3 323
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-267 أيام
-20030 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Photo unavailableShow in Telegram
در دنیا دو نابینا هست
یکی تو که عاشق شدنم را نمیبینی ،
یکی من که به جز تو کسی را نمیبینم!
Photo unavailableShow in Telegram
دوستان قدیمی طلا هستند
دوستان جدید الماس اند
اگریک الماس بدست آوردی
طلا را فراموش نکن
چون برای نگه داشتن الماس
همیشه به پایه #طلا نیـاز داری...
Photo unavailableShow in Telegram
معرفت جاه و مقام نیست به هر کس ندهند
معرفت راه و مرامیست که به هرکس ندهند
معرفت عشق خدائیست به هر نفس ندهند
معرفت بذر نشکفته عشقیست به نارس ندهند
معرفت در گرانیست به هر کس ندهند
پر طاووس قشنگست به کرکس ندهند
Photo unavailableShow in Telegram
همیشه در زندگیت جوری
زندگی کن که
"ای کاش"!!!!
تکیه کلام پیریت نشود
هميشه خوش خوش خوش باشيد
بيخيال قضاوت آدمها
Repost from اســـــــتامــیــــنـوفــن
Photo unavailableShow in Telegram
شهرِ قاب گوشی📱🐻💜
🏙 @Ghab_Center⃤ 🛒🎈
🏙 @Ghab_Center⃤ 🛒🎈
ارسال به سراسر ایران ✈️
Repost from اســـــــتامــیــــنـوفــن
ریمیکس عربی 🇸🇦 @RemixTaim
ریمیکس کردی 🇧🇬 @RemixTaim
ریمیکس فارسی 🇮🇷 @RemixTaim
ریمیکس رپی 🖤 @RemixTaim
ریمیکس ترکی 🇹🇷 @RemixTaim
Photo unavailableShow in Telegram
اگر کسی به این باور برسد که
غیر از خدا به کسی احتیاج ندارد
خداوند هم او را به غیر خودش
محتاج نخواهد کرد ...
📚داستان کوتاه
مردی بود که هر روز برای ماهی گیری به دریا میرفت یک روز کلاهش را باد برد و بر روی آبهای دریا انداخت مرد به آن سمت دریا رفت و کلاهش را برداشت همان جا مشغول ماهی گیری شد. یک ماهی صید کرد و به خانه برد ،زنش ماهی را پخت هنگامی که مشغول خوردن بودند مرواریدی در شکم ماهی دیدند.
روزها گذشت و مرد دوباره بر حسب اتفاق به آن قسمت دریا رفت آن روز هم یک ماهی صید دوباره هنگام شام یک مروارید در شکم ماهی پیدا کرد، از فردا آن روز همیشه به آن قسمت دریا میرفت و هر روز یک ماهی یک مروارید .
تا یک روز پیش خود اندیشید چرا در شکم ماهی های این قسمت از دریا مروارید هست به خود گفت احتمالا در این قسمت از دریا گنجی از مروارید هست ،تصمیم گرفت به زیر آب برود و ان گنج را از دریا خارج کند.
یک روز به همان قسمت دریا رفت خودش را به دریا انداخت به امید گنج مروارید، اما هنگامی که به زیر دریا رسید نهنگی را دیدکه کنار صندوقی از مروارید بی حرکت است و به همه ماهی ها یک مروارید میدهد در این هنگام نهنگ به سمت، مرد رفت و گفت شام امشب هم رسید، طمع مردم باعث شده تا من که سالهاست توان شنا کردن را ندارم زنده بمانم، مرد از ترس همان جا خشکش زد نهنگ به او گفت من یک فرصت دیگر به تو دادم و گفتم توان شنا کردن ندارم اما تو که توان شنا کردنو را داشتی میتوانستی فرار کنی و مرد را بلعید.
در زندگی فرصتهای زیادی هست اما ما همیشه فکر میکنم دیگر فرصتی نداریم در همین جاست که زندگی خود را میبازیم.
گاه طمع زیاد داشتن است که فرصت زندگی را از ما میگرد.
Repost from اســـــــتامــیــــنـوفــن
اینو عیدی بده به کسی که خیلی عاشقشی❤😍
کاملش اینجاست🔥
بسیار زیبا و خواندنی👌
یک روز از سرِ بی کاری به بچه های
کلاس گفتم انشایی بنویسند با این
عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟"
قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود.
چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر".
از بین علم و ثروت همیشه علم را
انتخاب می کردند.
نوشته بودند که "فقر" خوب است
چون چشم و گوش آدم را باز می کند
و او را بیدار نگه می دارد...
ولی عطر آدم را بیهوش
و مدهوش می کند.
"عادت کرده بودند مزیت فقر را بگویند
چون نصیبشان شده بود!
فقط یکی از بچه ها نوشته بود "عطر"
انشایش را هنوز هم دارم. جالب بود.
نوشته بود "عطر حس هایي را در آدم
بیدار می کند که فقر آنها را
خاموش کرده است"...!