💢 مائده مرتضوی در گفتوگو با کافه داستان:
راوی خونسرد نگاه دقیقتری به امور دارد
🖊 فاطمه آزادی
✅ مائده مرتضوی نویسنده و مترجم متولد ۱۳۶۳ در تهران است. او فعالیت ادبی خود را با ترجمه مقالات علمی آغاز کرد. مائده مرتضوی در کارنامۀ ادبی خود با مجلات و سایتهای ادبی مانند چوک، عقربه، پیادهرو و مطبوعات همکاری داشته است. همچنین جزو داوران جایزۀ ادبی «هزار و یک شب» هم بوده است. اولین رمان او با نام «سه سکانس از پاییز» مهرماه سال نود و شش از سوی نشر البرز منتشر شده است. در ادامه بخشهایی از گفتوگوی ما با این نویسنده به بهانۀ انتشار رمان «کابوسهای درخت پرتقال» را میخوانید:
✅ من به مکان به مثابه یک کاراکتر در یک رمان نگاه میکنم. از همان ابتدا که طرح اولیه رمان را مینوشتم خانهای قدیمی در ذهنم بود که پتانسیل روایت داشته باشد و بتوان از دل آن قصه بیرون کشید. از آنجایی که به توصیف مکانهای واقعی علاقه خاصی دارم، از خانههای ییلاقی و متروکه زیادی بازدید و از آنها عکاسی کردم. از تمام زوایای خانه، حتی تَرَک دیوارها. فیلمهای آرشیوی بسیاری هم ازخانههایی که ساکنانش به یکباره آنجا را ترک کرده بودند، تماشا کردم. بعضی از این تصاویر سهبعدی بودند و به منِ بیننده این حس را کاملاً منتقل میکردند که وارد شدن به خانهای متروکه که روزی خانوادۀ پرجمعیتی در آن زندگی میکردهاند دقیقاً چه حسی دارد. این تصاویر و عکسهایی که خودم گرفته بودم در توصیفات خانه و حسوحال شخصیت اصلی در فصل اول و دوم رمان خیلی به کمکم آمد...
✅ به نظر من هر نویسنده باید بتواند با توجه به پتانسیلِ مکان روایت و شخصیتها بهترین فرم را پیدا و پیاده کند. هر قصهای فُرم خاصی میطلبد و این دو بدون یکدیگر معنا ندارند و فقدان هر کدام صدمات جدی بر پیکره رمان فرود میآورد. برای نوشتن توالی رویدادهای رمان، تصمیم گرفتم برای کششِ بیشتر داستان، قهرمان از خواننده جلو نزند و هر دو طرف (هم خواننده هم راوی) در یک زمان متوجه حقیقت شوند. دستِ خواننده را در دستِ راوی گذاشتم و روایت را خطی نوشتم و فصلبندی هفتروزۀ رمان را بر اساس آن پیاده کردم. درباره روایت نامنظم هم فکر کردم و اتود زدم اما روایت پازلی بر کشش داستان اثر گذاشت و تصمیم نهاییام این شد که خواننده و راوی همسان حرکت کنند و پای دانای کلی که به همهچیز اشراف دارد وسط نیاید و اینها همگی مرا به روایت خطی سوق دادند.
✅ وقتی تصمیم به اجرای این زبان گرفتم میدانستم که شاید استفاده از واژگان غیرفارسی و اصطلاحات سینمایی با جریانِ زبانسازی رماننویسی ما که به شدت بر استفاده از زبان فاخر استوار است، نخواند اما من میخواستم قهرمانم زبانی امروزی داشته باشد و سریال زندگی خستهکنندهاش و آن هفت شبی را که در خانهی پدریاش میگذراند از دوربینِ خودش روایت کند؛ این اختیار را به قهرمانم دادم تا از برخی صحنههای رمان کلوزآپ بگیرد و دست خواننده را بگیرد و به آن چیزی که باید، نزدیکش کند. من با این زبان سعی کردم آن تعلیقی را که زاویه دید نمایشی در روایت میآفریند، چندبرابر کنم و با زبانی که به راوی بخشیدم به او یک دوربین هم برای مشاهدۀ جزئیترِ وقایع اهدا کردم
...
📝 لینک متن کامل گفتوگو در مجله ادبی هنری کافه داستان:
https://b2n.ir/j15835
📌كانال ادبى هنرى كافه داستان
@CafeDastanMag