cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

•میوه ممنوعه (عاشقی)🍎

💢تلگرامتون آپدیت کنید تا پیام براتون بیاد💢🕊 کانال رسمی میوه ممنوعه l

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
13 128
المشتركون
-1724 ساعات
-1097 أيام
-32130 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

❌❌❌❌عزیزان رمان #عاشقی خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان  بگه رمان #عاشقی رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇 @tabliq660👈👈👈
إظهار الكل...
درامد دلاری میخوای ؟ ظرفیت محدود 🤑🤑🤑 https://t.me/hamster_Kombat_bot/start?startapp=kentId296469668 فقط دو نفر 🤧👆👆
إظهار الكل...
👆۲۰ روز دیگه تبدیل به دلار میشه نصب کن بازی کن حتما زیر نظر تلگرامه
إظهار الكل...
#پارت1222 و آروم تر ادامه داد- ببخشید! دستش رو توی دستم فشار دادم- نمیخوای حلقه ات رو دستت کنی؟ عمید خیره شد بهم و خندید... یه کم از زمین فاصله گرفت و دست برد تو جیب عقب شلوارش و کیف پولش رو بیرون کشید... مبهوت زل زدم بهش... حلقه رو از کیف پولش در آورد و گذاشت کف دستم - هی میخواستم خودم بندازم تو انگشتم، هی دلم نمیومد! منتظر موقعیت بودم که خودت استارتش رو زدی! یه حرکت 300 امتیازی به نفع تو! لبخند زدم... دلم از دست خودم گرفت که حتی فرصت دست کردن حلقه ام رو بهش ندادم... دستش رو تو دستم گرفتم.. خواستم حلقه رو بندازم تو انگشتش که انگشتاش رو جمع کرد و دستم رو کشید سمت خودش... آروم تو گوشم گفت-مهرو یه چیز میگم بهت عصبانی نشو.. میخوام برم برات کتاب ریاضی سال اول دبستان رو گیر بیارم!
إظهار الكل...
#پارت1223 با ابروهای بالا رفته و قیافه بهت زده بهش خیره شدم... آروم گفت - تو چپ و راست رو از هم تشخیص نمیدی؟ تقصیر معلم کلاس اولت خودت اصلا مقصر نیستی! و بلند تر خندید! حلقه ام رو از دست راستم بیرون کشید و گفت - البته دقت کرده بودم تو آدرس دادن میلنگی فکر میکردم اشتباه لپی! ولی این دیگه خیلی باحال بود مرسی!! متعجب زل زدم به دستم... عمید با ملایمت حلقه رو به انگشت دست چپم نشوند... یه دور پیش خودم محاسبه کردم... شاید داشت سر به سرم میذاشت... دست چپ همونی بود که قلب کنارش بود... دستم رو گذاشتم رو قلبم... عمید بلند بلند خندید. .. لبم رو به دندون گرفتم... اشتباه از این ضایع تر... مشت کوبیدم به بازوش... عمید قهقهه زد... بازم همه نگاهمون کردن... اشک جمع شد تو چشمام.. . نه از اینکه عمید داشت مسخره ام میکرد... به خاطر اینکه فرصت حلقه نشوندن به دست چپم از عمید دریغ نشده بود.. همینطور خاطره اش از خودم!! عمید نگران نگام کرد....
إظهار الكل...
سلام عزیزان بریم برای آغاز فصل سوم رمان عاشقی😍😍👇👇
إظهار الكل...
#پارت1220 عمید اخم کرد و قیافه اش آویزون شد - ترسیدی استخون داشته باشه من یه تیکه ازش بخورم... من که میدونم! سرم رو بهش نزدیک کردم و گفتم- حالا از گوشتش بخور! چه شوهر لوسی! عمید خندید و گفت - خب وقتی زن ناز نکنه، لوس نشه، عینهو هندونه ابوجهل تلخ باشه، زیادی تو فاز قیافه گرفتن غرق باشه ،فکر کنه خیلی با کلاس، وظیفه لوس شدن و لب و لوچه آویزون کردن میفته گردن این مرد بدبخت! در همه حال باید بار شما زنا رو به دوش بکشن... ولش میکردم همینطور غر میزد ... و بیشتر به روم میاورد که بازم تو ظاهر سازی موفق نبودم... اینبار سعی کردم از ته دل بخندم...- خب شاید زن فکر میکنه شوهرش لوس بشه بیشتر خوش میگذره! عمید شبیه زنا زد پشت دستش و بعد لبش رو به دندون گرفت و دستش رو به لبش نزدیک کرد- اوا خاك به سرم مهرو جون، همین خواسته ها رو از مردا میکنید که رفتن زیر ابروشونم برداشتن کم مونده برن پرسینگ نافم انجام بدن!!
إظهار الكل...
#پارت1221 صدای غش غش خنده ام بلند شد... تصور یه مرد با پرسینگ ناف!!! الهی العفو.. بی توجه به نگاه هایی که به سمتمون شلیک میشدن زل زدم به عمیدی که حالا جدي بود با سرفه سعی داشت خنده اش رو قورت بده و گفت- واقعا که! قدیما از مردان سبیل کلفتی که موهای سینه اشون رو فر میکردن و هرچی صداشون کلفت تر و قیافه شون خشن تر بود خوششون میومد، حالا زن ما اومده میگه تو لوس شو جالب تری! ای خدا... وقتشه یه حرکت عطری جیغ بزنی! چشمام گرد شدن... هنوز داشتم میخندیدم- حرکت چی چی؟ عمید دست کشید روي لپم و چند تا تار موم رو زیر شال فرستاد و خودشم خندید- بعضی کلمه ها معنی ندارن! وقتی دوره زمونه عوض شه، کلمه ها هم تغییر میکنن! عطری جیغ شبیه همون آرتیستیک با اعمال جالب انگیزناك! خندیدم... عمید مهربون زل زد به صورتم و گفت - چقدر خندون بودن بهت میاد... دیگه اخم نکن باشه؟ لبخندم رو در جا قورت دادم... زمزمه کردم- بی دلیل که اخم نکرده بودم... دستم رو گرفت و زمزمه کرد- تقصیر من بود میدونم... نگاه از نگاهم گرفت و زل زد به حلقه توي انگشتم.. . به بازي گرفتتش و آروم گفت- به دستت میاد!
إظهار الكل...
سلام عزیزان بریم برای آغاز فصل سوم رمان عاشقی😍😍👇👇
إظهار الكل...
☝️☝️آقای سید درخشان 🌱 نسل در نسل دعا نویس بودن و در این زمینه کاملا استاد هستند و هر کسی از ایشون دعا گرفته مشکلش حل شده در صورت لزوم به کانال و پیوی حاج درخشان مراجعه بفرمایید 🌱 قابل به ذکر است که ایشون بابت دعا اصلا مبلغ نمیگن و واریز وجه به رضایت خودتون می باشد
إظهار الكل...