cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

تاملاتی در باب ادبیات و هنر

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
281
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
+37 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailableShow in Telegram
کارگاه شعر و داستان رویش برگزار می‌کند: 📕کارگاه‌ آنلاین #شعر _ مناسبت شعر و زبان _ خیال و امر شاعرانه _ اندیشه در شعر _ عاطفه و احساس _ موسیقی _ ارایه‌های ادبی 📕کارگاه آنلاین #داستان‌نویسی _ ایده‌یابی و ایده‌پردازی _ گریز از تله‌ی ناتوانی در نوشتن _ بررسی عناصر داستان _ بررسی عناصر پیرنگ مدرس: #میثم_متاجی بررسی و معرفی شعر و داستان معاصر فارسی و آثار ادبی جهان با رویکرد تولید متن خلاقانه برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام به آی‌دی‌های زیر در تلگرام پیام ارسال کنید: ✅کارگاه داستان خانم زارع @Nazila019zare ✅کارگاه شعر خانم نیکفر @nikfaar
إظهار الكل...
👍 2
بگویم که باد رشته‌های یال را به کجا ببرد؟ وقتی که گنجشک بر لاشه ی شیر تلخ می‌رقصد! تصور غذا از من آنقدر بعید بود که انداختن طناب بر گردن رودخانه! طعمه بود استخوانم کتف مرا به دندان گرفت کفتار با تنی که نیمی از آن دیگر نبود به راه افتادم! من رفته بودم اما پاهایم نیامده بودند. تابستان بهتر از همه جاهای عمیق رودخانه را می شناسد باید از او بپرسم کجا می‌شود آنچنان غرق شد که بیشتر از مرگ‌ بمیرم! «میثم متاجی» @Honare_Eterazi
إظهار الكل...
👍 4🔥 2👏 2😢 2
همزمان، انسان در مسیر عمر خود مگر چند بار می‌تواند به دوستانی بربخورد که از میان آن‌ها همزبانی بیابد؟ همزبانی که همدل باشد. و مگر دوستی از آن مایه که به رفاقت بی‌انجامد چند بار می‌تواند رخ بدهد و در چند مقطع عمر؟ #سلوک #محمود_دولت_آبادى
إظهار الكل...
👍 9
پدرم
إظهار الكل...
06:09
Video unavailableShow in Telegram
70.91 MB
👍 5👏 1🙏 1👌 1
#شعر_تازه از رفاقت با رودخانه برمی‌گردم با سنگ‌هایی که در من ته‌نشین شده‌اند از پیچ و تاب و آرامش خاک کوهستان را به شانه آورده‌ام. به من بگویید چگونه می‌توانم برادر آب باشم؟ من کودکی‌م در آغوش او گذشت و سرمای اسفند هنوز لای دندان‌هایم آرام نگرفت! کجا مانده‌ام که خواب‌هایم هنوز برنگشته‌اند! آن روز که زیر برف سینه را تا ملاقات آب بردم و سگ در استخوانم دوید رویاهایم هنوز در چشم ماهیان از ردیف سنگ و ساحل به سال نو سلام می‌کردند! بگویید که خواب را زیر آبشار پنهان می‌کردم و در تاریکی به کشتن ماهی مشغول می‌شدم و جوانی‌ام از پوست زخمی‌ام در می‌رفت! تو از کدام زخم از کدام‌ روزنه رفتی؟ که چون ماهی گریسته بودم و هیچ‌کس نفهمید.
إظهار الكل...
👍 5😢 4🔥 3👏 1
Repost from N/a
فهم پدیده‌ها در زمان فقدان شعر تصویری از عصر و زمانه‌ی ماست. گزارشی که آیندگان در وجهی زیباشناسانه از ما دریافت می‌کنند. آنکه می‌نویسد تنها راوی رویدادها نیست بلکه تلخ و شیرین و سیاه و سپید را به هنر آغشته می‌کند تا رقصی موزون به نمایش بگذارد که گهگاه آنکه می‌رقصد انگشت‌هایش پر از زخم است.  هر کدام از ما چه میزان چنین رقصیده‌ایم؟ حرکاتی موزون، لبی که لبخند می‌زند و دردی که رگ به رگ درون‌مان راه می‌رود. شعر تصویری از عصر وزمانه‌ی ماست، آنجا که بر سبیل اندیشه به مرگ و تنهایی و زوال و سستی و... می‌پردازیم و در این میان تنها عشق است که چون همیشه‌ی اعصار چراغ برمی‌افروزد و ما را از ماندن دائمی در مغاکِ رنج نجات می‌دهد. اگرچه آدم امروز نه شعر را می‌شناسد و نه شاعر را ! تنها زمانی که این گوهر ارجمند از زندگی و ذهن و زبانش برداشته شود تازه به هوش می‌آید که آنچه در سنگلاخ زیستن دمی لذت به او منتقل می‌کرد تنها شعر بود. ما موجودات فهم پدیده‌ها در زمان فقدانیم! تا از کف ندهیم به یاد نمی‌آوریم و آنچه که صدها سال همراه ما بود به مدد غیاب است که معنی تازه خواهد یافت! آنچه که نوشته‌ام شرح ماجرا نبود تنها اشاراتی به چند نکته بود و معتقدم جامعه‌ای که دارد تلاش می‌کند شعر را در غیاب حاضر کند هیچ مرهمی موثرتر از یادآوری نیست تا به مرض نسیان دچار نشود. هر چقدر که انسان به فراموشی نیاز دارد گاهی به همان اندازه محتاج یادآوری‌ست و شعر خودش را یادآوری می‌کند، آنجا که به مدد کنش و پیگیری علاقه‌مندان از تنهایی شاعر به میدان جمعی کلمه وارد می‌شود. #میثم_متاجی 13 تیر ماه 1403 @adaabiiat
إظهار الكل...
👏 5👍 4🙏 1🕊 1
فهم پدیده‌ها در زمان فقدان شعر تصویری از عصر و زمانه‌ی ماست. گزارشی که آیندگان در وجهی زیباشناسانه از ما دریافت می‌کنند. آنکه می‌نویسد تنها راوی رویدادها نیست بلکه تلخ و شیرین و سیاه و سپید را به هنر آغشته می‌کند تا رقصی موزون به نمایش بگذارد که گهگاه آنکه می‌رقصد انگشت‌هایش پر از زخم است. هر کدام از ما چه میزان چنین رقصیده‌ایم؟ حرکاتی موزون، لبی که لبخند می‌زند و دردی که رگ به رگ درون‌مان راه می‌رود. شعر تصویری از عصر وزمانه‌ی ماست، آنجا که بر سبیل اندیشه به مرگ و تنهایی و زوال و سستی و... می‌پردازیم و در این میان تنها عشق است که چون همیشه‌ی اعصار چراغ برمی‌افروزد و ما را از ماندن دائمی در مغاکِ رنج نجات می‌دهد. اگرچه آدم امروز نه شعر را می‌شناسد و نه شاعر را ! تنها زمانی که این گوهر ارجمند از زندگی و ذهن و زبانش برداشته شود تازه به هوش می‌آید که آنچه در سنگلاخ زیستن دمی لذت به او منتقل می‌کرد تنها شعر بود. ما موجودات فهم پدیده‌ها در زمان فقدانیم! تا از کف ندهیم به یاد نمی‌آوریم و آنچه که صدها سال همراه ما بود به مدد غیاب است که معنی تازه خواهد یافت! آنچه که نوشته‌ام شرح ماجرا نبود تنها اشاراتی به چند نکته بود و معتقدم جامعه‌ای که دارد تلاش می‌کند شعر را در غیاب حاضر کند هیچ مرهمی موثرتر از یادآوری نیست تا به مرض نسیان دچار نشود. هر چقدر که انسان به فراموشی نیاز دارد گاهی به همان اندازه محتاج یادآوری‌ست و شعر خودش را یادآوری می‌کند، آنجا که به مدد کنش و پیگیری علاقه‌مندان از تنهایی شاعر به میدان جمعی کلمه وارد می‌شود. برگزاری رویدادهایی نظیر جایزه‌ی شعر هرمز علی‌پور همان یادآوری فخیم شعر است و آنان که دست به چنین اتفاق‌هایی می‌زنند رسولانی هستند که روشنی به دست دارند و نور است که چهره‌ها را عیان می‌کند. سپاس‌گزارم از تلاش ارزشمند انتشارات مهرودل که دو دوره‌ی جایزه‌ی شعر هرمز علی‌پور را برگزار کرد تا هم پاسداشت شعر باشد و هم گرامی داشتن شاعر. در این رویداد کلمات به جلوه‌های گوناگون از جاهای مختلف کشور کنار هم تصویری زیبا را خلق کردند، تصویری که بخشی از شعر اکنون ایران را به رویت مخاطب می‌رساند. شعرهایی که ظرفیت‌های خوبی در وجوه مختلف ادبی را دارا بودند. بنده با افتخار در هر دو دوره‌ی این جایزه کنار عزیزان بودم و سعادت داشتم تا آثار فراوانی را بخوانم و در این خواندن جز لذت نیافتم. افتخار داشتم در دو دوره‌ی این جایزه در کنار نام ارزشمند شاعر پیشکسوت و عزیز جناب هرمز علی‌پور مجدد آموختن را به خود یادآوری کنم. باشد که دلسوزانی چون دوست ارجمندم علی رشیدی همیشه و شاد و موفق باشند و امیدوارم به مدد ایشان و سایر دوستان چنین اتفاق‌های را بیش از پیش در فضای ادبی کشور شاهد باشیم. میثم متاجی 13 تیر ماه 1403
إظهار الكل...
برگشته‌ام به تنهایی چون‌ پرنده‌ی مادر به لانه‌اش تا جوجه‌ی تازه‌ را تیمار کنم. و دانه‌ها را از خستگی و کار از روز و رنج برداشته‌ام تا نیمه‌شب در دهان او بریزم. #میثم_متاجی
إظهار الكل...
👍 6🔥 4
01:10
Video unavailableShow in Telegram
#کارگاه_داستان_رویش #شخصیت‌پردازی شخصیت اصلی و شخصیت فرعی #میثم_متاجی @meysammatajii
إظهار الكل...
14.65 MB
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.