cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

کتاب و حکمت

@Mahmudreza_Mirahmadi آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند  ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند.

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
889
المشتركون
+824 ساعات
+157 أيام
+9230 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

عایشه و عارف قزوینی       مردادماه هر سال از راهی دور زنی شوریده بار سفر می‌بست تا شاخه گلی نثار آرامگاه محبوبش کند و چند روزی معتکف خاک جانان باشد. این عشق شورانگیز و پاک که سال‌ها زبانزد مردم همدان بود، داستانی جالب و شنیدنی دارد.       روزی از استانبول ترکیه آمده و در یکی از مسافرخانه‌های خیابان بوذرجمهری اتاق محقّری اجاره کرده بود تا از آن‌جا رهسپار همدان شود. روی تخت فرسوده نشسته بود و زیرِ لب تصنیف باد بهاریِ عارف را با لهجهٔ ‌ترکی، فارسی زمزمه می‌کرد. با این‌که خیلی پیر بود طنین صدایش شوری عجیب داشت. با کف دستش قطرات اشکش را پاک کرد. از هر دو چشم نابینا بود. سلام کردیم. خاطراتش را این‌طور ورق زد:       سال‌های قبل در یک خانوادهٔ متجدّد استانبولی به دنیا آمدم. مدّتی همراه پدرم به دلیل شغلش، در ایران اقامت داشتیم و فارسی را فراگرفتم. سپس به ترکیه برگشتیم. در اوج زیبایی و جوانی و دلفریبی و رفاه بودم. بطوری‌که جوانان شهر گِرد حُسنم پروانه‌وار می‌گشتند. هر روز عصر پدرم با عدّه‌ای از دوستان باذوقش در باغ منزلمان بساط عیش و نوش می‌گستراندند.       روزی مردی مهمان با قامت کشیده و صورتی مردانه بی‌آن‌که زیبا باشد دلم را بدجوری همراه خودش برد. لبخندی طنزآمیز به لب داشت و دنیا را به‌هیچ می‌پنداشت. پدرم بالای مجلس را به وی اختصاص می‌داد و احترام زیادی برایش قائل بود. آهسته از دوستان پدرم پرسیدم‌ کیست؟ گفتند: عارف است و از ایران آمده. همراه ساز دوست پدرم چنان آوازی خواند (عایشه با گریهٔ بسیار و فوق‌العاده حزن‌انگیز تعریف می‌کند) مانند باران بهاری که بر غبار بنشیند، همهمه‌های مجلس را فرونشاند. همه سراپا گوش بودند. عارف هم که زیر چشم متوجه نگاه‌های‌ خاصم‌ شده بود برخاست و در چشمانم نگریست و نالید: چه آشنا نگهی داری ای رمیده‌غزال خدا نگاه تو را با کس آشنا نکند       نگاهش مرا به دام انداخت. این عشق مرا رسوای شهر نمود. انگشت‌نمای دوست و دشمن شدم ولی من اسیر دام عشقش بودم. مردم شهر و پدرم از من خواستند دل از این مرد تبعیدی بردارم. یک‌روز به خود آمدم دیدم عارف یاد وطن افتاده و عزم رفتن کرده. حیله‌ها بکار بردم تا نگهش دارم نشد. مویه‌ها کردم، در دلش اثر نکرد. با این‌که می‌دانست محیط ایران برایش حکم شکنجه‌گاه را دارد باز عزم بازگشت داشت.       گفتم: اگر خانه‌خرابه‌ای در خاک وطنت داشتی دیگر ویران شده، دیگر در وطنت جایی برایت نیست. من مجلّل‌ترین خانه را در اختیارت می‌گذارم و قلبم را به تو هدیه می‌دهم و در قلبم زندگی کن. در جواب خندید و گفت: تو فکر می‌کنی وطنم جای من نیست؟ زهی خیال باطل، کنار مسجد می‌خوابم!       یک‌روز بی‌خبر همین‌طور که بی‌سروصدا آمده بود همان‌طور مرا تنها گذاشت و رفت و من هیچ‌گاه در زمان حیاتم نتوانستم ببینمش. گاهی نامه‌ای رد و بدل می‌کردیم. تا این‌که پس از مرگ پدرم عزم ایران کردم. ولی از حاج شیخ‌محمّدتقی وکیل‌الرعایای همدانی شنیدم عارف در اوج فقر و تنگدستی و به وضع رقّت‌باری درگذشت.       عجیب آن بود که با این‌که عارف می‌دانست من دولتمندم و ثروتمند، ولی هیچ‌گاه از من کوچکترین چیزی نخواست. گذشت زمان چیزی از عشق من به عارف نکاست. بنابراین هرسال به عشق او بر سر مزارش می‌آیم. حالا من هم شدم عارف. پیر و فرسوده و تنگدست.       همدانی‌ها اکثراً مرا می‌شناسند و داستان مرا می‌دانند.       بغض دیگر امانش نمی‌دهد و آه و حسرت و گریهٔ مجالش ... #رندان‌خراباتی #خاطرات‌جمشیدصداقت‌‌نژاد @Ketab_va_hekmat
إظهار الكل...

04:58
Video unavailableShow in Telegram
از خون جوانان وطن لاله دمیده عارف قزوینی ـ بانو الٰهه ـ روح‌اللّٰه‌ خالقی هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد از ابر كرم خطّهٔ ری رشک ختن شد دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد چه كج‌رفتاری ای چرخ              چه بدكرداری ای چرخ ... @Ketab_va_hekmat
إظهار الكل...
تا کِی ز خزان غرور می‌باید دید زنگی به لباس حور می‌باید دید نادیدنیِ وضع جهان بسیار است این خواب به چشمِ کور می‌باید دید #بیدل_دهلوی @Ketab_va_hekmat
إظهار الكل...
ای آن ‌که معانی ز تو محتاج شده ناموسِ سخن از تو به تاراج شده ربطی نبُوَد به نظم و نثرت، گویی معنی ز قلمرو تو اخراج شده #سلیم_تهرانی @Ketab_va_hekmat
إظهار الكل...
‍ 🔮به فرهنگ باشد روان تندرست 🔮ایران سرزمینی کهن با فرهنگ باستانی است. سرزمین نیکی‌ها و مردمان نجیبی که ستایشگر داد و راستی و دوستی و نکوهشگر ظلم و دروغ و دشمنی‌اند. باید تا می توان از ایران گفت و نوشت. چرا که ظرف و محتوای توسعه کشور است. باید زبان فارسی را دوست داشت و در جهت ترویج آن از هیچ اقدامی دریغ نکرد. باید تا حد ممکن فرزندان کشور را با حافظ و سعدی، با فردوسی و مولوی و نظامی آشنا کرد. اگر ایده ایران از جمع معدودی نخبگان خارج شود و در میان مردم و سیاستگذاران شکل خودآگاهانه بگیرد معنای امنیت، مصلحت و منافع ملی شکل خواهد گرفت. حقیقت این است که امروزه ایران مورد غفلت قرار گرفته است و بدون وطن، کشور و ایراندوستی هیچ تحول مهمی رقم نمی‌خورد. 🔮فهرست زیر از کوشاترین و معتبرترین رسانه ها و نهادهای فرهنگیِ مستقل تشکیل شده است که جملگی در گستره‌یِ گسترده‌یِ تاریخ و ادبیات و فرهنگِ زرینِ ایران زمین می‌کوشند. با پیوستن به این رسانه ها و نهادها به توسعه فرهنگی در جامعه یاری رسانیم.                                🔮پـــــــایــنده ایــــــــــران🔮 🟪دکتر محمّد‌علی اسلامی‌نُدوشن 🟪کتاب گویا (لذت مطالعه با چشمان بسته). 🟪زین قند پارسی (درست بنویسیم، درست بگوییم). 🟪کتابخانه تخصصی ادبیات 🟪بهترین داستان‌های کوتاه جهان 🟪رسانه رسمی استاد فریدون فرح اندوز (گوینده و مجری رادیو و تلویزیون ملی ایران). 🟪رازها و نمادها و آموزه‌های شاهنامه 🟪مولانا و باغ سبز عشق 🟪 حافظ // خیام ( صوتی ) 🟪بنیاد فردوسی خراسان (كانون شاهنامه فردوسی توس‏). 🟪رمانهای صوتی بهار 🟪مردم‌نامه، فصلنامه مطالعات تاریخ‌ مردم. 🟪خردسرای فردوسی (آینه‌ای برای پژواک جلوه‌های دانش و فرهنگ ایران زمین). 🟪چراغداران (دایرةالمعارف بزرگ صوتی ایران، صداهای نایاب فرهنگ و ادب و هنر) 🟪آرخش، کلبه پژوهش حماسه‌های ایرانی (رسانه دکتر آرش اکبری مفاخر). 🟪سرو سایـه‌فکن (رسانه ای برای پاسداشت زبان و ادبیات فارسی). 🟪شاهنامه کودک هما 🟪منابع تاریخ ساسانیان 🟪مطالعات قفقاز 🟪ستیغ، خوانش اشعار حافظ و سعدی و...(رسانه سهیل قاسمی) 🟪زبان شناسی و فراتر از آن (محفلی برای آموختن زبانهای ایرانی). 🟪شاهنامه برای کودکان (قصه های شاهنامه و خواندن اشعار برای کودکان و نوجوانان). 🟪تاریخ اشکانیان 🟪انجمن شاهنامه خوانی آنلاین (دبی، کانادا، ایران، لندن). 🟪مأدبه‌ی ادبی، شرح کلیله و دمنه و آثار ادبی فارسی (رسانه دکتر محمّدامین احمدپور). 🟪شرح غزلیات سعدی با امیر اثنی عشری 🟪بوستان سعدی با امیر اثنی عشری 🟪کانون پژوهش‌های شاهنامه (معرفی کتاب‌ها و مقالات و یادداشت‌ها پیرامون شاهنامه). 🟪گاهگفـت (دُرُست‌خوانیِ شعرِ کُهَن). 🟪شرح و بررسی آکادمیک تاریخ اشکانیان 🟪ملی‌گرایی ایرانی/شاهنامه پژوهی 🟪رهسپر کوچه رندان (بررسی اندیشه حافظ). 🟪تاریخ روایی ایران 🟪اهل تمییز (معرفی و نقد کتاب، پاسداشت یاد بزرگان) 🟪کتابخانه متون و مطالعات زردشتی 🟪انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا) 🟪تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیات ایران زمین 🟪سفر به ادبیات (خوانش و شرح گلستان صوتی، معرفی کتاب و...) 🟪تاریخ ترجمه(یادداشتها و جستارها دربارهٔ تاریخ‌نگاری و تاریخ ترجمه در ایران). 🟪تاریخ میانه 🟪کتاب و حکمت 🟪سخن و سخنوران (سخنرانی و گفتگوهای نایاب نام آوران وطن فارسی). 🟪انجمن شاهنامه‌خوانی هما (خوانش و شرح بیتهای شاهنامه). 🟣کانال میهمان: دکتر مهدی نوریان، ادیب، نویسنده و استاد بازنشستهٔ دانشگاه اصفهان 🔮فـــرِّ ایــــران را می سـتایـیـم.🔮 🔮هماهنگی جهت شرکت در تبادل 🔮@Arash_Kamangiiir
إظهار الكل...
سرو سخنگو (دکتر اسلامی نُدوشن)

کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن 💎سَـرو سخنگوی ایــران عصاره‌ی تاریخ، ادبیات، فرهنگ و تمدّن ✅مطالب اختصاصی هستند (از آثار استاد گزینش می‌شوند) ❇️ بازنشـر مطالب= لطفاً با ذکر منبع🙏 ️📚آشنایی با آثار استاد: هشتگ #معرفی_کتاب یا هشتگ #زیست_کتابنامه ️

04:04
Video unavailableShow in Telegram
سخنان زنده‌یاد عباس پهلوان دربارهٔ مهدی اخوان ثالث و کارنامهٔ سیاسی و اجتماعی او       نسلی ناآگاه که نمی‌دانست مهدی اخوان ثالث شعر زمستان را در حمایت از نظامیان توده‌ای‌ خائنى همچون سیامک و مبشّری و ... سروده بود، و چپ‌های خائن به وطن که بند نافشان با دروغ گره خورده و بریده شده طبق روال معمولشان منافقانه این شعر اخوان را به ماجرای ۲۸ امردادماه سال ۱۳۳۲ منتسب می‌کنند.       و ما هنوز که هنوز است ساده‌دلانه می‌خوانیم: زمستان است! سرها در گریبان است هوا بس ناجوانمردانه سرد است!       آری برای اخوان ثالث، دوران پهلوی؛ زمستان بود و برای بهارِ جمهوری‌اسلامیِ پساپهلوی می‌جنگید!       و بی‌خبرانه نمی‌دانیم که اخوان ثالت به جرم رابطه با زن قصّاب محل به زندان افتاده بود! و همان هنگام که به خاطر این جرم رذیلانه تقاص پس می‌داد، در زیر اشعاری که در زندان سرود با افتخار می‌نوشت؛ زندان قصر زمستان ۱۳۳۳! @Ketab_va_hekmat
إظهار الكل...
زنی از شوی خود شد دور در کوی بدو رو کرد مردی دیدش آن روی بگفتا مرد کِی با هم نشینیم کجا باید که روی هم ببینیم به پاسخ گفت زن مر چاشتگه را به مسجد شو درون هشدار ره را چو شب بگذشت آن مرد از همان کوی زن خود دید با مردی سخن‌گوی که در مقصورهٔ جامع سحرگاه دو چشم انتظارم هست بر راه مگو فعلی جزایش در قفا نیست جزا از فعل خود هرگز جدا نیست جزا را آن‌چنان با فعل رانند که آن‌را گویی اصل فعل دانند #تقی_دانش @Ketab_va_hekmat
إظهار الكل...
مکافات دوران نباشد شگفت ز دستی که بدْهی تو خواهی گرفت #تقی_دانش @Ketab_va_hekmat
إظهار الكل...
می‌کاودم این زخم روانسوز روانکاه می‌کاهدم این خشم سبکجوش سبکسوز می‌سوزدم این یاد هنر‌زای هنرسای می‌سایدم این رنج شب‌افزای تب‌افروز می‌کاهم و دیری‌ست که پیچان و غضبناک هر تار عصب خفته چو ماری به درونم می‌پیچم و دیری‌ست که در چنبر پرهیز وسواس گنه پنجه فروبرده به خونم آن زخمی گلبانگ غروبم که به‌جز باد بر شیون دورم نشتابد به سراغی شب می‌زندم رنگ فراموشی و کس نیست تا در بن گورم بسپارد به چراغی در دوزخ بس رنج نهان تا به سحرگاه می‌تابم و جز رنگ سرشتم گنهی نیست ای بوم سیه بر سر این لاشه فرود آی کاین جمجمه را دیدهٔ حسرت به رهی نیست عمری به عبث راندم و هر نقش دلاویز بی‌پرده چو دریافتمش نقش خطا بود جز مرگ که یکتا در زندان حیات است باقی همه دیوارهٔ دروازه‌نما بود افسوس که آن کاخ گمان‌پرور شبگیر بر ناشده با خفتن مهتاب فروریخت لبخند بلورین تو نیز ای گل پندار یادی شد و چون زنبق سیراب فروریخت #فریدون_توللی @Ketab_va_hekmat
إظهار الكل...
attach 📎

Photo unavailableShow in Telegram
دوش از دل شوریده سراغی نگرفتی بر سینه غمی هِشتی و داغی نگرفتی ای چشم و چراغ شب تاریک فریدون افتادم و دستم به چراغی نگرفتی پاییز دل‌انگیز سبک‌سایه گذر کرد بر کام دلم گوشهٔ باغی نگرفتی روزان و شبانت همه در مشغله بگذشت لختی ننشستی و فراغی نگرفتی در حسرت آغوش تو خون شد دل و یک‌روز در بازوی من دامن راغی نگرفتی برگو چه شد ای بلبل خوش‌نغمه که از لطف دیگر خبر از لانهٔ زاغی نگرفتی گلزار فریدونی و این طرفه که یک عمر بوئیدت و او را به دماغی نگرفتی #فریدون_توللی @Ketab_va_hekmat
إظهار الكل...