بنیاد فرهنگ شهرستان اردستان
تالار تخصصی "بنیاد فرهنگ شهرستان اردستان" از شهریور ماه ۱۳۹۷ با هدف ارتقای فرهنگ شهرستان اردستان ، فعالیت می نماید . با ما همراه باشید. با احترام ، مدیر گروه -کامران هاشمی : @Kamranhashemiardestani شماره تلفن همراه، تلگرام و واتس آپ 09127130979
إظهار المزيد521
المشتركون
+124 ساعات
-27 أيام
+230 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
این یک نفس۲
بخشیـــده ای گـــناهم و بـــاور نمی کنم
عشقت بــرون ز سینه و از سر نمــی کنم
راضی نبوده ام کـــه دلــی بشکنم ز کس
یــک اشتباه کـــــردم و دیگــــر نمی کنم
این یک نفس که با تو نشستم به گفت و گو
بــا عمــر رفـته بـــی تــو، بـرابـر نمی کنم
ما را قناعتی است که هر گز به عمر خویش
در سر هــــوای لشکـر وافسر نمــــی کنم
بی رنگ هم چوآب دراین بحــرهستی ام
دامـــن به آب رنــــگ و ریـــا تر نمی کنم
اینجا بهشت ماست جهنم در این سراست
انــدیشه ای ز وحشت محشـر نمــی کنم
بار گنــاه دارم و خـــودرا به هیچ حـــال
نـــو میـــد از عنـــایت داور نمـــــی کنم
ای بخت خفته صبح قیــامت مگر رسید؟
بیـــدار گشته ای تــــو و بـــاور نمی کنم
گفتا کسی کــــه دست بدار، عاشقی مکن
گفتم بــرو کـــه گوش به هر خر نمی کنم
بر عهـــد خویش مانده" پرستو"و هیچ گاه
زاول نکــــرده نقض و بـــه آخــر نمی کنم
مرتضی امامی پرستو خرداد ۱۴٠۳
۱۴٠۳/۳/۱٠
👏 2
✅« یادداشتهای استاد سید احسان اله هاشمی »- ۱۴۱
✍ تدوین: علی جلالی
🔹🔹🔹🔹🔸🔸🔸🔸
۱۳۵۸/۱۰/۲۰
📌« مثل های موزون»
« قسمت اول »
مطالبی است که به صورت ضرب المثل که اغلب هم حاوی نکاتی اجتماعی و یا اخلاقی و بعضی بیان حال و زبان گویای حالت و موقعیتی است که خود حکمت آموز و گرداننده زبان بیشتر مردم است که به شرح زیر آنچه را خود شنیده میآورم:
۱-من باشم و یار/میش و برهام به کنار
۲-هرچه داشتم آهیه خوردم/گشنه رفتم کربلا (در عدم مال اندیشی)
۳-وقت کار کردن چلاقم/وقت خوردن قلچماقم (کلفتی نان و نازکی کار)
۴-همه جایم سس و مسه/جای نونم تندرسته (بخور و بخواب کار منه/الله نگهدار منه)
۵-الله خدا یکی بود/الله خدا دوتا شد (در موردی که کسی مزاحم و مهمان خانواده ایست و کس دیگری هم اضافه میشود)
۶-سفید سفید به صد تومان/سرخ و سفید سیصد تومان (حالا که رسید به سبزه/هرچی بگی میارزه) در مورد ملاک زشتی و زیبایی .
۷-باد باران آورد بازیچه جنگ/مرد مهمان آورد نامرد ننگ.
۸-کوزه بیدسته ببینی/به دو دستش بردار
۹-آش کشک خالته/بخوری پاته ، نخوری پاته
۱۰-نه به آن زینب و کلثوم شدنت/نه به این دایره و دمبک زدنت.
ادامه دارد...
@bonyadeardestan
🔹🔹🔹🔹🔸🔸🔸🔸
✅« یادداشتهای استاد سید احسان اله هاشمی »- ۱۴۰
✍ تدوین: علی جلالی
🔹🔹🔸🔹🔹🔸🔹🔹
📌« پرندگان و حیوانات خوش یمن و بد یمن در اردستان»
۱_«چلچله» یا پرستو را هم خوش شگون میدانند و در هر خانهای که لانه ساخت ،موجب خیر و برکت و به صورتی که آقای عظیمی نوشتهاند:« برایش یا برایشان مستقر( لانه) هم میسازند». البته گربه را هم در هر خانهای بچه آورد، خوش شگون می دانند که همه به خاطر آن است که گربه و بچه گربهها را نیازارند تا در خانهای که آمد و شد دارند آفت موش را، آفتی باشند.
۲_« مار خانگی»:علاوه بر چلچله و گربه و حتی مار خانگی را که غالباً اذیت میکنند و گاهی مارها هم که متوجه جریان هستند، گویند با صاحبان خانهها انس هم گرفته مانوس میشوند و طبعاً به کسی هم آزار و اذیتی ایجاد نمیکنند و قطعاً چون آفتی برای موش اند، از لحاظ دفع موشها به صاحب خانه ها کمک میکنند مثل گربهها.
۳_« یا کریم»:از دیگر پرندگان محبوب؛ «یا کریم» نوعی فاختهاند که دوتا دوتا در خانهها رفت و آمد دارند . من هنوز آنها را به صورت منفرد ندیدهام و نمیدانم موقع تخم گذاشتن و بچه آوردن چه میکنند.
۴-«کلاغ جاره »:از پرندگان خوش شگون ، نوعی کلاغ با جثه کوچک و بالهای سیاه و سفید و دم دراز که آن را «قاچی غالا» یا« کلاغ جاره» گویند که معمولاً حامل خبر خوش و سلام و پیام آور مسافران است یا همان خبر خوش که اخیرا شنیدم آن را« دزد بگیر» و «نامه رسان» هم میدانند. اینها هم از مفید بودن خود برای آدمیان مطمئن شده خانه خود را روی درختهای کوتاه به خصوص انار تا جایی که در دسترس هم هست ،میسازد.
۵-«خبرآره » :در این رابطه ، گل قاصد هم همواره حامل خبر خوش است که به آن«خبرآره »گویند. در سالهای اخیر شنیدم که« خوش خبر» یا «خاش خبره چو» هم نامیده می شود.
۶-«جغد» : در مقابل صدای «کلاغ جاره» که آن را خوش شگون میدانند، صدای جغد را نامیمون میدانند.هرچند دیده یا شنیده شده که کسی در این خصوص جغدی رابه بعضی نشان دهد یا از جغد که « کوکومه » هم میگویند ، سخن به میان آورد، گویند:« کوکومه چشم راسد کدومه؟» یعنی: کوکومه چشم راستت کدام است.
ادامه دارد...
@bonyadeardestan
🔹🔹🔸🔹🔹🔸🔹🔹
👍 1
تو دانی کاين سفر هرگز بسوی آسمانها نيست.
سوی بهرام، اين جاويدِ خونآشام،
...
سوی اينها و آنها نيست.
بسوی پهندشتِ بیخداوندیست،
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پرپر بخاک افتند.
...
بيا رهتوشه برداريم
قدم در راه بگذاريم
...
- "کسی اينجاست؟
هلا! من با شمايم، های! ... میپرسم کسی اينجاست؟
کسی اينجا پيام آورد؟
نگاهی، يا که لبخندی؟
فشارِ گرم دستِ دوستمانندی؟"
...
صدايی نيست، نور آشنايی نيست، حتی از نگاه مردهای هم رد پايی نيست.
صدايی نيست الا پتپتِ رنجور شمعی در جوار مرگ.
...
خدايا "به کجای اين شب تيره بياويزم قبای ژندهی خود را؟"
بيا رهتوشه برداريم
قدم در راه بگذاريم
کجا؟ هر جا که پيش آيد.
...
کجا؟ هر جا که پيش آيد.
به آنجايی که میگويند
چو گل روييده شهری روشن از دريای تردامان
و در آن چشمههايی هست،
که دايم رويد و رويد گل و برگ بلورينبال شعر از آن
...
کجا؟ هر جا که اينجا نيست.
من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم.
ز سيلیزن، ز سيلیخور،
وزين تصوير بر ديوار ترسانم.
...
بيا تا راه بسپاريم
بسوی سبزهزارانی که نه کس کِشته، ندروده
...
بسوی آفتاب شاد صحرايی،
که نگذارد تهی از خون گرم خويشتن جايی
و ما بر بيکرانِ سبز و مخملگونهی دريا،
میاندازيم زورقهای خود را چون کُلِ بادام
و مرغان سپيد بادبانها را میآموزيم
که باد شرطه را آغوش بگشايند
و میرانيم گاهی تند، گاه آرام
...
بيا ای خستهخاطر دوست! ای مانند من دلکنده و غمگين
من اينجا بس دلم تنگ است.
بيا رهتوشه برداريم
قدم در راه بیفرجام بگذاريم(persianpoem.blogfa.com).
( شوپنهاور و فهم هجرت ، به وعدۀ دیگر موکول می گردد).
به نام خدا
جامعه شناسی شناخت، رهیافت های باز یابی خلاقیت، تحلیلی زندگی، و بررسی مناسبات فرهنگی مهاجران منطقۀ اردستان به منطقۀ ری- ورامین
قسمت هشتم: چهارشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1403، رضا محمدی
شعر و پاراگراف زیر دو اظهار نظر ارزشمند از دوستانی اندیشه ورز است که پیرامون متن جامعه شناسی شناخت مهاجران(چهارشنبه 19 اردیبهشت ) در گروه واتساپ بنیاد اردستان ارائه نمودند. اظهاراتی کوتاه و عمیق که به منزلۀ صورت و فرم ما را به درونمایۀ عمیق زندگی مهاجران نشانی می دهند .حیفم آمد که از کنار آنها بگذریم .
الف-«دردی است مهاجرت که بی درمان است
راهیست سنگلاخ وبی پایان است
قربانی این پدیدۀ شوم«رضا»
سربسته بگویمت نه اردستان است»(ابراهیمی انارکی).
ب-به قول شوپنهاور
حتی چیزهایی که به عنوان لذت می شناسیم، برای تسکین رنج ها شکل گرفته اند؛ مثلاً لذت خوردن برای تسکین موقتی گرسنگی است. در واقع رنج ها دائمی هستند و هرگز تمام نمی شوند؛ مسکن های لذت آورهم موقتی هستند و مدام سعی می کنندرنج ها را خنثی کنند. دراین چرخۀ پایان ناپذیر این رنج ها هستند که تداوم می یابند وما در برابر آن محکوم هستیم( شفیعی حیدر اردستان، فهره).
شعر فوق زبان حال دو صورت است صورت زیستن و صورت زندگی. زیستن، زندگیِ زندگی و تجربۀ زیست است. شاعر ما هم اکنون ساکن اصفهان است با چشمانی پر از تصاویر انارک و هجرت . در متن فلات مرکزی ایران، انارکیان، همانقدر کوچ پرستوها، درناها ولک لک ها را در آسمان به نظاره نشسته اند، که رد پای به جا مانده از کوچ را در جایی که نان گرسنه و آب تشنه است ،هربار به اسمی ورسمی دوره کرده اند .بیت اول، ما را به درون فضای زیست شدۀ مهاجر می کشاند. سخت سری یک انتخاب، وقتی به جز انتخاب، انتخاب دیگری وجود نداشته و یا ندارد، گریبان مهاجر را می گیرد وگلوی او را می فشارد. دربیت دوم این حزن گلوگیر ندایی می شود که شاعر، با اندکی فاصله از خود ندای صورت دوم یعنی زندگی را پیش روی ما می نشاند .ندایی مانند ندای سهراب: تا شقایق هست زندگی باید کرد.
«به قول جورج لوکاچ منتقد ادبی معروف، هنگامی که به زندگی می اندیشیم؛ می پرسیم زندگی چیست و بهترین شیوۀ تحمل مردانۀ مصائب کدام است؟ تجربه های مشخصی که به طرح این پرسش ها انجامیده اند در دوردست ها محو شده اند و زمانی به متن زندگی بر می گردند که دیگر پاسخ نیستند، بلکه فقط هادی جان یعنی ذهنی که آنرا به عینه زیسته است می فهمد چگونه باید زندگی را درک نمود(کمالی 1402: 18)».حق با سهراب است : زندگی چیزی نیست که لب طاقچۀ عادت از یاد من وتو برود.
بیت دوم محلی است که شاعر دیگر سؤالی نمی پرسد بلکه مانند اینکه آنرا زیسته است، به من وما و مخاطب عام می گوید« قربانی این پدیدۀ شوم "رضا" - سر بسته بگویمت، نه اردستان است». این ناکجا آباد سر زمین جن و پری نیست. ممکن است کولی های جهان وطن یا به قول زبان عامیانه «غربتی ها»؛ غریبانی باشند که مرزها را بی خیال می شوند تا در کوچه های تنهایی، برای دل خویش و لقمۀ نان احتمالی تیمپو بزنند، صدایی که مانند افت و خیز امواج اقیانوس هند تکرار می شود، جایی که نخستین بار کولی ها از تخته های شکسته قایق های ساحل که درون آن می زیستند جدا شدند و درون کوچه های دارالسلام تانزانیا، محلۀ قصرالدشت شیراز تا قصرالدشت تهران و جی اصفهان و جی تهران، تا خیابان استخر و رازی ری، غرق شدند، جایی که اخوان ثالث بر بلندای نگاه ایستاده است، گرچه برای کشیدن کوله بار کوچ بر دوش،درگیر پاسخ واماندۀ آماسیده بر لب است، اما دلش می خواهد بداند: آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟ آیا این سَر مانده در سر شاعر که سربسته بگویمت نه اردستان است در همراهی با اخوان، سر، باز می کند تا این راز دیر مکشوف، رمز گشایی شود؟ چه بسا پاسخ در درون ماست و در جایی و جهانی دیگر یافت نمی شود و مگر می شود زیست جهان درون را بی زیست جهان برون زیست، چه بسا پاسخ در هر قدمی است که از درون به بیرون بر می داریم و همآغوش ما و رو در روی ماست.
اخوان نیز بین این دو دنیا رفت و آمد می کند ( با عذر خواهی از روح بلند او و دوستدارانش به خاط برش زدن قسمت هایی از این حدیث نامجمل)
بسان رهنوردانی که در افسانهها گويند،
گرفته کولبار زادِ ره بر دوش،
فشرده چوبدست خيزران در مشت،
گهی پرگوی و گه خاموش،
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه میپويند،
ما هم راه خود را میکنيم آغاز.
سه ره پيداست.
نوشته بر سر هر يک به سنگ اندر،
حديثی کهش نمیخوانی بر آن ديگر.
نخستين: راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی.
دو ديگر: راهِ نيمش ننگ، نيمش نام،
اگر سر بر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام.
سه ديگر: راه بیبرگشت، بیفرجام.
من اينجا بس دلم تنگست
و هر سازی که میبينم بدآهنگست.
بيا رهتوشه برداريم،
قدم در راه بیبرگشت بگذاريم،
ببينيم آسمانِ "هر کجا" آيا همين رنگست؟
Repost from زبان نایینی
Photo unavailableShow in Telegram
#نایین_به_روایت_اسناد
#آداب_رسوم_نایین_قدیم
.
مسوّده نویسی
در نایین قدیم به مهر برون مسوّده نویسی می گفتند. مسوّده پیش نویس سندی است که بر اساس توافق به عمل آمده مقدار مهریه و صداق را برای اجرایصیغه عقد روشن می ساخت.امروزه نیز این هماهنگی برای تعیین مقدار طلا، فرش، آینه و شمعدان و لباس زنانه که برعهده داماد است انجام می شود. بخش دیگر شامل صداق و مهریه بود که عموما سهمی از خانه مسکونی، اب و املاک و باغات که بر عهده اب الزوجه نوشته می شد.
ناگفته نماند که نمونه مسوده اکنون در اختیارم نبود . متن سند ازدواج که هنگام قرائت خطبه عقد توسط مجتهد نوشته شده و اصل سند ازدواج محسوب می شد.
@naein_nameh
👍 1
✅« یادداشتهای استاد سید احسان اله هاشمی »-۱۳۹
🔹🔹🔹🔹🔸🔹🔹🔹🔹
۱۳۵۹/۹/۱۸
📌« حیوانات محبوب و مطرود در اردستان »
« قسمت سوم »
۱۵-مارمولک که« مالمالی» هم میگویند. آن نیز ظاهرا شکارچی پشهها است و با عنوان دوست پسر بودن که حریم حرمت مارمولک را محفوظ داشتهاست ؛برعکس« بزمجه» یا« سنتور بر وزن کنتور »یا همان« جرباد»و« آفتاب پرست»که هرچند کارشان و خاصیتشان همان خاصیت کار مارمولکهاست، ظاهرا به لحاظ چهره یا شکل کریه شان منفور خاص و عام شدهاند و مورد اذیت و آزار.
۱۶-علاوه بر «سنتور »یا «بزمجه » و«خرچنگ» و «رتیل »هم به همین نام مورد آزار و ایذا نوع بشر واقع میشوند؛ فیالمثل ،خرچنگ( به کلا جنگ هم معروف است) را که معتقدند اگر چنگالهای خود را در بدن کسی فرو کرد رها نمیکند که این اعتقادی است بی اساس و هنوز دیده و شنیده نشده.
۱۷-«خفاش» را هم معتقدند اگر موقع پرواز کسی سر خود را بالا بگیرد و خفاش در چشم او ادرار کند یا فضله بیندازد ،آن شخص را کور میکند ( مطلبی غیر واقع) که خود بهانهای شده برای آزار آن حیوان که آن هم کارش صید حشرات است ظاهرا در شب و به« موش کور» هم معروف است.
۱۸-« خرخاکی» در مقابل« هزارپا »که «آلنجنه» هم میگویند( البته به نوعی ابزار چیدن علف هم میگویند).« خرخاکی» را یعنی« خر خا سک» را محبوب میدانند و معتقدند روی دست هرکه نشست، پول گیرش میآید که طبعاً به آن آزار نمیرسانند برعکس هزارپا و بزمجه و خرچنگ و رتیل.
۱۹-مورچهها :و به دنبال این اعتقاد ،«مورچه های زرد» را هم سید گویند که از نوعی حرمت و قداست برخوردارند. دیگر مورچههای معمولی( غیر سید )ولی مسلمان و آن ازنوع مورچههای پا بلند که به سرعت حرکت میکنند و حرکتشان هم صورت نامنظم دارد ،«کافر» یا «کافره» که هم سید و هم عام کافر دارند که این کافر را مورچه« پا بلنده »مورچه« سواری» و به قول روستاییان مورچه« پلنگی» هم میگویند .قداست مورچههای زرد وملاحظه مورچههای مسلمان هم بیحکمت نیست که در پاکسازی محیط زیست نقش عمدهای دارند که همین از دیرباز مورد توجه مردم بوده است.
۲۰-به دنبال مطلب آقای «رجایی زفرهای» که امروز هم در« فرهنگ ولایت » مرورمیکردم، صحبت از گوسفند« منگولهدار» آوردهاند. خواستم طرح مطلب کنم که ما این گوسفندها را« سید »میگوییم و به نوعی مورد احترام مردم هستند.
ادامه دارد...
@bonyadeardestan
🔹🔹🔹🔹🔸🔹🔹🔹🔹
❤ 2
موعد رفتن
موعد رفتن رسید امـا دلم همراه توست
گو بمانم یا روم یا هرچه آن دل خواه توست؟
درکنارت چند روزی حــال خوبی داشتم
این همه ای خوب من از نعمت در گاه توست
هر گدایی دیده ام بر جانبت رو کرده است
این علایق جملگی از لطف شاهنشاه توست
خـوب می دانم کسی را از قلم ننداختی
ای مراد جمله این از دیدِ جان آگاه توست
روشنی دارد اگر شب های تاریکم چو روز
شمس مشرق، روشنی ها از رخ چون ماه توست
کشتزار سینه ها سر سبز و شاداب است اگر
این طراوت ها و شادابی زلطف چاه توست
دشمنت گر خانمان سوز است و خوار روزگار
بــاورم گـردیده آن از سوز ِ تف آه توست
دست خالی بر نمی گردم زدرگاهت یقین
مرحمت کن انچه را شایانِ قدروجاه توست
چشم گریان گر" پرستو "می رود از در گهت
مــی رود، اما دلش پیش توو همراه توست
مرتضی امامی" پرستو"
مشهد خرداد ۱۴٠۳ ۱۴٠۳/۳/۷
👏 3
درود بر شما
موارد دیگر
۱-- اینکه شبها وقتی شغال زوزه میکشید می گفتند فردی میمیرد.
"توره داره دووله کیشه اشّو ایتیِ مره"
۲--صبح که از خانه بیرون می آمدند و سگ می دیدند می گفتند امروز بد به ما می گذرد.
"ائروم که از کییه د کویِ موم کووه موم بیدی بد بمومِ وییره نیم از شانسموم"
۳-- نشستن جغد روی بام خانه و صدا کردن آن را بد یمن می دانستند.
"جغد لُو بومموم ناقشته و صدا کره اومد و نیومد داره"
۴-- اگر کلاغ جارک روی درخت صدا می کرد می گفتند خوش خبر باشی مسافر در راه است.
"قاچی غالا خاش خَبَ به مسافرِ توره"
✍ محمدعلی بقایی
✅« یادداشتهای استاد سید احسان اله هاشمی » - ۱۳۸
✍ تدوین: علی جلالی
🔹🔹🔸🔹🔹🔸🔹🔹
📌« حیوانات محبوب و مطرود در اردستان »
« قسمت دوم »
۱۰- مثل «دهن میش »کنایه از هوای گرم و ملایم و مطبوع( البته برای زمستان) و خوب .هوا مثل دهن میش است .
۱۱-خرخاسک را( به نوعی خوش یمن میدانند) و معتقدند اگرتوی دست کسی آمد ، پول گیرش میآید و به همین جهت آزار نمیرسانند. خرخاکی هم میگویند.
۱۲-رتیل که در اردستان «بوی»( بر وزن همان بوی انگلیسی به معنی پسر) به زبان محلی اردستانی گویند. اصولاً کیسه زهری ندارد و به غلط آن را جزو گزندگان به حساب آوردهاند؛ بیشتر به خاطر ظاهر نامطبوعش منفور خاص و عام است که معلوم است برای کسی هم ضرر ندارد؛ معهذا آن را به عنوان یک حشره گزنده میکشند. بعضی هم گفتهاند که اگر از بلندی به پایین بیفتد روی دست یا بدن هر کس افتاد میگزد و میکشد که از اتفاق در رودخانه از بالای سردر ورودی اتاق آشپزخانه به پستو روی دست خود من افتاد و هیچ هم به حمدالله نگزید.
۱۳-هزارپا را هم که باز حیوانی بیآزار است به خاطر ظاهر ناخوشایندش میکشند وعنوان میکنند که توی گوش آدم میرودو چنین و چنان که چنین خبری هم نیست.
۱۴-قورباغه، وزغ و غوک ،هر سه از رعایتی خاص برخوردارند و کودکان را بدین سان از آزار آنان باز میدارند که میگویند به قورباغه دست نزنید که تب و لرزونوبه میکنیدو معلوم است که عامل موثری در شکار حشرات هستند.
ادامه دارد...
@bonyadeardestan
🔹🔹🔸🔹🔹🔸🔹🔹🔸