کانال شاهنامه
کانال شاهنامه،کانالی غیرسیاسی و غیرانتفاعی ست که به جستارهای شاهنامه ای،تاریخی و فرهنگ مردم می پردازد!
إظهار المزيدلم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
211
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from تاریخ ارجان و کهگیلویه
بیست و پنجم اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت فردوسی، شاعر ملی، گرامی باد!
پی نویس !! : اینکه میگویم شاعر ملی، تعریف یا تعارف نیست، فردوسی به تمجید و تعریف یکی چون من نیازی ندارد! او به معنای دقیق کلمه ، شاعر ملی ست و اگر در همهی دنیا ، تنها یک شاعر، ملی باشد، فقط فردوسی ست! بحثش مفصل است و بگذریم بهتراست اما یک نمونه اش :
فردوسی، برای ما اهالی ارجان و کهگیلویه نه تنها شاعری ملی که سراینده هویت بومی امان است :
ولات ما ، زیدون را لهراسب ساخته، کاخ کیکاووس در حومه بهبهان هنوز برپاست! چهرزاد و شاه بهمن در دیل نشانهی آبادی و برکت است. اژدهایمان را کیخسرو کشته تا آب به کشتزارهایمان برسد، تازه خودش هم مانده و در مغاره دنا زیست میکند. آتشکده اش روشن است و مردم گاه به گاه شیهه اسبش را میشنوند!
این تلَمان، تختگاه کیخسروست و آن تل خیمه گاه زال ! اشکفتمان جای کی قباد ست! البرز کوه در همین نزدیکی ها، در چرام است! اگر پای رستم از بسیاری زور در خاک میرفته و یا سم رخش زمین را شش و آسمان را هشت میکرده همه در خاک ما بوده، پیکر بیژن پراکنده در خاک ماست! شاید هر غباری که بر میخیزد، چشم بیژن باشد که به ما نگاه میکند! و هر طرف که ما بنگریم، انگار شاهنامه میخوانیم و این فردوسی ست که با ما سخن میگوید! اصلن فردوسی در توس زاده شد تا هویت ما مردمان اینجا را برایمان بازگو کند تا یادمان نرود که کی بوده ایم و که هستیم!
چگونه میشود سپاسش گفت؟ نمیدانم! اما خودش حساب گفته :
هر آنکس که دارد هُش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین!
آفرین بر فردوسی و گرامی باد روزش!
۱۴۰۱/۰۲/۲۵ روز بزرگداشت فردوسی
#مهدیخادمیانزیدونی
@kohgilo
Repost from تاریخ ارجان و کهگیلویه
Photo unavailableShow in Telegram
بیست و پنجم اردیبهشت ماه ، روز بزرگداشت فردوسی، شاعر ملی ، گرامی باد! این عکس را سال ۱۳۹۴ گرفته ام!
@kohgilo
Repost from تاریخ، هنر، ادبیات و نفت
"زیدون و نوستالژی دکان مشجمعه"
(به بهانه درگذشت زندهیاد حاجی جمعه جهانی آخرین بازمانده کاسبان دهه چهل زیدون و به یاد پدرم که او را دوست میداشت)
"سردشت" پیش از آن که شهر بشود، ده بزرگی بود در ابتدای دشت زیدون، سر راه دیلم و بر کرانه شرقی رود زهره، مقابل تلِچگا یا همان چگاسفلای معروف که پیدایش گورستان چندهزارسالهاش، مهمترین کشف باستانی ایران در سالهای اخیر بوده است.
تا پیش از اکتشاف نفت و غرش بلدوزرهای کنسرسیوم در کوهسار پازنان، پیشهی اصلی ساکنان این خطه، کشت و زرع بود اما اهالی افزون بر کشاورزی، عهدهدار مشاغلی دیگر نیز بودند: از معمار و درودگر و خشتمال گرفته تا آسیابان و نانوا و سلمانی و کفشگر، از موذن و چاوشی و شروهخوان و جارچی گرفته تا کفن فروش و مردهشوی و متکفل امور کفن و دفن، همه در این ده بزرگ با مردمان چندپیشه زندگی میکردند.
یک دستهی کوچک تاثیرگذار هم بودند که داد و ستد را در این خطه راه انداختند: "کسبه"، دکانداران و صاحبان ترازو! که جو و گندم و چلتوک و کنجد و پشم میخریدند و آذوقه و خواربار و پارچه میفروختند.!
به اتکای این عده، بازار کوچک سردشت در اوایل دهه چهل شکل گرفت و یک پیلهوری بالنسبه پررونق و رو به رشد ایجاد شد که از بنکداری شهری بهبهان تغذیه میکرد..
این بازار، در دهه پنجاه عبارت بود از تعدادی انگشتشمار دکان که بهجز خواربارفروشی حاجغلام معماری که از نخ و سوزن گرفته تا پیت نفت و کپسول گاز عرضه میکرد، مابقی، نیازهای روزمره مردم را تامین میکردند. یک پیشخوان و بعدها میز فلزی، یک ترازوی شاهیندار دوکفه، یک دفتر کاهی، یک فانوس نفتی چینی، یکی دوتا تلهموش و تعدادی قفسه چوبی کل لوازم ضبط و ربط این دکانهای متفرق در جایجای ده بود.
در این بین "مَشجمعه جهانی" صاحب مغازهای بود در خیابان اصلی و اطرافش تا چشم کار میکرد بهجز یک خواروبارفروشی کوچک، دکانی به چشم نمیخورد.
اوایل دهه شصت، سردشت رو به پیشرفت گذاشت؛ خیابان اصلی آسفالت شد، برق کشیدند و کمتر از دودهه بعد دیوارهای کاهگلی فروریختند و درهای کرکرهای در دوسوی خیابان مثل قارچ روییدند تا جایی که میرفت دکان قدیمی مشجمعه، در زرق و برق فروشگاههای جدید، از یادها برود. پیرمرد، اما ماند با همان کت و پیراهن و تنبان تترون و همان چارپایه زهوار دررفته چوبی و گعده و قرار روزانهی پیرمردهای ده در آستانه دکانش.
او تا اسفندهزار و چهارصد ماند تا رکورددار قدیمیترین کاسب سردشت و یادآور خاطرات محو شده در غبار زمان باشد. به هر روی، مشجمعه برای ما یادآور خانههای خشت و گلی و دوران جنگ و کوپن ارزاق و مروت و انصاف بازار بود. مردی بیتکلف، کمحرف، رازدار، بیحاشیه و خوشنام که تا آخر عمر به سنت بازاریان قدیم بهبهان پایبند ماند و به شیوهی خودش، مشتریمداری کرد: کمفروشی نکرد، نسیه فروخت، پول دستی هم داد و ورشکست هم نشد! زهی سعادت!
کاش یکی پیدا شود، دوباره دکان مشجمعه را بازکند! دستکم بعدازظهرها، تا گعدهی عصرانه پیرمردهای سردشت از هم نپاشد!
علمدار متولی ۴فروردین۱۴۰۱
( عکس: زیدون نیوز
Repost from تاریخ ارجان و کهگیلویه
Photo unavailableShow in Telegram
امروز ششم فروردین سالروز بر افلاک شدن کیخسرو از کوه اسطورهای دنا ست!
@kogilo
مقاله ای از مرحوم استاد #احمدگلچینمعانی در مورد #میرنجاتدهدشتی
@kohgilo
میرنجات اصفهانی، گلچین معانی.pdf1.59 KB
#آسمان_ریسمان
#معرفیکتاب : #تذکرهنصرآبادی
بخش دوم
...و شاعر دیگر ، #میرزاعبدالعال است ، #نجات تخلص که به #میرنجات مشهور است. پدرش#میرمحمدمومنحسینی متولد #دهدشت و خودش زاده اصفهان بوده، من دوست دارم او را دهدشتی بگویم اما گویا خودش مایل بوده اصفهانی خوانده شود! او از شعرای مشهور اواخر دوره صفوی و مشهورترین شاعر کهگیلویه در این دوره است. شاگرد صائب تبریزی و #وحیدقزوینی ست و استاد و دوست بسیاری از شاعران همعصر خود. نام و شعرش در بسیاری از تذکره ها آمده است. از جمله در کتاب #تذکرهالمعاصرینحزین نوشتهی دوستش #محمدعلیحزینلاهیجی که نام او را عبدالعال آورده (اما در بعضی دیگر از نسخهها تذکرهحزین ازجمله موجود در دانشگاه #تهران ، #عبدالمعالی آمده است.). #آتشکدهآذر هم همین نام را ذکر کروه اما در #ریاضالشعرا ی #والهداغستانی ،#شمعانجمن و #ریاضالعارفینلکنهوی به صورت #عبدالعالی آمده است. مرحوم #آدمیت نام عبدالمعالی را پذیرفته و استاد #گلچینمعانی نام عبدالعالی را ، هر چند که به من نمیرسد پا در گیوه بزرگان کنم اما بگمان من همان عبدالعال درست است چرا که نصرآبادی و حزین همدوره و همشهری و از این مهمتر از دوستان میرنجات بوده اند و این اشتباه از آنان بعید است ، از طرف دیگر شاید عبدالعال برای ما نامانوس باشد اما همین نام را در خانوادهی از علمای #فرارود در همان دوره هم دیدهام.
به هر روی نجات شخصیتی شناخته شده بوده و تذکره نویسان از صفات پسندیده او بسیار گفته اند، طبعش لطیف و نادره گو، اما شوخ طبعی هاش مورد پسند واله داغستانی نبوده و به قول #آذربیگدلی قابل ذکر هیچ تذکره ای نبوده "چون در آنزمان این طریقهی غیرمرضیه شایع بوده و جناب سیدمشارالیه درین فن سرآمد معاصرین بوده" !
میر نجات از منشیان دربار شاهسلیمان بوده،بارها شعرش در "حضور اشرف" خوانده شده، مدایح میگفته و پاداشها گرفته ، علاوه بر شعر نستعلیق را هم خوب مینوشته، میگویند قریب ده هزار بیت سروده و از او سه کتاب باقی مانده است : #دیواناشعار ، #مثنویمسیرالسالکین و #مثنویگلکشتی که این آخری در سالهای اخیر به تصحیح #مهرداداکبری به چاپ رسیده است.شنیده ام دیوانش هم چاپ شده اما ندیدهام.میرنجات در سال ۱۱۲۲ و کمی قبل از هجوم افغان درگذشته و در اصفهان به خاک سپرده شده است. از میر نجات اشعار زیادی در تذکره ها نقل شده است اما من یک بیتش را بسیار دوست دارم که بعنوان نخستین مطلب در هنگام آغاز به کار کانال #تاریخارجانوکهگیلویه آوردهام و آن این ست:
"رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم! "
از دیگر اشخاصی که نامش در این تذکره آمده #میرمحمدمومنحسینی ست. او پدر میرنجات بوده که به نوشتهی نصرآبادی : "نویسنده بی قرینهای بوده و مثل او محاسبی از حشو عدم به بارز وجود نیامده. در اوایل حال مستوفی #میرزاحبیباللهصدر بوده و بعداز آن مستوفی کوهگیلویه بوده و بعد از فوت #اللهوردیخان مستوفی #استرآباد شد.الان شغلی ندارد" . نکته اینکه اینالله وردی خان را نباید با اللهوردیخانگرجی بیگلربیگی فارس و کهگیلویه در دوره شاه عباس نخست اشتباه گرفت، بلکه منظور #اللهوردیخانقوللرآغاسی پسر #خسروخان بیگلربیگی #شروان است که در دوره شاه سلیمان به حکمرانی کهگیلویه و سپهسالاری کشور انتخاب گردید و تا زمان مرگ، یازده سال در این سمت بود.
در ادامه مطلب گذرمان به نام حکام کهگیلویه در دوره صفوی خواهد افتاد...
۱۴۰۰/۰۲/۲۹
#مهدیخادمیانزیدونی
@kohgilo
#آسمان_ریسمان
#معرفیکتاب : #تذکرهنصرآبادی
بخش اول
در مطالب پیشین از علاقه ام به تذکره ها و دلایل آن سخن گفته ام و به وسع چندتایی را معرفی کردهام، اما در میان تذکره ها، تذکره نصرآبادی چیز دیگری ست.
#تذکرهالشعرا معروف به تذکره نصرآبادی کتابی ست از شاعر و ادیب قرن یازدهم هجری ، #میرزامحمدطاهرنصرآبادی. آنگونه که از نامش پیداست از اهالی #نصر آباد #اصفهان است، روستا یا شهرکی که جایگاه دانشمندان و عرفا بوده است. نویسنده از خانواده ای فاضل است که در عهد #شاهصفی مشهور به #شاهسلیمانصفوی، جانشین #شاهعباسدوم، میزیسته است و بر خلاف آنکه فردی قانع و بدور از قدرت بوده اما بسیار محترم تا آنجا که شاه به خانه اش میرفته و او این کتاب را به نام او نوشته است.
"پ.ن : قبلن #تذکرهدلگشا را معرفی کرده بودم اثر #میرزاعلیاکبرشیرازی ملقب به #نواب و متخلص به #بسمل ، که او هم شاه به خانه اش رفته! علی الحساب این دو را داشته باشیم تا بعد! "
تذکره نصرآبادی نزدیک به هزار شاعر عصر صفوی و نزدیک به دوران نویسنده را معرفی میکند و نام بسیاری را از گمنامی در تاریخ رهانیده است. دریایی از اطلاعات دارد که به کار دهها و صدها پژوهش می آید که فقط باید خواند تا یافت.
حیفم می آید اگر نگویم این نامها، چه مشهور و چه گمنام ازسرتاسر ایران بزرگ در کنار هم نمی آمد اگر بهانه اش دُر دّری نبود پس بی ربط نیست وقتی میگوییم حتا هویت قومی و بومی ما هم مدیون زبان ملی ست، شیرین زبانی که زبان مادری هیچ قومی نیست اما زبان همهی اقوام ایرانی ست و این هم از ظرایف فرهنگی ملت ایران است، پس گرامی و بزرگ میداریم امروز را که روز بزگداشت فردوسی بزرگ است و گرامیداشت زبان فارسی.
سهم جنوب و تاریخش در تذکره نصرآبادی کم نیست، یکی از معدود کتب دوران صفوی ست که به نام #قشقایی اشاره میکند، نام چندین و چند شاعر از #لرستان و #بختیاری و #شولستان بگیر تا شوشتر و #اردکان و #کازرون و... را با نمونهی از ابیات آورده، که همه ارزشمند است. اما از حوصله این کوتاه نوشته بدر است، پس بگذاریم و برویم به آنچه که به ولایت خودمان یعنی #کهگیلویه و #بهبهان مربوط است:
از شاعرهای همولایتی امان که در کتاب به او اشاره شده است یکی #میرمحمدیوسفبهبهانی متخلص به # نگاهی ست. او را از نجبای بهبهان دانسته و "درکمال آدمیت و شرم و در نهایت مردمی و آزرم، حقا مَلَکیست در لباس بشر" خدا می داند، آدم کیف میکند وقتی از همولایتی اش اینگونه تعریف میشنود! نام نگاهی با عنوان #میرزامحمدبهبهانی در #نگارستانسخن هم آمده است. هر چند نصرآبادی دو بیت را که خودش از زبان نگاهی شنیده است آورده اما بیتی که در نگارستان سخن آمده را بیشتر پسندیدم:
"قطرهی آب خضر عمر ابد می بخشد
التفات ِکمِ صاحب نظران بسیار است"
و دیگر #نظمیبهبهانی ست شاعری "در کمال صلاح و درویشی" ، تحصیلکرده که مدتی در اصفهان و سپس در شیراز اقامت داشته است. چند بیت از او آمده از جمله :
"خدنگ غمزه بنظمی زدی و آه کشید
زبان بریده مگر آفرین نمیدانست ! "
در کتابخانه مجلس نسخه ای از دیوانی خطی ست بنام #محمدمیرکبهبهانی شاعر سده یازده که انگار با همین چند بیت تذکره نصرآبادی روشن شده که همین نظمی بهبهانی ست.
و دیگر #ملافاخربهبهانی ست. ملافاخر از دوتایی قبلی مشهورتر است چرا که نامش در کتب دیگر از جمله #آتشکدهآذر ، نگارستانسخن #ریاضالعارفین و #فارسنامهناصری هم آمده است.
و دیگر #آصفبهبهانی ست ، هر چند نصرآبادی دوبیتی از او آورده اما انگار بیشتر شخصیتی سیاسی بوده تا شاعر، آصف وزیر #امامقلیخان مشهور، #بیگلربیگیفارسوکهگیلویه بوده است. در همین مطلب دوباره از امامقلی خان سخن خواهیم گفت. ادامه دارد....
۱۴۰۰/۲/۲۵
#مهدیخادمیانزیدونی
@kohgilo
کتاب #جنگنامه_کهگیلویه کتابی است به نظم و نثر که قسمت نظم آن به تقلید از #شاهنامه_فردوسی و در بحر متقارب سروده شده است!
این کتاب به درخواست #ولی_خان_بویراحمدی و توسط #محمد_ابراهیم پسر #آخوند_نظرعلی_زیدونی و در قرن سیزدهم هجری قمری به رشته تحریر درآمده است.
جنگنامه کهگیلویه توسط جناب آقای #نصیر_هادی_پور_چرامی تصحیح و تحشیه شده و در ذیل کتاب " #درآمدی_بر_تاریخ_کوه_گیلویه" در سال 1392 به چاپ رسیده است.
گوشه ای از #جنگنامه_کهگیلویه
رسیدن سلبعلی خان به سپاه عباسقلی خان و سنگر بستن ایشان
همانا که کردار گردان سپهر
همیشه چنین بود با کین و مهر
یکی را برآرد به چرخ بلند
یکی را کند خوار و زار و نژند
بگفتا قلی خان سران سپاه
که سنگر ببندید در این جایگاه
کشیم انتظار ای شه ارجمند
مبادا که دشمن رساند گزند
بگفت این و از جای برخاستند
دلاور سران،سر بپیراستند
دگر باره گفتا به ملا حداد
که چون تو دلاور ز مادر نزاد
تو پشت سپاه مرا یاوری
در آن جای دشوار بند سنگری
چو بشنید آن گه برانگیخت رخش
منم گفت شیراوژن تاج بخش
همان گه روان شد در آن جایگاه
گو شیر فش با درفشی سیاه
....
@myshahname
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.