cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

آمین

درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
671
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-27 أيام
+830 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

نامۀ لاهوتی به استالین درباره‌ی اتهامات وارده از سوی سران حزب کمونیست به او برای ایرانی دانستن شاعران پارسی‌گوی! (فردوسی، خیام، سعدی، حافظ و...) (۷ژوئن۱۹۵۰) ایوسیف ویساریونوویچ گرامی، روزهای اخیر بار دیگر نشان دادند مسئله‌ای که در ادامه از آن خواهم نوشت، نمی‌تواند بدون دخالت شما حلّ و فصل گردد[...] آیا من واقعاً گناهکارم و باید آن‌گونه که رهبری تاجیکستان، عملاً دبیر اول کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست (بلشویک) تاجیکستان، رفیق [باباجان] غفوروف، طلب می‌کند، از گناهان خود ابراز ندامت کنم؟ من اوّلاً متّهم به آن هستم که«شاعران کهن، یعنی فردوسی، عمر خیّام، سعدی، حافظ و مانند اینها را متعلّق به ایران دانسته‌ام، حال آنکه رفیق استالین اعلام نموده است که آنها به تاجیکستان تعلّق دارند، نه به ایران». چگونگی برخورد من به مسئلۀ میراث منظوم دست‌کم در آنجا دیده می‌شود که در سال‌های جنگ بزرگ میهنی [جنگ جهانی دوم] به ابتکار شخصی خود از ۱۲۰هزار سطرِ شاهنامه بخش‌هایی را برگزیدم که در بالا بردنِ روحیۀ جنگی و میهن‌پرستانه در میان خلق بیشترین تأثیر را داشت و نسخۀ چاپی آن را که برای نخستین بار به الفبای نوین تاجیکی منتشر شده بود، ویرایش نمودم. اشعار شاعران پارسی‌زبانِ پُرآوازه را من از کودکی از زبان زحمتکشان ایران می‌شنیدم، همان‌گونه که این اشعار را بعدها از زبان زحمتکشان تاجیک می‌شنیدم. از صمیم قلب شادمان می‌شوم هنگامی که می‌بینم این اشعار در تاجیکستان منتشر می‌شوند و یاد گرفته می‌شوند [...] سخنان شما در دیدار به مناسبت دهۀ هنر تاجیک در سالسال۱۹۴۱ در ذهن و روح من بازتاب عمیقی یافت. اما من این سخنان را به هیچ رو آن‌گونه که برخی دیگر از رفقا، از جمله باباجان غفوروف و میرزا تورسون‌زاده، که در دیدار حضور داشتند، و نیز رفقای دیگری همچون ایوسیف براگینسکی برداشت کردند، تلقّی نکردم. آنها چه شفاهاً و چه در مطبوعات سخنان شما را این‌گونه نقل می‌کنند: «تاجیکان ملّتی هستند که روشنفکرانِ آن شاعر بزرگ، فردوسی را به جهان عرضه نمودند» و از اینجا این‌گونه نتیجه می‌گیرند که حق انحصاری بر فردوسی از آنِ تاجیکان است، و ایرانی‌ها (بدون هیچ تقسیم‌بندی به ستم‌دیدگان و ستمگران) تصاحب‌کنندگان غیرقانونیِ این حق‌اند و باید از آن محروم شوند. آنها به این هم بسنده نکرده و مسئله را به عمر خیّام و برخی از دیگر شاعران کهن نیز گسترانده‌اند. من نمی‌توانم نسبت به صادقانه‌ بودنِ تفسیر رفقای یادشده از سخنان شما مطمئن باشم، به‌خصوص که در این تفسیر آنها خودشان ادّعای خود را نقض می‌کنند: از یک سو از تعلّق انحصاری رودکی، فردوسی، خیّام و دیگر شاعرانی که در بخارا [منظور در ازبکستان امروزی است] و حتّی در خراسان می‌زیستند، به ادبیات تاجیک سخن می¬گویند، با اصطلاح «ادبیات فارس و تاجیک» مخالفت می‌کنند که گویا به پان‌ایرانیسم می‌انجامد، و از سوی دیگر از سعدی و حافظ به عنوان شاعرانی یاد می‌کنند که هرچند در شیراز به دنیا آمده‌اند، اما به ادبیات تاجیک پیوسته‌اند. به یاد سخنان یک شاعر قدیمی افتادم (تقریباً): مالِ من، مالِ من است؛ مالِ تو، مالِ تو. این را آدم عادی می‌گوید. مالِ تو، مالِ توست؛ مالِ من هم مالِ تو. این را آدم بخشنده می‌گوید. اما او را چه بنامیم که می‌گوید: مالِ من مالِ من است، مالِ تو هم مالِ من؟ [...] واژۀ «ایران» تقریباً در هر صفحه از شاهنامه دیده می‌شود، قهرمانان اصلی آن ایرانیان‌اند، و بُن‌مایۀ آن روایت‌های ملّی ایرانی است. خود فردوسی بزرگ‌ترین خدمت خود را احیای زبان «فارسی» می‌داند که به واسطۀ آن «عجم»، یعنی ایرانیان، را زنده کرده است. اما این نکته طرّاحان تئوری‌های یادشده را نگران نمی‌کند. از ادّعاهای آنها چنین برمی‌آید که زبان ایرانیان امروزی و حتّی نام خود آنها درواقع از آنِ آنها نیست. نتیجه کاملاَ همانی است که در یک کمدی مولیر آمده [...] دومین اتّهام سیاسی که به من نسبت داده شده آن است که «آشکارا خود را ایرانی اعلام می‌کنم و ایران را بیشتر از تاجیکستان دوست دارم»... دشمنِ دشمنِ من: پیامدهای عملیات سیا علیه ابوالقاسم لاهوتی (۵۴ - ۱۹۵۳) | ماشا کیراسیرُوا. ترجمۀ کاوه بیات | منبع: جهان کتاب @aminhaghrah
إظهار الكل...

Photo unavailableShow in Telegram
• سوال، از سلطان حسین بیقرا: سرو درباغ به یک پای ستاده چه کند؟ جواب، از جامی: در رکابِ تو رود گر بُودش پایِ دگر! •منبع سند: مجموعهٔ جنگ واشعار ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ لالااسماعیل به شمارهٔ ۷۱۶،برگ ۲۱ @golvabolbol110 @aminhaghrah
إظهار الكل...
درباره‌ی عاشورپورِ شاعر! چرا او ماند و دیگران نه؟ یگانگی جایگاه "احمد عاشورپور" در موسیقی گیلان، دلایل گوناگونی دارد. این که او در آغاز دهه‌ی بیست پیشاهنگ مسیری تازه در ترانه‌ی ایران شد خودش یکی از این عوامل است. کنجکاوی او در فرهنگ عامه و فولکلور گیلان، صدای خوش و منحصر به فرد و قریحه‌ی ذاتی‌اش در ساخت ملودی از مولفه‌های دیگر. حتمن گرایشات سیاسی و کنش اجتماعی و مبارزاتی او هم در جلوه‌گر شدن شخصیت هنری‌اش بی‌تاثیر نبود. و البته تحصیلات عالیه‌ای که داشت (گو این که هشت دهه پیش، شخصیت مهندسی که آواز می‌خوانَد-آن هم به گیلکی-برای عامه اساسن قابل فهم نبود!) درباره‌ی همه‌ی این موارد، اهل قلم، کم و بیش نوشته‌اند. اما تا امروز آن وجه شاعرانه‌ی شخصیت عاشورپور هرگز مورد کنکاش و توجه واقع نشده است. این زمانی اهمیت پیدا می‌کند که بدانیم اشعار بخش عمده‌ی جاودانه‌های آهنگینی که از او به یادگار داریم سروده‌‌ی خود اوست. کدام‌ها؟ آفتاب خیزان (فارسی)، اوهوی مار (گیلکی)، اُوی خودا گولِی (گیلکی)، اُوی گول آفتاب (گیلکی)، باور نمی‌کنم (فارسی)، بی‌قرار (گیلکی)، پریشان (گیلکی)، جان (گیلکی)، جومابازار (فارسی)، جینگه جان (فارسی)، جینگه‌جان (گیلکی)، دریا توفان (گیلکی)، دل شکسته (گیلکی)، دو دوخترم (فارسی)، ریزه ریزه (گیلکی)، ستارای (گیلکی)، سرکوه بلند (فارسی)، شوخ و شنگه (گیلکی)، شیرین لاکوی (گیلکی)، فامج فامج (گیلکی)، کلالی‌جان (گیلکی)، کوبی‌جان (گیلکی)، گول‌بانو (گیلکی)، گل بانو (فارسی)، نقش پاییز (گیلکی)، نوروز (فارسی)، واجارگا لاکوی (گیلکی)، هرای بائید (گیلکی) هرای بائید (فارسی) هی یار هی یار (گیلکی)، یادگار (گیلکی)، مهتاب انزلی (فارسی)، لاکوکراچا (گیلکی) و... بله. این یعنی اگر دنبال چرایی درخشش ابدی صوت و سیمای آوازخوان بندر می‌گردیم جای دوری نرویم و به ادبیات بر گردیم. به  تسلط او بر کلمه. به درک عمیقش از آثار کلاسیک ادب فارسی در عین نوخواهی. به معاشرت پیوسته‌ی او از کودکی تا جوانسالی با دیوان سترگ شمس تبریزی. در «شورشی آوازه‌خوان» از زبان خودش آورده‌ام که چگونه در خردسالی با خواندن اشعار موزون و آهنگین مولانا، فارغ از محتوا، به آهستگی ریتم و موسیقی شعرش را فهمید. شعر را در لباس ترانه تجربه کرد. ساخت، نوشت، خواند و خیلی زود خودش را در قامت یک سانگ رایترِ جوان دید. خب! که چه؟ این مهم است و پاسخ آن سوال که چرا چند دهه است در کار ترانه خوب نیستیم؟ چرا ما را نمی‌شنوند و زود از حافظه‌ها می‌رویم؟ بله! "چون از ادبیات دوریم..." #روزانه @aminhaghrah
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
درباره‌ی عاشورپورِ شاعر! چرا او ماند و دیگران نه؟🔻 @aminhaghrah
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
این یک نسل‌کشی است... لنست، یکی از معتبرترین مجله‌های پزشکی جهان، تخمین می‌زند که با احتساب مرگ‌های غیرمستقیم (بیماری، گرسنگی و غیره) تقریباً ۸٪ از جمعیت غزه جان خود را از دست داده‌اند. و این تازه یک "تخمین محافظه‌کارانه" است. @aminhaghrah
إظهار الكل...
سرگشته با صدای گلسا @radiolimoo
إظهار الكل...
Golsa mazaheri.mp34.76 MB
Repost from تیراژ
♦️متن گزارش «پیام امروز» از حمله به کوی دانشگاه
إظهار الكل...
Payam e Emrooz - 18 Tir.pdf22.98 MB
Repost from آمین
Photo unavailableShow in Telegram
• طرح روی جلد شماره ۳۲ «پیام امروز»، در مردادماه سال ۱۳۷۸ و گزارش منحصر به فردش از حادثه‌ی ۱۸تیر در کوی دانشگاه🔻 @aminhaghrah
إظهار الكل...
جامعه‌ی شناسی محتضر! قصد نوشتن درباره‌ی انتخاباتی که گذشت را ندارم. شد آن‌چه که شد و امیدوارم حاصلش -در نهایت-خیر ما و جهان ما باشد. اما خب! لازم دیدم حالا کوتاه از دغدغه‌ام بنویسم. از نگرانی‌ام برای آن‌چه که بر علوم اجتماعی رفته است. چی؟ برگردید به روزهای تبلیغ! استثنائات را می‌گذارم کنار. واقعن مایوس کننده نیست که جمع کثیری از علمای وطنیِ علم اجتماع و جامعه‌شناسانِ پرگویِ همواره در صحنه و عرصه (در کلاس درس و دانشگاه و رسانه) صریح و علنی اقرار کرده‌اند که تصمیم‌شان برای شرکت در انتخابات (پرچالشترین امر اجتماعی سال) و رای دادن یا ندادن به این و آن را با خون دل و آن‌هم در ساعات و دقایق واپسین رای‌گیری گرفته‌اند؟ پرسش این است که پس نقش علم اجتماع چی؟ چه می‌شود که نتایج سالها پایش و پژوهیدن جامعه و روان توده (اگر اصلن پایش و پژوهشی باشد!) یک شبه واژگون می‌شود؟ این چه دانشی‌ست که خروجی‌اش در وقت اضطرار و نیاز، نه محصول تحلیل داده‌‌ها و آمار و مشاهده‌ی بی‌سوگیری نشانه‌ها و کاویدن تاریخ و لایه‌های جامعه، که برآمده از غلیان احساسات و انگیختگی‌های شخصی و گرایشات صنفی و بیشتر تهدیدها و ترس‌های یکباره و خلق‌الساعه محصول دوره‌ی "تبلیغ" است؟! اخر واقعن چه می‌شود و چطور یک جامعه‌پژوهِ صاحب کرسی و قلم که ماه‌ها با ارجاع به فکت‌ها و ادله‌‌ی رنگ‌به رنگ و تحلیل‌های سخت‌فهم بین محصلین و متاثرین و مخاطبینش مروج ایده و نظریه‌ای خاص و قطعی شده انقدر ولنگار و بی‌اخلاق، سرخود و براساس عواطف و احساسات آنی، تحت تاثیر داده‌هایی عمومن مجعول و غیرواقع و بزرگنمایی شده که طبیعت کار تبلیغات است، عکسش را عمل کند و تازه  آن را هم در حکم سند افتخار مثل پرچم دست بگیرد و توی هوا بچرخاند. تاکید می‌کنم این‌جا نظری روی باید و نبایدها، کیفیت رای‌ها و شایستگی یا ناکارآمدی کاندیداها ندارم. مساله‌ام با آن جریان غالب بر فضای علوم اجتماعی‌ست که خود را مستقل و منتقد و متفکر و راه‌بر جامعه تعرفه می‌کند اما در هنگامه‌ی کنش، متاثر از فضای ساختگی مدیا، انقدر، نحیف و ضعیف و سست و ترس‌خورده‌است که حالا یکی باید برسد و خودش را از سر راه جمع کند! خدا عاقبت همه را به خیر کند... #روزانه @aminhaghrah
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
جامعه‌شناسی محتضر!🔻 @aminhaghrah
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.