cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

محتواهای آموزش نگارش متوسطه1

https://t.me/negareshmotavasete1

إظهار المزيد
إيران176 887Farsi170 476الفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
454
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

sticker.webp0.60 KB
‌کفش هایم را می پوشم و در زندگی قدم می زنم، من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد. آنقدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند. خوب می دانم که گاه کفش ها، پاهایم را می زند، می فشرد و به درد میاورد اما من همچنان خواهم رفت زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد. ماندن در کار نیست گذشته های دردناک را رها می کنم و به آینده نامعلوم نمی اندیشم. ولی این را میدانم؛ گذشته با آینده یکسان نیست! زندگی نه ماندن است نه رسیدن زندگی به سادگی رفتن است به همین راحتی، زندگی چقدر آسان است، زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد. آری، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ! ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ! ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ... #سافار روانشناس بزرگ ایتالیایی ☀️فرصت زندگى به هرکسی داده نمی شود. قدر این فرصت را بدان!🙏☺️ https://t.me/negareshmotavasete1
إظهار الكل...
محتواهای آموزش نگارش متوسطه1

https://t.me/negareshmotavasete1

⛔️چگونه میشود آمریکا را نابود کرد؟ 🔹موضوع انشاء یک دانش آموز: چگونه می شود آمریکا را نابود کرد به نام خدا اول، يك گروه جاسوس كه از دستورات ما پيروي كنند در كشور آمریکا نفوذ میدهیم و تا رسیدن به پست و منصب سیاسی انهارا حمایت میکنیم و سپس کافیست موارد زیر را به وسیله انها در کشور اجرا کنیم 👇👇 ۱. دخترها و پسرها را از همان كودكستان از هم جدا مي كنيم تا از همان زمان، همگي آنها تبديل به انسان هاي بیماری شوند و تا سطح كمي كمتر از ديوانگي به پيش روند. مثلا پسرها فكر كنند دخترها چقدر جاذبه دارند، چقدر متفاوتند، چقدر فرشته‌اند، ولي غير قابل دستيابي اند، نمي‌توانم با آنها حرف يا قدم بزنم و همين افكار را هم دخترها نسبت به پسرها پيدا خواهند كرد. بعد كه همه را تا آخر عمر بیمار جنسی كرديم تا به چیزی جز جنس مخالف نیاندیشند كليه ثروت مادي و معنويشان را غارت مي كنيم. ۲. علوم‌انساني را بي‌حيثيت مي‌كنيم. كاري مي كنيم تا آمريكايي ها، رشته‌ هاي علوم ‌انساني را مسخره كنند و بی ارزش بشمارند. دستور مي دهيم به فارغ التحصيلان رشته‌ هاي: فلسفه، مديريت، جامعه ‌شناسي، اقتصاد، روانشناسي، حقوق، قضاوت و ... كار ندهند و بيشترشان سالها دنبال كار بگردند. در عوض رشته‌ هاي فنی ‌مهندسي، پزشكي و دندان‌ پزشكي را خيلي پر رونق و پولساز مي كنيم. مي گوييم علوم ‌انساني مربوط به انسان هاي خنگ و لات است. سپس، مغزها را مي بريم رشته‌هاي مهندسي، پزشكي و دندان‌پزشكي. به دليل اينكه بچه‌هاي علوم‌انساني از استعدادهاي متوسط به پايين انتخاب شده‌اند توانايي حل مشكلات مديريتي و اجتماعي را نخواهند داشت، بنابراين آمريكاييان مجبور مي شوند با استعداد تر ‌ها كه درس اين كار را نخوانده‌اند مثل مهندس ‌ها و پزشك ها را بگذارند كار مديريت بكنند. تمام كارهاي مديريتي كشور به جاي اينكه دست مديران بيفتد، به مهندسان و پزشكان و.... سپرده مي شود. فيلسوفي وجود نخواهد داشت كه تئوري هاي عقلاني را به جامعه عرضه كند. جامعه‌شناس قوي براي حل مشكلات جامعه به وجود نخواهد آمد. يك وكيل و حقوق‌دان باهوش و خبره نخواهند داشت و تا آخر، در نتيجه كشور درست اداره نشده و همه ارگانها و سازمانهايش از هم می ‌پاشد. سپس ما ايرانيان وارد عمل مي شويم و تمام آن استعدادهاي آمريكا كه در رشته‌هاي مهندسي مثل: فيزيك، فضا، نانو، مكانيك، برق و ... تحصيل كرده‌اند را دعوت‌نامه مي‌زنيم تا بيايند كشور ما، مفت و مجاني شروع به كار كنند. روزي ۱۵ ساعت از آنها كار مي كشيم و گاهي هم توي سرشان مي زنيم كه اگر به كار زيادت اعتراض كني، مجوز اقامتت را مي‌گيريم و تو مجبور مي شوي به همان ديوانه ‌خانه‌ي آمريكا باز گردي. آنوقت است كه وي مثل اسب، شروع به كار مي كند و دم نمي زند تا روز مرگ. ۳. موسيقي را كلا از مدارس حذف مي كنيم. اول وقتي موسيقي خوب، از كشورشان حذف مي ‌شود، جاي آنرا افسردگي و دلمردگي خواهد گرفت. دوم همگي نسبت به موسيقي، بيسواد مي شوند و فرق ماماي گاو و موسيقي بتهوون را نخواهند فهميد و همين موضوع به ما كمك مي كند تا بهتر بتوانيم آنها را نسبت به خواننده‌ هاي خودمان علاقمند و عاشق كنيم. تا مثلا وقتي نام يكي از خواننده‌هاي ما را ميی شنوند از حس حقارت، حتي نتوانند حرف بزنند. آنوقت است كه عاشق كشور ما، موسيقي ما، فرهنگ ما، فيلم هاي ما و كلا عاشق ما مي شوند و ما تا مي توانيم از اين قضيه سوءاستفاده کنیم. ۴. اجازه نمی دهیم که تاریخ گذشته خود را بدانند به این روش آنها کم کم بی هویت شده و نسبت به کشورشان هیچ عشق و علاقه ای نخواهند داشت و واژه ملیت برایشان ناشناخته می گردد. ۵. برای سرگرمی جوونهاشون هم انواع مواد مخدر ارزان و فراوان در اختیارشون می ذاریم تا اینجوری نسل جوونشون هیچ خواسته ای نداشته باشن و کم کم نابود بشن. به اين صورت است كه شما مي توانيد آمريكا را ظرف ۳۰ سال نابود كنيد. اين بود انشاي من براي نابود كردن آمريكا... معلم زیر برگه ام نوشته: انشاء خیلی خوبی بود. البته اشاره نکردید بهشان یاد می دهیم بی مورد و بدون درک و فهم شعار دهند. نمره شما ۱۹ https://t.me/negareshmotavasete1
إظهار الكل...
محتواهای آموزش نگارش متوسطه1

https://t.me/negareshmotavasete1

sticker.webp0.40 KB
Photo unavailableShow in Telegram
تن آسوده چه داند که غم خسته چه باشد من گرفتارکمندم توچه دانی که سواری ؟
إظهار الكل...
Jvoudrais oublier le temps می خواهم زمان را به فراموشی بسپارم Pour un soupir, pour un instant به اندازه یک آه، به اندازه یک لحظه Une parenthese apres la course پرانتزی در انتهای مسیر Et partir ou mon coeur me pousse و رفتن به جایی که قلبم مرا بدان سو می راند Je voudrais retrouver mes traces می خواهم ردپاهایم را باز بیابم Ou est ma vie, ou est ma place به جایی که زندگی من است، به محلی که جایگاه من است Et garder l'or de mon passe و طلای گذاشته ام را نگه دارم Au chaud dans mon jardin secret گرماگرم در باغچه اسرارم Je voudrais passer l'ocean, Croiser le vol d'un goeland می خواهم از اقیانوس عبور کنم، پرواز مرغ دریایی را نظاره بنشینم Penser a tout ce que j'ai vu Ou bien aller vers l'inconnu از هر آنچه که دیده ام بگذرم و به سمت ناشناخته ها سوق یابم Je voudrais decrocher la lune, Je voudrais meme sauver la terre می خواهم ماه را رها سازم، حتی می خواهم کره زمین را نجات دهم Mais avant tout Je voudrais parler a mon pere اماقبل از همه اینها می خوام با پدرم صحبت کنم Parler a mon pere... با پدرم صحبت کنم Je voudrais choisir un bateau می خواهم قایقی برگزینم Pas le plus grand ni le plus beau نه بزرگترین قایق و نه زیباترین آن Je le remplirais des images آن را پر خواهم کرد از عکسها Et des parfums de mes voyages و از عطر سفرهایم Je voudrais freiner pour m'asseoir می خواهم برای نشیتن ترمز کنم Trouver au creux de ma memoire و در پوچی حافظه ام بیابم Les voix de ceux qui m'ont appris صداهای کسانی که مرا آموختند Qu'il n'y a pas de reve interdit هیچ رویایی ممنوعه نیست Je voudrais trouver les couleurs, Du tableau que j'ai dans le coeur می خواهم رنگهای نقاشی های قلبم را فرایابم De ce decor aux lignes pures, Ou je vous vois, qui me rassure (رنگهای) آن دکور با خطوط محض، آنجا که می بینمتان و به خود اطمینان می بخشم Je voudrais decrocher la lune, Je voudrais meme sauver la terre می خواهم ماه را رهاسازم، حتی می خواهم کره زمین را نجات دهم Mais avant tout Je voudrais parler a mon pere اما قبل از همه اینها میخوام با پدرم صحبت کنم
إظهار الكل...
36766775588608.mp36.70 MB
🌸سحر هجدهم... ✍ و..... هجدهمین سحر رمضان، "دردناک ترین" ساعات این ضیافت است... ❄️آسمان و زمین، عجیــب بوی درد گرفته اند. میدانی.... ؛ شق القمری در کوفه، درپيش است، که بر غربت هزار ساله تو، تلنبار شده است. ❄️بی قراری، جان مرا به آتش کشانده است... حِصن حَصین زمین، آماده پرواز می شود. و این اولین بار است که شیعه، درد یتیمی را به جان خویش، می خرد! تصور دردهای فردا، استخوان سوز است! عـلـی، با همه هیبتی که آسمان را به تعظیم واداشته است، به محرابی میرود، که قرار است، ماه را در آن بشکافند. وای، که درد این ثانیه ها، پای قلمم را لنگ می کند! ❄️یوسفم... من نخستین بار، بوی درد را از مشام رمضان، ادراک کرده ام. علــی... همه پناه من... و همه پناه اهل زمین و آسمان است. من؛ بی علی، هزار بار، یتیمی را تجربه کرده ام. ❄️فاجعه ایست رمضان های بدون تو! نميدانیم... بر کدامین درد، شکیبایی پیشه کنیم؟ بر هیبت آنکس، که از دست میدهیم، یا بر غربت آنکس که بدستش نمی آوریم؟ ❄️تو بگو..... شیعه چند سال دیگر، به تحمل این درد، محکوم است؟ لیلةالقـــ✨ـدر در پیش است... و مـــن.. فقط یک نشانی از پیراهنت، می خواهم! تقدیر مرا، به همین یک نشانه، زیبـــا کن.
إظهار الكل...
sticker.webp0.32 KB
✏️ *نامه یِ دبیر ادبیات به دانش آموز با ذوقش:* 👀🗣👀🗣👀🗣👀🗣👀🗣 📝 *به نام خداوند لوح و قلم*        *نه ترافیک حروف در بلوار لبانِ تو نشانه ی فرزانگی است و نه سکوت خیابان های نگاه من دلیل بر نادانی است!* *حروف الفبا اگر چُنین عریانند ارزانیِ تو. ما به تک بیتِ نابی که سروده ایم قانعیم.*         *من با ذخایرِ گوهرِ سخن، صاحب اشعار می شوم. تو با وراجی خَفَن، مجلس گرم کن و نقّال می شوی. تو با حَرّافی،حروفی ضد و نقیض بر دهان خواهی راند و مَضحَکه یِ خاص و عام خواهی شد و من با زبان قلم،مورد احترام خواهم شد.* «کم گوی و گزیده گوی چون دُّر تا ز اندک تو جهــــــــان شود پر» 👀🗣👀🗣👀🗣👀🗣👀🗣       *♡دانش آموز خوب و با ادب من!*✋         درود، که دوستدار اهلِ ادب شده ای و شوق زیبا نوشتن در تو پدیدار گشته،جانان! اگر می خواهی دستی به قلم داشته باشی پند مرا با گوش جان بشنو؛         اول آنکه به اندازه نیاز حرف بزن و تا می توانی سکوت کن. چون هنگامی که حرف می زنی مغزت مَجال فکر کردن نخواهد داشت. هرچه زبان بدنت ساکت تر، زبان قلمت شیواتر می شود. مدت زمان خاموشی ات را بالا و بالاتر ببر، با خودت بیشتر خلوت کن بگذار جرقه ی صور خیال در ذهنت زده شود.          دوم آنکه در همان حالت سکوت آثار ادبی فاخر زیادی را مطالعه کن با هیجان و علاقه بخوان. بلند خوانی ممنوع! لب خوانی ممنوع! فقط چشم خوانی. چون وقتی باچشم می خوانی ذهنت فعال است،نوشته را تجزیه و تحلیل می کند و چه بسا یک بیت شعر یا یک جمله نثر برای تو الهام بخش یک دیوان شود.           سوم آنکه نوشته های دلنشین دیگران را یادداشت و حفظ کن بگذار دایره لغاتت گسترش یابد.       چهارم آنکه قلم حرمت دارد. قِداست دارد، تا جایی که خداوند در قرآن کریم می فرماید:« ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ سوگند به قلم و آنچه می نویسند.» حواست باشد از همان اول مسیر را اشتباهی انتخاب نکنید که اگر چنین شود حتی اگر همچون ایرج میرزا، سعدی دوران شوی، مصداق این آیه خواهی شد که:«  وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ. شعرا كساني هستند كه گمراهان از آنان پيروي مي‏ كنند!»   *ادبیات باید روح را لطیف، گستاخی ها را نحیف، قلب را شفیق،مغز را دقیق و دشمن را رفیق سازد.* *آن کس که اهل ادب باشد، مُحال است که بی ادب باشد!جسم و جان خود را با ادبیات صیقل ده.* اگر غیر از این باشد بدان از قطار ادبیات فاخر پیاده شده ای.          همگان از گوشه گیری تو را برحذر دارند ولی من [همان طور که در اصل اول گفتم] تو را به انجام آن توصیه می کنم. اگر می خواهی زبان قلمت از زبان بدنت گیراتر و شیواتر شود با خودت خلوت کن. اندکی گوشه گیر باش و قلم و برگه ای در  دست، سری به طبیعت روستا بزن،طبیعتِ روح افزا،مَحلِ تَراوُش و رقص واژه هاست. این را نه بر حدس و گمان که از سرِ تجربه با تو سخن می گویم. در چاردیواری ِ بلوکی و سیمانی مَکانی و مَجالی برای به  پرواز در آوردن واژه ها  نیست.       زبان را به اندازه ی نیاز و ادبیات را بی حدُّ و قیاس بخوان و بیاموز، زیرا *زبان مانند باتلاقی است که هرچه بیشتر در آن دست و پا بزنی بیشتر عاجز و ناتوان خواهی شد* ولی ادبیات،هر شعر و نوشته ای دریچه ای نو، و روزنه ای از امید بر تو می گشاید. و راه را بر توسَن خیال هموار می سازد. با الهام از اثری فاخر، خودت هم صاحب اثر خواهی شد.            چون قلم در دست گرفتی به زبان اصلا فکر نکن که ذهنت را کور و رقص واژه ها را مَستور می سازد. تا خلق کامل اثرت، آن را ویرایش نکن،زیرا تو را محدود به چارچوبی می کند که نوشته ات را مانند اینکه از زبان آدم آهنی بیرون آید از  احساس  و عشق به دور  و شاپرک خیالت را رنجور می سازد.  یادت باشد که «هر سخن کز دل برآید، لاجَرَم بر دل نشیند!»        باید زمانی که قلم در دست گرفتی فراتر از حواس پنچگانه حس کنی و بیندیشی،با خنده ی قلمت بخندی و با گریه اش گریان شوی. اگر چنین شد مخاطبت هم با تو خندان و گریان خواهد شد.          *بسیار بخوان و بسیار بنویس. اما بسیار کم، سخن بگوی. این است راز نویسندگی.....* برای شروع درک و دریافت خود را از دو بند آغازین این نامه بنویس و برایم بفرست.      *امیدوارم در آینده ای عن قریب، تو را ببینم عندلیب، با جامه ای از ادیب، دانش آموز با ادبِ اهلِ ادبِ من!*🌹       #یعقوب مرادی دبیر زبان و ادبیات فارسی
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.