پویان گرامی
189
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
.
#اسماعیل_خویی 🖤
کامِ همگان باد رَوا، کامِ شما نه
ایّامِ همه خرّم و ایّامِ شما نه
ای مرگپرستان، بپَژوهیدم و دیدم،
هر دین به خدا رَه بَرد، اسلام شما نه
بادا که به بازارِ جهان، دکّه هر دین،
وامانَد و دکّانکِ اصنام شما نه
بادا که به -نامیزد- فردای رهایی،
فرجامِ همه باشد و فرجامِ شما نه
https://www.instagram.com/p/CPSb43sgGYq/?utm_medium=share_sheet
پیدا چو گُهر ز قطرۀ آب شدیم
وآنگاه نهان چو دُرّ نایاب شدیم
بودیم به خواب در شبستانِ عدم،
بیدار شدیم و باز در خواب شدیم
#مشتاق_اصفهانی
@pooyangerami
نگفتمت مرَو آنجا که آشنات منم
در این سرابِ فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم رَوی صدهزارسال ز من،
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقشِ جهان مشو راضی
که نقشبند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تپش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد، خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
#مولانا
@pooyangerami
در طواف شمع میگفت این سخن پروانهای،
سوختم زین آشنایان ای خوشا بیگانهای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع،
هر یکی سوزد به نوعی در غم جانانهای
گر اسیر خط و خالی شد دلم عیبم مکن
مرغ جایی میرود کانجاست آب و دانهای
تا نفرمایی که بیپروا نئی در راه عشق،
شمعوش پیش تو سوزم گر دهی پروانهای
پادشه را غُرفه آبادان و دل خرُم، چه باک
گر گدایی جان دهد در گوشهٔ ویرانهای
کی غم بنیاد ویران دارد آن کِش خانه نیست
رو خبر گیر این معانی را ز صاحبخانهای
عاقلانش باز زنجیری دگر بر پا نهند
روزی ار زنجیر از هم بگسلد دیوانهای
این جنون تنها نه مجنون را مسلّم شد بهار
باش کز ما هم فتد اندر جهان افسانهای
#ملک_الشعرا_بهار
@pooyangerami
تَرک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوستتر دارم تو را
گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم،
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
قصد جان کردی که یعنی دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل،
نیست ممکن جان من، کز دل برون آرم تو را
یک دو روزی صبر کن ای جانِ برلبآمده
زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم تو را
اینچنین کز صوت مطرب بزم عیشم پّرصداست،
مشکل آگاهی رسد از ناله زارم تو را
گفتهای خواهم هلالی را به کام دشمنان
این سزای من که با خود دوست میدارم تو را
#هلالی_جغتایی
@pooyangerami
باز سَرِ ماه شد، نوبت دیوانگیست
آه که سودی نکرد، دانش بسیار من
#مولانا
@pooyangerami
عشق آن بُت ساکن میخانه میگرداندم
جان غمگین در پی جانانه میگرداندم
آشنایی از چه رویم دور میدارد ز خویش
چون ز خویش و آشنا بیگانه میگرداندم
تُرکِ رومیرویِ زنگیمویِ تازیگویِ من،
هندوی آن نرگس ترکانه میگرداندم
بس که میترساند از زنجیر و پندم میدهد،
عاقلِ بسیارگو دیوانه میگرداندم
دانهٔ خالش که بر نزدیک دام افتاده است،
با چنان دامی اسیر دانه میگرداندم
آتش دل هر شبی دلخسته و پرسوخته
گِرد شمع روش، چون پروانه میگرداندم
آرزوی گنج بین کز غایت دیوانگی،
روز و شب در کنج هر ویرانه میگرداندم
با خِرد پیمان من بیزاری از پیمانه بود
ویندم از پیمان، غمِ پیمانه میگرداندم
من به شعر افسانه بودم لیکن این ساعت به سِحر،
نرگس افسونگرش افسانه میگرداندم
اشتیاق لعل گوهرپاش او در بحر خون،
همچو خواجو از پی دردانه میگرداندم
#خواجوی_کرمانی
@pooyangerami
خون ریزی و نندیشی، عیّار چنین خوشتر
دل دزدی و نگریزی، طرّار چنین خوشتر
زان غمزهٔ دودافکن، آتش فکنی در من
هم دل شکنی هم تن، دلدار چنین خوشتر
هر روز به هشیاری، جان و دلم آزاری
مست آیی و عذر آری، آزار چنین خوشتر
نوری و نهان از من، حوری و رَمان از من
بوس از تو و جان از من، بازار چنین خوشتر
الحق جگرم خوردی، خونریز دلم کردی
موئیم نیازردی، پیکار چنین خوشتر
مرغی عجب استادم، در دام تو افتادم
غم میخورم و شادم، غمخوار چنین خوشتر
من کشتهدلم بالله، تو عیسی و جان درده
هم عاشق ازینسان بِه، هم یار چنین خوشتر
این زنده منم بی تو، گر باد تنم بی تو
کز زیستنم بی تو، بسیار چنین خوشتر
خاقانی جانافشان، بر خاکِ درِ جانان،
کز عاشق صوفی جان، ایثار چنین خوشتر
#خاقانی
@pooyangerami
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم،
خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟
پس ازین پیش من از جور مکن یاد که من،
تا غلام تو شدم زین دگران آزادم
چند پرسی تو که از عشق مَنت حاصل چیست؟
حاصل آنست که از تخت به خاک افتادم
کردم اندیشهٔ خود، مصلحت آنست که من
برکَنم دل ز تو، ورنه بکَنی بنیادم
آهنینست دلت ورنه ببخشی بر من
چون ببینی که ز غم در قفس فولادم
از دلِ سخت تو آن روز من آگاه شدم،
که جگرخسته بدیدی و ندادی دادم
مکن ای ماه جفا بر تن من کز غم تو،
اوحدیوار به خورشید رسد فریادم
#اوحدی_مراغهای
@pooyangerami
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.