و گفت: چاوه‌که‌م! گیانه‌که‌م! من از روز ازل با عشق از مادر زاده‌ام. هرگاه از مادرش حاج‌سعادت خانم یا همان کُرددُخت‌خانم یاد می‌کرد، حسرت دیدار مادر او را در بر می‌گرفت. در جوانی عاشق شده بود و یار بی‌وفا، او را تنها گذاشته و از شهر رفته بود. حکایت‌های فراوانی از دوران عاشقی او در یاد قدیمی‌ها مانده بود که به احترام او بازگو نمی‌کردند. بعد از این شکست عشقی، هرگز دل به کسی نداد و ازدواج نکرد و تا ماند به یاد این عشق کهن بود. ...یار من شوخ و غزلخوان و فریبنده و مست جام در دست و چنان نرگس خود باده پرست لب خاموش مرا دید و ز حالم پرسید که از آن عشق کهن، دلبر من یادت هست؟ گفتم ای دوست چه دیر آمده‌ای دیر که عمر موی چون شام سیاهم به سپید آذین بست... و یا این شعر مشهورش: ‌... شده‌ای ماه من و شمع سرای دگری من به پای تو بسوزم تو به پای دگری دولت عشق نگر، کاین دل غم پرور ما دارد از جلوه‌ی جانانه ضیای دگری تو مپندار که من شور و نوایی دارم خیزد این نغمه‌ی جانبخش ز نای دگری... بعد از این شکست عشقی به درس و تدریس پرداخت و به تهران رفت و در آنجا بسیار جدی و پیگیر به ادامه تحصیل پرداخت و توانست دکترای ادبیات فارسی بگیرد. در آن دوران که در تهران بود به واسطه معلومات ادبی خوب و اشعار دلنشینش توانست در میان شاعران و هنرمندان بزرگ آن زمان، جای پایی برای خود باز کند‌. مراوده‌ی او با استادان بزرگ مانند ابوالحسن صبا، نیمایوشیج، نظام وفا، دکتر خانلری، رهی معیری، دکتر مظاهر مصفا، دکتر محمد معین، جلال همایی، دکتر رعدی آذرخشی، دکتر نصرت‌الله کاسمی، دکتر صهبا و بسیاری از شاعران بزرگ دیگر، از او شاعر نام‌آوری ساخت و اولین دیوان شعرش با نام "دریای اشک" با استقبال جامعه‌ی ادبی سنت‌گرای آن دوره مواجه شد. بعد از انقلاب به دلیل انتساب با برادرش تیمسار نعمت‌الله معتمدی که اعدام شد، از دانشگاه اخراج شد و دوران بسیار سختی بر او گذشت. بعدها از او عذرخواهی کردند اما لطمات وارده به او را هرگز جبران نکردند و در دانشگاه‌های متعدد به صورت پارەوقت و حق‌التدریسی، بدون هیچگونه حقوق مستمر و بیمه‌ای با اندک دستمزدی ناچیز، امرار معاش می‌کرد. او از خاندان علم و فرهنگ کانی‌مشکانی‌ها بود. عموی او شیخ یحیی معرفت رئیس معارف و اولین گردآورنده‌ی دیوان مستوره اردلان و پدرش عطا معتمدی از اولین معلمان آموزش و پرورش نوین در کردستان بودند. مرحوم برهان‌الدین حمدی و مرحوم عارف عرشی شاعر قدیمی هر دو پسر عموی او بودند. خاندان او همه اهل دانش و فرهنگ و بسیار خوشنام و محبوب بودند. هنوز هم قدیمی‌های شهر خدمات فرهنگی مادرش، حاج سعادت خانم که او نیز از اولین معلمان زن کردستان بود را به یاد دارند. باید که از چنین پدر و مادر و خاندانی، چنان دختری بزاید. مکرر دیده بودم هنگام یاد کردن از استادانش مرحوم برهان‌الدین حمدی و بابا مردوخ‌روحانی، اشک از دیدگانش سرازیر می‌شد. واقعاً آنها را می‌پرستید و الگوی او بودند. با همه شوخ طبعی و مهربانی‌هایش؛ خشم و عصبانیتش را نیز دیده بودم.
1 63230Loading...
18
ئەمڕۆ 50 ساڵ به ‌سه‌ر له‌سێداره‌دانی #له‌یلا_قاسم تێدەپەڕێت لەیلا قاسم لە دووا ساتەکانی ژیانیدا بە جەلادەکانی بەعس دەڵێت: "دوای لەسێدارەدانی من، ھەزاران کورد وشیار دەبنەوە، زۆر خۆشحاڵ و سەربەرزم، کە گیانم فیدای ڕێی ڕزگاری دەکەم" لە كاتژمێر 7ی بەیانی ڕۆژی 12ی ئایاری 1974زاینی، لەیلا قاسم و ھەر چووار ھاوڕێكەی بە ناوەکانی #جەواد_ھەمەوەندی، _نەریمان_فوئاد، #حەسەن_حەمەڕەشید و #ئازاد_سلێمان لەلایەن ڕژێمی بەعسەوە لەسێدارە دران. لەیلا قاسم بە جلی کوردییەوە دەچێتە بەردەم پەتی سێدارە.
5 76241Loading...
19
🔹کتاب #نسیم_نوروز نوشته د. محمدباقر پیری در 375 صفحه توسط نشر دلان منتشر شد. (کتاب دوّم، از مجموعەی کوردستان پژوهیِ مرکز پژوهشی تاریخ کورد و کوردستان) 👈 بخش هایی از کتاب: - کوردستان قلب نوروز در جهان - کاوەی آهنگر قهرمان یا خائن؟ - ضحاک یا استیاک؟ - دین و نوروز - پیوند نوروز با افسانه و اسطوره - فلسفەی جشن - سیر تاریخی نوروز - اهمیت و جایگاه نوروز در تاریخ - رمز ماندگاری جشن نوروز - نوروز مادر جشن ها - جشن کوردی دماوند - گاەشماری و تقویم - چهارشنبەسوری - میرنوروزی - کوسەگردانی - تقدس آتش و نقش آن نوروز - شال انداختن - نوروز از دیدگان بزرگان - نوروز در سرزمین های دیگر و... 👈 بهترین راه حمایت از ما خرید مستقیم کتاب از ماست. ( ارسال پستی به تمام نقاط ایران و جهان) ⬅️ جهت تهیەی کتاب به آی دی @kani53 و یا به شماره 09188701974 پیام بدهید. https://t.me/kurdokurdistan
16 90861Loading...
20
🔹وێنەی گروپی هەڵپەرکێی شاری بەدلیس لە کوردستانی بندەستی تورکیە، ساڵی 1977زاینی 🔸عکسی از گروە هەڵپەرکی کردی در شهر بدلیس کردستان ترکیە، سال1977میلادی
3 94921Loading...
انالله و انا الیه راجعون خزمەتکاری دێرینی کتێب لە شاری کورسان (سنە) کۆچی دووایی کرد. کۆچی دووایی ڕێزدار #محمدرحیم_غریقی غەم و پەژارەیەی خستە دڵی هەموو دۆستدارانی کتێب و ھاوشارییان و دڵی هەموومانی هەژاند. بەم بۆنەوە پەیامی پرسە و سەرەخۆشی خۆمان، ئاڕاستەی بنەماڵە و کەسوکاری ئەو خودالێخۆشبووە دەکەین و لە خودای گەورە دەپاڕێینەوە ڕووحی بە بەهەشتی بەرین شاد بکا. ✍ د.محمدباقر پیری
إظهار الكل...
🕊 20 7👍 3
01:23
Video unavailableShow in Telegram
👍 7👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
کۆمەڵێک نوسەر و شاعیری کوردستان، گەڵاڵە، ساڵی 1974 ⬅️ لە ڕاستەوە: ئەژی گۆران، سەلام مەنمی، محمد حەمە باقی، محمد رشید فتاح، دکتۆر محمود عوسمان، شێرکۆ بێکەس، تاهیر صالح سەعید، سەعید ناکام، رەئوف بێگەرد، ئەمین میرزا کەریم، مستەفا صالح كەریم، کاکە مەم بۆتانی. https://t.me/kurdokurdistan
إظهار الكل...
👍 10 1👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
بارەگای پیرۆزی شای هەورامان سوڵتان سەهاک لە سەردەمانی رابردوو
إظهار الكل...
15👎 2👍 1
Photo unavailableShow in Telegram
"تڪریت" زۆربەی دانیشـــتووانەڪەی ڪورد بوون! مێژوونووسی بەناوبانگی لیبی (علي صلابي) دەلێت: کەسایەتی (شادی) کە دەکاتە باپیرە گەورەی سوڵتان (صلاح الدین الأیوبي) چەند پۆستێکی کارگێڕیی وەردەگرێت لە قەڵای "تکریت"دا … هەر بۆیە (شادی) لەگەڵ هەردوو کوڕەکەیدا بەناوەکانی (نجم الدین) و (شێرکۆ) بەرەو شاری "تکریت" دەڕۆن و لەوێ دەست بەکاردەبن، کە زۆربەی دانیشتووانی شارەکەش کورد بوون. سەرچاوە: - (صلاح الدين الأيوبي) أصوله ونشأته وحياته الأسرية. د. علي محمد الصلابي یوسف نوری
إظهار الكل...
👍 15 3🥰 1
دوکتۆر خوڕڕەمدڵ؛ وەرگێڕێکی شێلگیر و کۆڵنەدەر، فێرخوازێکی خاکەڕا و فێرکارێکی خێرخواز (بە بۆنەی 4 ـی جۆزەردان و چوارەمین ساڵوەگەڕی کۆچی دوایی دوکتۆر خوڕڕەمدڵ)  ✍ دوکتۆر ئەحمەد ئەحمەدیان، زمانناس و توێژەر و مامۆستای زانستگای ئازادی ئیسلامیی مەهاباد
إظهار الكل...
👍 9 4
نماد تاریخ روزنامه نگاری سقز فیض الله پیری : کتاب #وحشت_در_سقز" ، اگرچه باهدف وقایع نگاری و خاطره نویسی تحریر و منتشر شده، اما موضوعی مهمتر در خودنهفته و مستتر دارد و آن تاباندن روشنایی به بخشی از تاریخ تاریک روزنامه‌نگاری در کردستان و مشخصا شهر #سقز است؛ و البته  معرفی کیستی تاریخ نگار و  نیک نامی گمنام و همزمان ماندگار به نام #مصطفی_تیمورزاده" است که باید از او به عنوان نماد روزنامه نگاری عصر خود در شهر سقز یاد کرد. گرچه، نه مقدمه نویسان و نه #شهباز_محسنی" - که کتاب به سعی او انتشار یافته- اشاره ای به این مهم نکرده اند، اما از لابلای اوراق کتاب می توان یکی از نقاط تاریخی #روزنامه نگاری و #روزنامه نگار مسئولیت پذیری چون راوی کتاب را در یک برهه تاریخی زمانی مشخص از کوران حوادث را استخراج کرد. کتاب وحشت در سقز که تحولات سقز که فاصله جنگ جهانی اول تا اقتدار رضاخان و به عبارتی از سالهای 1293 تا 1302 شمسی را گزارش می کند، هوشمندی یک #روزنامه‌نگار وظیفه شناس را به رخ تاریخ می‌کشد. دریغ که تیمور زاده در همین نزدیکی زمانی و در سال 1370 زندگی را بدرود گفت، بدون آنکه خبرنگاری سراغ او برود و به مثابه شاهد عینی و در قالب مصاحبه‌ای مطبوعاتی، خاطرات بیشتری از او ضبط کند! البته محسنی در مقدمه چاپ اول کتاب نقل کرده که "به واسطه معارفه‌ای که میان پدرم و مرحوم تیمورزاده بود، یکی دوبار در معیت وی به خدمتش شتافتم ولی افسوس که آن هنگام وی به علت کهولت، مریض احوال و در بستر بیماری بود" ! مصطفی تیمورزاده چنانکه خود می نویسد:" فرزند خلف آقا تیمور ابن محمد بیگ ابن سرخاب بیگ کیخسرو بیگ در سال 1311 هجری قمری متولد گشته و در سال 1317 به مکتب‌خانه فرستادند". کتابش نیز روایت سالهای134 هجری قمری تا هفت سال بعد از آن را گزارش می کند. به عبارتی رویدادها کتاب به زمان 23 تا 30 سالگی نویسنده است؛ سالهای که در خلاء قدرت در ایران، شهری چون سقز چون بسیاری از نقاط سرحدی ایران ایران و عثمانی، میان دول مرکزی یا حاکمان محلی چون یاران سمکو دست به دست می شده است. در نتیجه این بی ثباتی مدیریتی، مردم سقز و نواحی در معرض انواع آسیب‌های جدی قرار گرفتند که نبود امنیت جانی، روانی و غذایی و نیز کمبود امکانات زندگی از جمله آنهاست. مرحوم تیمور زاده از این شرایط به عنوان" وحشت سقز" نام می برد که در نهایت کتاب وی به عنوان "وحشت در سقز" به دست امروزیان می رسد. نویسنده کتاب همچنین در شرح زندگانی خود می نویسد: "کیخسروز بیگ[جد ششم نویسنده] از رواندز عراق به سقز مهاجرت کرده، صاحب این ایل و عشیرت زیاد بود..". این روزنامه نگار زمان شناس سپس با اشاره ه به تحصیل در آن زمان می نویسد: ".... مثلا در سال قرآن راختم می نمودیم.هرکس پانزده جزءقرآن را می‌خواند، ختم محسوب می‌شد...پس از دو سال شروع به مشق و نوشتن نموده و در عوض کتابهای تاریخ، جغرافی و حساب و انشاء ، شروع به خواندن اسماعیل نامه و " سنگتراش و باغبان" – که خطی بودند- می نمودیم. بعد به گلستان و بوستان می رسیدیم. در ظرف هفت سال خواندن و نوشتن یاد گرفتم. پدرم فرمود همین مقدار سواد که توان کاغذ خواندن و سیاه نوشتن را داشته باشی، کافی است. زیرا خیال ندارم که پسرم ملا شود. دوستانش هم تصویب نمودند" ! دیگر بخشهای این کتاب را به مطالعه آن توسط مخاطبان ارجاع می دهم. فیض‌الله پیری
إظهار الكل...
قصرفرهاد/فیض‌الله پیری

ذخیره‌گاه سیاه‌مشق و آرشیو مصاحبه‌های یک روزنامه‌نگار آماتور (فارسی وکوردی)

👏 6 4👍 2
چگونه خانه‌مان را آباد کنیم؟ 🔹خانه کجاست؟ میهنِ ما خانه‌ی ماست؛ خانه جایی‌ست که آن‌را می‌سازیم تا در آن در کنار خانواده‌ی خود «زندگی‌کنیم»؛ و زندگی نیز با «عشق» ساخته‌می‌شود؛ عشق به خانواده و عشق به خانه و کاشانه و عشق به خود. 🔸خانواده کیست؟ ملتِ ما نیز خانواده‌ی ماست؛ به‌عنوانِ یک خانواده، خانه‌مان را دوست‌ می‌داریم؛ چون آن‌ را با عشق، برای «زیستن» ساختیم. ▫️میهن‌پرستی چیست؟ میهن‌پرستی به‌معنای پرستیدنِ میهن یا نمازخواندن برای‌آن نیست؛ بلکه واژه‌ی «پرست» از «پرستاری» می‌آید؛ و به‌معنای «پرستاری‌کردن» از میهن است؛ یعنی نگاهداری‌کردن از میهن، پاسداری از آن؛ دفاع‌کردن از آن در برابر یورش اهریمنان و دُژخیمان و بدخواهان و همواره آباد و شاد و خرم نگاه‌داشتنِ آن. میهن‌پرستی از میهن‌آگاهی می‌آید؛ ناشی‌است از داشتنِ آگاهی به سرگذشت (تاریخ) و فرهنگ میهن؛ هر انسانی که سرگذشتِ خود را نداند؛ آینده‌ی خود و خانواده‌ی خویش را نخواهد توانست‌ ساختن. 👈 تصور کنید که انسانی حافظه‌ی‌ بلندمدتِ خویش را طی حادثه‌ای از دست‌ بدهد‌؛ چه‌اتفاقی برای‌او می‌افتد؟ آیا می‌تواند ‌در آینده تصمیمات درستی برای‌زندگی‌اش بگیرد؟ آیا او اشتباهاتِ گذشته‌ی خویش را دوباره تکرار نخواهد کرد؟ 🔺 بنابراین نخستین‌گام برای بازسازیِ وطن از ویرانی، بیدارکردنِ ملت است. 🔻برای‌آنکه خانه‌ای را آباد کنی، نخست باید صاحب‌خانه‌اش را بیدار کنی. https://t.me/kurdokurdistan
إظهار الكل...
👍 13👏 4
02:06
Video unavailableShow in Telegram
زندگینامه استاد علامه حاجی مامۆستا سید نورالدین واژی https://t.me/kurdokurdistan
إظهار الكل...
15👍 1
Photo unavailableShow in Telegram
اسطـوره شمشـال #قـالـەمــەڕه قادر عبدالله زاده (۱۳۸۸-۱۳۰٤) معروف به "قالە مه‌ڕه" کە از ۱۱ سالگی شمشال زدن را شروع کرده بود، و تا پایان زندگی آن را از خود دور نکرد. وی اهل روستای "کولیجه" از توابع بوکان بود؛ ساز شمشالش را که بیش از ۱٥۰ سال قدمت داشت، روزها در آستین لباس کردی‌اش و شب‌ها زیر بالشش می گذاشت و دربارهٔ آن می گفت: "ما از بچگی با هم بزرگ شدیم و گاهی وقت‌ها با هم صحبت می‌‌کردیم! درباره خرید سازش هم می‌‌گفت: " عاشق شِمشال سید نامی شده بودم. چند بار رفتم، پیشش و پیشنهاد خرید شِمشالش را دادم ولی قبول نکرد. پس از مدتی مریض شد و مُرد، من هم شِمشال را از پسرش با یک رأس گوسفند که آن زمان ٥ قِران قیمت داشت، معاوضه کردم". قاله مه‌ڕه با آن که سواد نداشت، بیشتر آهنگ ترانه‌هایش را خودش درست می‌کرد و بیش از ۱۷۰ مقـام را از حفظ بود. در بیش از ۲۰ کشور جهان به اجرای موسیقی پرداختە و یکی از بزرگترین نوازندگان مقامی ایران است. قاله مەڕه در اسطوره ی بی چون و چرای شمشال در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ پس از مدتی بیماری دارفانی را وداع گفت. یادش گرامی و روحش شاد https://t.me/kurdokurdistan
إظهار الكل...
23👍 2👏 2