سام گیوراد
در دشت هایِ انگاشت... ادبیات @SamGivrad [email protected] [email protected]
إظهار المزيد2 154
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
+27 أيام
+330 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from روایتِ روانبُد
11:44
Video unavailableShow in Telegram
خواستگاری (۱۳۴۱)
کارگردان و تهیهکننده: ابراهیم گلستان
(سپاس از دوستی که فیلم را یافت و برای بازنشر در اختیار گذاشت.)
«موسسه ملی فیلم کانادا» سال ۱۳۴۰ ساختن فیلم کوتاهی به نام خواستگاری را به «سازمان فیلم گلستان» پیشنهاد کرد. در این فیلم فروغ فرخزاد هم دستیار کارگردان بود هم بازیگرِ نقشِ خواهرِداماد. نقش حاجآقا (پدر عروس) را ابتدا قرار بود جلال آلاحمد بازی کند که بعد از انصراف او پرویز داریوش این نقش را بازی میکند. طوسی حائری نیز نقش مادر حسن (داماد) را دارد ـــــکه محمود هنگوال نقش او را بازی میکند. عروس هم هایده تقوی، دخترعموی ابراهیم گلستان، است.
شاید این اولین باری باشد که لحظاتی از فروغ فرخزاد و پرویز داریوش و طوسیِ حائری میتوانیم دید.
ــــ
روایتِ روانبُد
خواستگاری - ابراهیم گلستان.mp495.57 MB
👍 20❤ 13👎 1
Repost from روایتِ روانبُد
Photo unavailableShow in Telegram
شعر «مرگ» به ترجمهی ابراهیم گلستان، چاپشده در جنگ هنر و ادب امروزِ کارِ حسین رازی، شماره ۲، خرداد ۱۳۵۵
ـــــ
شاعری به این نام هرگز نیافتم. یکوقتی خیال میکردم شاید چنین شاعری نباشد، نامی باشد مستعار برای ا. گلستان که میخواست داستاننویس و فیلمساز باقی بماند و خب شعرها را لابد به اسمهای دیگری به جا بگذارد.
___
روایت روانبد
.
یادکرد ابراهیم گلستان
در مدّ و مهِ دریایی با مرواریدهای رخشان
میگویند ابراهیم گلستان کجا اثرگذار بوده است؟ واقعیت آن است که بررسی شخصیت چندوجهی ابراهیم گلستان و حتا فهرست کردن سیاههی آثار و اثراتش، در این مجال کوتاه نمیگنجد. اما اگر بخواهیم بهطور مختصر برخی از ابعاد اثرگذاری او را نام ببریم، میتوانیم از تاثیر او بر داستاننویسی مدرن ایران آغاز کنیم و در این میان به اهمیت ترجمههای او نیز اشارتی داشته باشیم.
ابراهیم گلستان بیبرو و برگرد یکی از نخستین مدرنیستهای ایران در عرصهی داستاننویسی است. در همهی بررسیهای تاریخی دربارهی سرچشمهها و پیشبرد داستاننویسی مدرن ایران، نام گلستان در کنار محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری میدرخشد.
اشراف او به ادبیات جهان و ترجمهی آثاری از نویسندگان مدرنیست غربی (چخوف، همینگوی، فاکنر و...) در دهههای ۲۰ و ۳۰ خورشیدی زمینهساز این پیشگامی شد.
گلستان از کودکی بسیار کتاب میخواند. خودش به غنای کتابخانهی پدری اشاره میکند و تاثیری که بر کتابخوانیاش گذاشته بود. اما او در سالهای دههی ۲۰، کتابهایی به زبان انگلیسی از دکهای در روبهروی سینما متروپل لالهزار میخرید که گالستیان، صاحب دکه، به قیمت نسخهای پنج ریال میفروخت.
بدین ترتیب، گلستان آثار همینگوی را در بهار و تابستان ۱۳۲۶ خواند و در سال ۱۳۲۸ در سن ۲۷سالگی ترجمهی او از کتابِ همینگوی با نام «زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر» منتشر شد؛ درست در زمانی که تعدادِ مترجمان حرفهای ایران انگشتشمار بود و انتشارات امیرکبیر هنوز با نشان کمپانی فیلمسازی مترو گلدوین مهیر فعالیت میکرد.
ترجمهی گلستان، اولین ترجمه از آثار همینگوی در ایران بود و از قضا به گفتهی عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار و مدیر انتشارات امیرکبیر، جزو اولین کتابهایی که آن موسسه منتشر کرد.
حتا نجف دریابندری نیز از طریق گلستان، فعالیت ترجمه را آغاز کرد. او A farewell to Arms را از ابراهیم گلستان امانت گرفته بود که بخواند و گویا به تشویق گلستان ترجمهاش کرد. بدین ترتیب، برگردان «وداع با اسلحه» در سال ۱۳۳۳ درآمد و از آن پس، مسیر ترجمهی آثار همینگوی در ایران هموار شد، مسیری که بدون شک توسط ابراهیم گلستان آغاز و ریلگذاری شده بود.
همانطور که گفتیم، ترجمههای گلستان از داستانهای مدرن غربی و مطالعات فراگیر او در این زمینه، کمک کرد تا او در نوشتن داستان نیز در جایگاه نخستین مدرنیستهای ایران قرار بگیرد.
اگر تنها اندکی با داستانهای مدرن آشنایی داشته باشیم، درک عناصر مدرن در داستانهای ابراهیم گلستان دشوار نخواهد بود.
دستمایه قرار دادن تنهایی و تکافتادگی فرد، تمرکز بر ذهن شخصیتها و غالب بودن کشمکشهای درونی فرد بهجای کشمکشهای بیرونی، برخی از بارزترین ویژگیهای مدرنیستی آثار اوست.
قاسم هاشمینژاد، منتقد برجستهی ادبی، در روزنامهی آیندگان به سالهای ۴۸ و ۴۹ دو نقد بر دو مجموعهداستان «آذر، ماه آخر پاییز» و «مدّ و مه» گلستان نوشته است و با صراحت تمام بر قدرت داستاننویسی گلستان صحه میگذارد.
او، در شمارهی ۱۷ مهر ۱۳۴۸ آیندگان، در مقالهای با عنوان «آن شبها و آن شورها» دربارهی «آذر، ماه آخر پاییز» مینویسد:
«حتا پس از گذشت یک نسل - این مجموعه نخستین بار در سال ۱۳۲۸ انتشار یافت - قصههای آذر، ماه آخر پاییز (الف، از طراوت در «مایه»؛ (ب، از گیرایی و انسجام در «سبک»؛ (ج، از غنا و شورمندی در «زبان» سرشارند.»
همچنین، در شمارهی ۱۲ مرداد ۱۳۴۹ همان روزنامه، در مقالهای با نام «گلستان در مدّ و مه» تاکید میکند:
«در اکثر قصههای گلستان، از جمله در مدّ و مه ما با [یک] سبک ابداعی مواجهیم که انفجاریست از اندیشههای تند و بیمحابا، نهیبهای هشدارانه، «موعظه»های پرطنین که در پراکندگی آن «پیشگویی»، به تفاوت کم یا زیاد میدرخشد و تکگویی آتشینی که کلمات آن چون گویهای ولِ بیلیارد در یک بازی مغشوش بر هم میخورند و غالبا طنین پیروزمندانه و غرورآمیزی دارند.»
تنها اگر بدانیم قاسم هاشمینژاد در نقد ادبی ایران چه جایگاه ممتازی دارد و از چه نگاه تیزبین، صراحت و شجاعت بیمانندی برخودار بوده و چه بزرگانی را در بوتهی نقد بیملاحظهی خود قرار داده است، متوجه خواهیم شد که تحلیلها و تمجیدهای او دربارهی کتابهای گلستان، تا چه اندازه میتواند معیار تشخیص سره از ناسره باشد تا همین امروز.
سخن گفتن از باقی داستانهای ابراهیم گلستان بهویژه داستان بلند «خروس» مجال جداگانهای میطلبد؛ و جز آن، فعالیتهای دیگر گلستان، از روزنامهنگاری و نقد ادبی گرفته تا فیلمسازی و عکاسی و... نیز میمانند برای مجالی دیگر؛ که هریک دریایی است بیکران با مرواریدهای درشت رخشان.
حدیث خیرآبادی
دوم شهریور ۱۴۰۲
.
آبِ تهران
در زامیاد یَشت اوِستا، یادی از کوهی شده به نام «ادوتوا Adutava» به معنای «مسلط بر آب» که در دگردیسی واژهی vada (به معنی آب) به adu شکل گرفته و معنی «سیرابشدن» یا «خیسشدن» میدهد. to wet و water در تداول انگلیسیزبانان و واژهی voda (به معنی آب در روسی) از همان ریشه میآیند کمااینکه واتک یا باده یا همان آب آتشگون در پارسی.
به توچال و گوشوارههایش، به کوهستانی زیبا که از شرقِ شمال تا به غربِ آن، تهران را به دامان گرفته است نگاه کنید، به چه بسیار آبهایی که از روی یا در نهانِ زمین این شهر، از این جبال، جمله جریان میگیرند و به سرچشمه و مادرچاه قنات افسانهای «آبِ شاه» یا قنات ناصری فکر کنید که از جایی حوالی چیتگر تهران و در اعماق ۹۰ متری زمین چشمه میگیرد تا به چشم دارالخلافه و یا کاخ گلستان برسد.
این مسیر دور و دشوار از شهرک اکباتان و خیابان آزادی میگذرد و رو به جنوب شرق به باغشاه و خانهی تیمورتاش و انستیتو پاستور و از آنجا به کاخ مرمر و باغ ملی میرسد تا مظهری جوشان در پشت ساختمان پست نیکولای مارکوف داشته باشد و از آنجا دیگر راه سرراست است و کوتاه، قورخانه و باب همایون و بالاخره فرجامش در گلستان.
قنات «آبِ شاه» در کنار قناتهایی چون فرمانفرما، قصر، حاجعلیرضا و قناتهای متعدد و نامدار شمیران، جملگی آبشخور مردمان این شهر بودهاند و «آب تهران» که معروف بود اگر کسی یکبار آن را نوشیده باشد، افسون این شهر بر او کارگر افتاده و گریزی از اقامت در تهران ندارد، از همین مظاهر جوشید و با گاریهای حمل آب در بشکههای چوبی به سرتاسر شهر رفت تا تداوم وظیفهای باشد که پیش از این بر عهدهی میرابها بود.
اما در میان داستان «آبِ نوبت» میرابها و گاریهای آببَر، اداره بلدیه تهران در زمان شهردار روشنفکر و هنرمند ارمنی پایتخت (۱۳۰۲ خورشیدی)، گاسپار ایپکیان، طرحی داد تا به موجب آن بر روی جاجرود سدی زده شود تا ضمن تولید مقداری برق، نیازمندی آب پایتختنشینان را هم مرتفع کند. این طرح به دلیل کمبود بودجه اجرا نشد و ۲۶ رشتهقنات تهران دیگر تکافوی نیاز شهروندان را نمیکرد.
در سال ۱۳۱۸ خورشیدی، قراردادی میان شهرداری تهران و شرکت رژی فرانسه برای لولهکشی آب اشامیدنی تهران بسته شد اما شروع جنگ دوم جهانی در همان سال و پیامدهای متعاقب آن این قرارداد را به محاق برد تا طلسم لولهکشی آب آشامیدنی این شهر که برای مردمانش یک ضربالمثل از کار ناشدنی، و مایه تمسخر شده بود در سال ۱۳۲۵ خورشیدی و در زمان صدارت زندهیاد احمد قوامالسلطنه شکسته شود در مناقصهای که برنده آن شرکت «سر الکساندر گیپ» شد.
نخستین کلنگ این پروژه ملی در ۳۰ تیر ۱۳۲۶ در سنگلج تهران بر زمین زده شد و چند سال بعد، نخستین تصفیهخانه بزرگ و مدرن تهران در اراضی جلالیهی آب کرج (بولوار الیزابت_کشاورز) توسط مهندس غلامعلی میکده ساخته شد، مردی نکونام که کجسلیقگی و نادانی مدیران شهری نام او (میکده) را از خیابان مجاور تصفیهخانه در بولوار کشاورز پاک کرد تا خاطرات مردمان شهر کماکان در معرض باد نسیان باشند.
وادا، واتَک یا باده، به آب با کیفیت و گوارای این شهرِ نشسته در دامان توچال و یالهایش فکر کنید، آبی که سالها از دل زمین میجوشید تا به شکلهای گوناگون، از بدوی تا مدرن در کام خشکیدهی ما و نیاکان ما بنشیند، چشمههایی سخاوتمند در اقلیمی نسبتا خشک، که با دانش باستانی «مهار آب» ایرانیان در کندن کاریز و قوام قنات، از فرونشاندن عطش تاریخی این مردمان فروگذار نکردند، تبار استعاری «آب تهران» بر چنین تاریخی استوار شده است هرچند که چند سالی است که این آب دیگر کیفیت سابق را ندارد و جمعیت فراوان این شهر را کفایت نمیکند و عرصه را تا حدودی به بطریهای آب آشامیدنی باخته است، اما برای شیفتگان تهران، این آب، یادآور «مادرشهر» یا متروپلی است که از دیرباز دوستش داشتهاند،چرا که شهرِ یار بوده در وجه حقیقی یا مجازش، و مگر نه آن است که از تشنگی مردن در کنار آب، کار بوتیمار است و عاشقی رسیدن ندارد و مقصد همواره آن دورتر است و دلدا. در غبار تا عطش مهمترین سرمایهای آدمیزاد باشد چنانکه حسن عالیزاده در شعرش نشان میدهد:
«بیخود چرا به یاد تو افتادم
وقتی که میگذشتم از دلِ این شهر
در بندِ پای کوهِ دماوند
این شهر بی تشخّصِ بی شاخ و دُم:
تخریبِ نامها و عماراتها
تعریضِ کوچههای آشتیکنان
دیدم که بیخودی به دلم بد میآوردم
این سهر، هرچه هست، به هرحال شهرِ دوست هنوز یا بود؟
تا بود
تهران برای من خوشگذرانی بود
من عاشق تو بودم و خوش میگذشت
اما برای خوشگذرانی نیامده بودم
خوش میگذشت و بیخبر از هرچیز، هرکس.
زیبایییِ مهیب تو آن شهرِ شهرها
طاق بلند کسری
در یاد.
آخر چرا به یاد تو افتادم
طاق
شد طاقتم
پیرانهسر درین خرابآباد»
Photo unavailableShow in Telegram
«آبِ تهران»
منتشرشده در صفحهی آخر ضمیمهی خردادماه روزنامه شرق
05:48
Video unavailableShow in Telegram
Ludovico_Einaudi_Experience_Live_A_Fip_2015__91sFlP6aa5Q_243.mkv13.46 MB
1:31:59
Video unavailableShow in Telegram
مستندصادق هدایت
داستانی درباره زندگی صادق هدایت
نویسنده نامی ادبیات ایران
نویسندگی و کارگردانی: خسرو سینایی
سال ساخت: 1385
209.23 MB
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.