شايسته بانو
☘️ کانال رمان هاي شايسته بانو☘️ ⛔️ كپي ممنوع حتي با ذكر منبع ⛔️ ❌نيمه ي دوم رمان من سركش حذف شده است❌ ❌نيمه ي دوم رمان تسلسل حذف شده است❌ 📝زمان پست گذاري نامشخص
إظهار المزيدلم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
4 624
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-17 أيام
-130 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
شیر آب را باز میکند و دلش چون طفلی، برای یک #بوسه بیقراری میکند.
دستانش را خیس میکند تا وضو بگیرد اما #شیطان توی جلدش فرو رفته است.
#دلش_بغل_کردن دختری که روز را پیش او گذرانده، میخواد.
#استغفرلله میگوید و کسی توی سرش حساب کتاب میکند چه آرزوی طول و درازی داشتی علیرام پویان! دو دهه را هم گذرانده این #میل_به_آغوش_کشیدن آن دختر...
https://t.me/joinchat/AAAAAEIfNV21xArPxeNgZQ
84100
دلادل
مملو و لبالب از....
-بهتری؟
به علیرام زل میزند و چشمش گیر موهای سفید شقیقهاش میشود. موهای علیرامش سفید شده است؟
علیرامش؟
از کی تا به حال علیرام مال او شده است؟
علیرام که کنار دستش مینشیند از افکارش دست میکشد.
- دوست داری باهام حرف بزنی؟
مبینا سکوت میکند که علیرام کمی خودش را جلو میکشد.
- مونا...
مبینا با هزار درد پلک میبندد.
- خستهام.
- از چی؟ از تمرین؟
مبینا سر بلند میکند و دو گوی مشکی علیرام را با نگاه کاوشگرش میگردد و با حس تلخی که به جانش نشسته، میگوید:
- از آدمهایی که دنیام رو به گند کشیدن...
علیرام با دهان باز، روی تصویر زن روبرویش مات میماند. مونا هم از این حالت مربیاش استفاده کرده و از جا برمیخیزد.
علیرام ثانیههایی حرف مبینا را توی ذهنش تفسیر میکند و در همان وقت مبینا لباس پوشیده و از در بیرون میزند.
با به هم خوردن در، علیرام به خودش میآید و به در بسته زل میزند.
- گلوله! من گند نزدم به زندگیت...
#تقابل_عشق_و_نفرت#تقابل_عشق_و_نفرت
#عاشقانههای_پنهانی_که_شعله_میکشد#عاشقانههای_پنهانی_که_شعله_میکشد
هشتمین رمان ملیحه بخشی
اثری متفاوت
ملیحه بخشی یاس
https://t.me/joinchat/AAAAAEIfNV21xArPxeNgZQ
72900
#به_جای_اینکه_بهداداشش_زنگ_بزنه
#بهخودپسرهزنگزده😱😱
- مهدی؟...کیان میگه علیرام یه #متجاوزه...نیست! مگه نه؟ من میشناسمش...بیوفا هست...#ظالم هست...ولی #کثیف نیست
علیرام لب میگزد و پلک میبندد
- مهدی بیا سر کیان رو بکوبون به دیوار تا دیگه از اون دهن #نجسش این چرندیات در نیاد... بیا پشت و پناهم باش...کمرم خم شد زیر غم این دنیا
قطره اشکی از کنار چشم علیرام غلت میخورد و روی زمین میچکد.
صدای مبینا لحظه به لحظه آهستهتر و کشدار تر میشود
- مهدی مطمئنی #خودکشی_گناهه؟
راه نفس علیرام قفل میشود وهول شده و با هزار بدبختی لبهایش را تکان میدهد
- مونا!
صدای دختر پشت خط آنقدر آرام شده است که علیرام آیکون آیفون را میزند تا زمزمههای آهستهاش را بشنود
- نگران نباش هنوز انتقام نگرفتم...هنوز قصد مردن ندارم...
علیرام با بغضی که به تارهای صوتیاش چنگ انداخته سر تکان میدهد
- حالم بده داداش
درد دل پچ پچوار مبینا به همین جمله ختم میشود. تماس قطع نشده ولی صدای مبینا در نمیآید.
علیرام آشفته اسمش را صدا میزند
- مبینا؟ مونا؟ یه چیزی بگو...خوبی؟
ترس روی جانش خیمه زده و پر هراس از روی سجادهاش برمیخیزد.
نگاهش تا ساعت روی دیوار بالا میرود. ساعت از دو گذشته است.
دور خودش میگردد
- مونا...حرف بزن
اما کسی جوابش را نمیدهد و....
هشتمین رمانِ #ملیحه_بخشی_یاس
https://t.me/joinchat/AAAAAEIfNV21xArPxeNgZQ
77400
شیر آب را باز میکند و دلش چون طفلی، برای یک #بوسه بیقراری میکند.
دستانش را خیس میکند تا وضو بگیرد اما #شیطان توی جلدش فرو رفته است.
#دلش_بغل_کردن دختری که روز را پیش او گذرانده، میخواد.
#استغفرلله میگوید و کسی توی سرش حساب کتاب میکند چه آرزوی طول و درازی داشتی علیرام پویان! دو دهه را هم گذرانده این #میل_به_آغوش_کشیدن آن دختر...
https://t.me/joinchat/AAAAAEIfNV21xArPxeNgZQ
100
بابا آخه من چندبار لینک کانال جدید و بدم؟😐😐🤦♀️🤦♀️
خیلیاتون مدام پی وی می پرسید خالق شاهرخ و نریمان و تیرداد و بردیا کجا رفت یهویی😂
دیگه نقاب و واهمه و خفگی و که یادتونه؟
کانالش به دلایلی جمع شد و خلاصه نویسنده ی محترمشون اسباب کشی کردن خونه ی جدید😁😍
الانم دارن ردپا رو مینویسن با ماهور جانش😍😍
خلاصه که خونه ی جدید نویسنده جان اینجاست
دیگه عضو بشید که من دیگه پی وی جواب نمیدم و لینک هم نمیدم
کانالشونم خصوصیه🤷♀️🤦♀️
بفرمایید داخل😁😆👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFKy42j6mcM6AAzqag
https://t.me/joinchat/AAAAAFKy42j6mcM6AAzqag
1 19200
بابا آخه من چندبار لینک کانال جدید و بدم؟😐😐🤦♀️🤦♀️
خیلیاتون مدام پی وی می پرسید خالق شاهرخ و نریمان و تیرداد و بردیا کجا رفت یهویی😂
دیگه نقاب و واهمه و خفگی و که یادتونه؟
کانالش به دلایلی جمع شد و خلاصه نویسنده ی محترمشون اسباب کشی کردن خونه ی جدید😁😍
الانم دارن ردپا رو مینویسن با ماهور جانش😍😍
خلاصه که خونه ی جدید نویسنده جان اینجاست
دیگه عضو بشید که من دیگه پی وی جواب نمیدم و لینک هم نمیدم
کانالشونم خصوصیه🤷♀️🤦♀️
بفرمایید داخل😁😆👇
https://t.me/joinchat/AAAAAFKy42j6mcM6AAzqag
https://t.me/joinchat/AAAAAFKy42j6mcM6AAzqag
100
- خوب نگاه کن، اینجا خونه ی شماست عروس خانوم!
به لحن پر از کنایش توجه ای نمیکنم، اما چرا جلوی در ایستاده و حتی توی خانه نمی آید؟ مگر ما عروس و داماد نبودیم؟ مگر امشب شب عروسی مان نبود؟ مگر الان نباید بیاد توی این خانه که من از تنهایی و دور شدن از خانواده ام توی این شهر غریب و بی در و پیکر دق نکنم؟
- چیزی کم و کسر داشتی پیام بده، توجه کردی؟ فقط پیام بده ، زنگ نزن!
دامن بلند لباس عروسم را بالا میگیرم و جلو میروم:
- شنیدن صدامم سخته؟
- اختیار داری، سخت نه، غیر قابل تحملِ!
تمام تلاشم را میکنم اشکم نریزه:
- کجا میری؟
- سر زندگیم!
آتش میگیرم:
- من زنتم، اینجا خونمونه، بعد تو شب اول عروسیمون ول میکنی میری؟
- جلوی قاضی و ملق بازی؟ ولمون کن بابا حوصله داری، تظاهر بسه، ما جدا زندگی میکنیم، تا یه جایی، بعدشم تورو به خیر و ما رو به سلامت!
میخواهد در را ببندد که دستگیره را محکم نگه میدارم:
- نگفته بودی، این جز برنامه و قول و قرارمون نبود!
نیشخندش ته مانده ی توانم را به تاراج میبرد:
- برنامه؟ قول؟ قرار؟ کدومشو ما توی این ازدواج سگی داشتیم بچه جون؟ برو این لباس مضحک و در بیار برو لالا کن!
میخواهم حرفی بزنم که در را به ضرب میکشد و دست من از دستگیره جدا میشود، با درد عقب میروم، در را میکوبد و من میمانم و یک شب زیادی لعنتی. من عروس بودم؟ خنده دار بود، فاجعه بود، بغضم میترکد و اشکهایم میچکد، آخ پردردی میگویم و سمت پنجره میروم، می بینم که سوار ماشین میشود، می بینم که بدون مکث و تردید میرود، می بینم که بی رحمانه حتی نگاهی به عروس گریان پشت پنجره ی خانه اش هم نمی اندازد!درد اینجاست که می بینم و حق میدهم!
https://t.me/joinchat/AAAAAFKy42j6mcM6AAzqag
1 09900
با همان لباس عروس توی خانه ی مشترکمان، روی مبل روبه روی داماد امشب نشسته بودم.
مظلوم، آرام، خسته، پر از بغض و ناامیدی مطلق!
سیگار نمیدانم چندم را هم روشن میکند، پا روی پا می اندازد و پک عمیقی به سیگار بین انگشتهایش می زند، و من با خودم خسته ام فکر میکنم کدام عروس و داماد بعد از مراسم جشنشان توی خانه ی مشترکشان می نشینند در سکوت و بهت و خیره ی نقطه ای نامعلوم یکی سیگار دود میکند و دیگری ...
- میخوای تا صبح بشینی به من و سیگار کشیدنم نگاه کنی؟
یک صدا مگر این قدر خالی و بی حس میشود؟ من با این مرد و آرزوهایش چه کردم؟ من با خودم دقیقا چه کردم؟
- منتظرِ توام!
سخت گفته بودم، تلخ گفته بودم، پر از ترس از تحقیر شدن و پس زده شدن گفته بودم!
خیره ی چشمهایم پا از روی پا برمیدارد و خم میشود، سیگار را توی جاسیگاری روی میز مقابلش خاموش میکند و نگاه لرزان من بین سیگار و چشمهایش در گردش بود، هر دو میسوختند، بد هم می سوختند!
- جان؟ منتظرِ من؟ که چی بشه؟
پر از تمسخر گفته بود، پر از حس نفرت:
- مثلا منتظری بیام دقیقا چه غلطی کنم؟ تو بشینی روی تخت و من پشت سرت؟ زیپ لباس عروستو باز کنم؟ نازت کنم؟ بدنت و لمس کنم و ببوسمت؟ بعدم موهات و باز کنم و بغلت کنم؟ بعدم لابد مثل این فیلما و رمانا بگم تو فقط مال منی، یا نه بگم امشب ازت بچم میخوام؟
داشتم میمردم، دق میکردم، تمام میشدم! و فریادرسی هم نبود. قبل ترها فکرش را هم نمیکردم این مرد این قدر زیاد بی رحم باشد، تلخ باشد!
سرم را زیر می اندازم، حق با این مرد بود، حق تمام و کمال با او بود و من، حرف زیاد داشتم و جرات ... نداشتم!
- اینجا و تو این خونه نه زندگی جریان داره نه احساس... فقط سعی کن عقلت کار کنه، راحتر زندگی میکنی!
بلند میشود و کت و سوئیچش را برمیدارد، داشت میرفت؟مرا میان این خانه ی خالی از زندگی و حس تنها میگذاشت و میرفت؟ دلم میخواست دستش را بگیرم و بگویم پس رویاهای من چه میشود؟ پس چه کسی دست مرا بگیرد و بگوید درست میشود؟ بلند میشوم، قدم اول را برنداشته کف دستش را مقابلم میگیرد:
- یادم رفت بگم... توی این خونه فاصله رو هم رعایت کن!
https://t.me/joinchat/AAAAAFKy42j6mcM6AAzqag
1 15100
#نخونی_ضرر_کردی
- هی اینو...ببخشید خر زخمی که میگن شمایید؟
#علیرام اخم جذابی بین ابروهایش میاندازد
- خجالت بکش گلوله
بالا و پایین میپرم
- دعوا دوست داری؟
- اسمش مبارزهاست بچه نه دعوا!
- مبارز! قهرمان! #خر_زخمی که میشی #جذابتری!
پس گردنی پشت سرم میکوبد
آی میگویم و مظلومانه به مشکی های براقش زل میزنم
- آی تو از اون مردایی که دست بزن دارن؟ خب چرا میزنی؟ دردم گرفت
- دختر اینطوری حرف نمیزنه...برو الان داداشت ببیندمون، چند تا زخم به زخمام اضافه میکنه، #خدای_جذابیت میشم، #میترسم_کار_بدی_دستم...
#ملیحه_بخشی_یاس
https://t.me/joinchat/AAAAAEIfNV21xArPxeNgZQ
99200
#اومد_یقهی_پسره_رو_بگیره
#یقهی_احساس_خودش_اسیر_شد
- من #آموزشبهخانمها ندارم #غیرقانونیه
-مجبوری بهم اموزش بدی...به ارواح خاک بابات قشمت میدم
- خر کردن علیرام رو خوب بلدی مگه نه؟ اخلاقش رو از بری؟
- اگه ردم کنی مجبورم برم دنبال یکی دیگه
علیرام نیشخند میزند
- تو عادته که دنبال یکی دیگه...
- زخم میزنی؟#باشهآموزشهمراه_زخم زبون رو قبول کردم ولی آموزش همراه استنطاق! نه!
نگاه خیره و ممتد علیرام باعث میشود ادامه دهد
- هزینهاش چقدره و تمرین از کی شروع میشه؟
فقط آمده است که بماند. علیرام به جملهی اولش تلخ میخندد
-به من نگاه کن! علیرام پویان خوش خنده شدی!
- اگه یادت باشه، بودم! خانم رییس! خودت بریدی و خودت هم دوختی؟ کی گفته من قبول کردم؟
یکدفعه به طرف علیرام میپرد و یقهاش را میان مشتهایش چروک میکند. روی سر انگشتان پایش ایستاده تا بتواند درون چشمهای سیاه علیرام زل بزند
-من! رییس نیستم! هی لعنتی برام طاقچه بالا نذار! من به این آمادگی احتیاج دارم! من #بهبودنتاحتیاج دارم! فقط چند وقت مزاحمت میشم بعدش میرم...شتر دیدی، ندیدی! زخم زبون زدی گفتم قبول #ولی_دیگه_با_من_بازی_نکن! خب؟ شیر فهم شد؟!
علیرام مربی است. از پس این زن برآمدن برایش کاری ندارد ولی فقط از این نزدیکی و حرکت زن قفل کرده است. و عجیب دلش میخواهد بعد سالها درون آن #دو_گوی_قهوهایش زل بزند.
همانطور که به حرکات عصبی و پر تشویش زن خیره شده، با کلی حس بیپدرو مادر زمزمه میکند
- مونا
هر چه نباشد #قهرمان است و زمین زدن را خوب بلد است. زن فقط با شنیدن همین یک کلمه، با آنهمه احساسی که پشتش پنهان شده و حملهی خاطرات، خلع سلاح میشود.
دستانش از یقهی پیراهن علیرام شل میشود. سیبک گلویش به سختی تکان میخورد و درون مردمکهای علیرام گم میشود.
با قدمهای بلند قصد فرار دارد که...
#پارتگذاریمنظم
https://t.me/joinchat/AAAAAEIfNV21xArPxeNgZQ
دختری که آمده تا فقط بزند و بخورد، اما بد کسی را برای آموزش دادن انتخاب کرده است. علیرام پویان قهرمان دفاع شخصی است اما روزی دلش را به این دختر باخته بوده است و حالا این دختر و هجوم خاطرات قصد دوباره به زانو در اوردنش را دارد.....
#عشقی_که_آتش_زیر_خاکستر_است
#فقط_نسیمی_کافیست_تا_آتش_به_قلبشان_کشیده_شود
#ملیحه_بخشی_یاس
https://t.me/joinchat/AAAAAEIfNV21xArPxeNgZQ
89200
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.