cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

شهرمن فیروزان

☆شـهـر مـــنـ مــنـــ بـــهــ تـــو مـــیـ انـدیـــشـــمــ...☆ « کانالی مردمی برای مردم» آی.دی .ID. جهت ارتباط و ارسالی ها به ادمین ڪانال. 1⇨🆔 @FiruzanAdmin ⇦ مـدیر 3⇨🆔 @FiruzanAdmin3 آدمین ٣

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 763
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-57 أيام
-2330 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

خدایا هیچ لحظه ای مرا تنها مگذار که جرأت بی تو ماندن در من نیست! #شبتون در پناه نگاه پروردگار #آرام ڪانال🔙 #شهرمن_فیروزان ✌️ 🔶🔜 @Firuzanmycity
إظهار الكل...
1🥰 1
1
رمان #دلــــدار #قسمت_اول پرده را کنار زدم و مادرم را در کنار گلین خانم دیدم که چادر به کمرش بسته بود و با عصبانیت مادرم را خطاب قرار داده بود گفت: _ جلوی این بچه خیره سرتو بگیر، نگاه کن چه بلایی سر پسر بیچاره من آورده؟ کارت فقط شده زایدن یه نگاه به تربیتشون نمیندازی که. مادر بیچاره من زبان جواب دادن نداشت که همیشه همینطور بود، عالم و آدم هوار میشدند روی سرش اما محض رضای خدا کلامی برای اعتراض و گلایه باز نمیکرد، عصبی چادر به سر کردم و دست به کمر شدم از اندرونی بیرون زدم و با حرص پله ها را پایین آمدم. _ چه خبره گلین خانم؟ باز صدای خوبت رو انداختی روی سرتو اومدی اینجا که چی؟ کرم از خود درخته پسرتیحتمل پا روی دم گذاشته که چنگ خورده، قبل اینکه جوالدوز بزنی به این و اون یه سوزنم بزن به خودت. مادرم با چشم و ابرو سعی داشت بگوید ساکت باشم، گلین خانم چادر را روی کمرش محکم تر کرد و هیکل فربه اش را به سمتم کشید. _ یه کلوم از مادر عروس، از کی تا حالا پیازم خودشو داخل میوه ها کرده؟ _ از اون وقتی که تا تقی به توقی میخوره هوار میشین سر ننه ی مظلوم من، خطا کرده همسایه شما شده؟ پای بچتو قلم کن تا دم صبحی نیاد سراغ حسن قلی که این بشه روزگارمون. گلین خانم که مانده بود مات به حاضر جوابی من رو کرد به مادرم و با لحنی پر از افاده گفت: _ همین کار ها رو کرده مونده خونه شده سربارت.این حرف گلین خانم انقدر به من سخت آمد که با صدای بلند گفتم: _ آبم رو میدی نونم رو میدی؟ تو اگه عرضه داشتی مراقب شوهرت بودی که سه تا سه تا زن صیغه نکنه سرت. حالام برو دنبال کارت، شورباتو بار بزار تا دم ظهری صدای عربده اون و التماس تو نشه سوهان روحمون. گلین خانم اخمی کرد و دست پسرش که گوشه ابرویش کمی خونی بود را گرفت و از خانه خارج شد، ننه با همان صدای آرامش رو کرد به من. _ ننه به قربونت خوبیت نداره دختر اینقدر حاضر جواب باشه، همه ادب دختر و میگن. چادر از سر باز کردم، با حرص دندان بهم ساییدم، ننه همیشه همینقدر آرام بود، کتک میخورد میگفت حتما کارم را درست انجام ندادم، سرش داد میزدند میگفت حتما ایراد در من است، هیچ وقت از حق خودش دفاع نکرده بود. _ تا کی میخوای اروم باشی میون این قوم الظالمین؟ به سمت مطبخ رفت و گفت: _ چیکار کنم ننه؟ سطل آب را برداشتم و حینی که سمت حوض میرفتم گفتم: _ هیچی تا من هستم دیگه نمیزارم بهت بگن بالا چشمت ابروعه. سطل را پر از آب کردم و به حیاط پاشیدم، جارو را برداشتم و زمین را اب و جارو کردم، حسن قلی از زیر زمین بیرون آمد، دست به کمر شدم و با اخم نگاهش کردم. هزار بار گفتم با بچه های این گلین خانم بازی نکن کو گوش شنوا؟ داود کجاست؟ حسن قلی دستی به سر کچلش کشید؛ آقا جانم بخاطرشپش سر هر سه تا پسرش را تراشیده بود. _ با مراد بیرونن،رفتن سرداب. ننه روی صورتش چنگ انداخت. _ ای خاک عالم تو سرم اونجا چرا؟ اگه آقاجانت بفهمه میکشتتون. به سمت صندوق خانه رفتم. _ نگران نباش ننه الان میرم دنبالشون تا اومدن اقاجان زود میارمشون. _ مواظب باش ننه، دهن به دهن این زنا ندی ها تصدق سرت. نگران نباش با حسن قلی میرم. وارد صندوق خانه شدم، چادر و چاقچوقم را پوشیدم و پیچه روی صورتم انداختم، دست حسن قلی را گرفتم و به سمت سرداب از خانه بیرون آمدیم. _ اونجا رفتن برای چی؟ _ ماهی بگیرن. _ اخه تو یه سرداب قدیمی ماهی میشه؟ _ آره میشه. نفسی از سر کلافگی بیرون دادم، پا تند کردم تا زود تر برسم به سرداب، قصه های زیادی راجب آن سرداب شنیده بودم، تصمیم داشتم به آن ها هم تعریف کنم تا بترسند و دیگر نروند، خاله زنک های کوچه همیشه میگفتند از مابهترون ها آنجا را برای خودشان برداشتند و هر کسی بیشتر از یک هفته به آنجا برود او را هم برای خودشان برمیدارند، با یاد پسر نعمت، پسر عموی آقا جانم که بعد از یک هفته کلا گم شد اهی از نهادم بلند شد، همه میگفتند از بس به سرداب رفت از ما بهترون را عصبی کرد و او را تسخیر کردند. _ ببینم چند وقته میرین به سرداب؟ حسن قلی شانه بالا انداخت. _ سه روزی میشه. عصبی دستش را که در دستم بود را فشار دادم. _ آقاجان بفهمه تیکه بزرگتون گوشتونه. حسن قلی که از داوود و مراد کوچک تر بود با ترس گفت: من یه بار رفتم فقط. _ دیگه نباید بری، هر وقتم اونا رفتن باید بیای بهم بگی فهمیدی؟ تند تند سر کچلش را تکان داد، به سرداب که رسیدیم دست حسن قلی را رها کردم و تکه چوبی که روی زمین افتاده بود، برداشتم، پیچه ام را بالا دادم، آرام آرام به سمت در ورودی سرداب رفتم، صدای خنده شان می آمد، پله ها را پایین رفتم، مشغول گرفتن چیزی در آب مانده، سرداب بودند، بوی بدی محیط را گرفته بود با عصبانیت داد زدم. اینجا چه غلطی میکنین؟ مراد با دیدن من ترس صورتش را گرفت. _ دلدار!!! ڪانال🔙 #شهرمن_فیروزان ✌️ 🔶🔜 @Firuzanmycity
إظهار الكل...
#یک_قاچ_کتاب 🍉 حقیقت این است که در این دنیا، همیشه کسی هست که با کمال میل، بخواهد جایش را با شما عوض کند، بخواهد مثل شما نفس بکشد، مثل شما راه برود، در جایی که شما زندگی می کنید، زندگی کند. آیا اخیرا خداوند را به خاطر خانواده، دوستان، سلامتی و فرصت هایی که به شما داده است، شکر کرده اید؟ 👤 هر روز پنجشنبه است 📘 #جول_اوستین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌─═इई 🍃🌺🍃ईइ═─ ڪانال🔙 #شهرمن_فیروزان ✌️ 🔶🔜 @Firuzanmycity
إظهار الكل...
🔻📞 صــدای همشهری📣📣 باسلام خدمت بخشدار پرتلاش بخش خزل: ماشینهای مسافربری که مسیر فیروزان نهاوند و بالعکس کار می‌کنند چونکه تحت نظارت هیچ نهادی نیستند هرطور که می‌خواهند کرایه دریافت می‌کنند چندتا راننده دور هم میشینند باهم تصمیم می‌گیرند ومیگوینداین ماه کرایه رو اضافه نماییم و هر موقع دلشان بخواهد کرایه رو افزایش می‌دهند قبل از عید 5000 هزار تومان افزایش دادند الان چند روزی هست دوباره5000هزار تومان دیگر افزایش دادند. طی چندماه کرایه را از 20 هزار به 35 هزار افزایش دادندواقعا اشخاصی ودانش آموزان و دانشجویان که وسیله نقلیه ندارند و از فیروزان به نهاوند رفت و آمد دارند خیلی در عذاب هستندلطفا بخشدار محترم به این موضوع رسیدگی نمایند... با احترام از بخشدار محترم و کانال شهر من فیروزان ڪانال🔙 #شهرمن_فیروزان #پل_ارتباطی_بین_شهروندان_و_مسئولین_شهر 📣ما صدای شمارا خواهیم رساند 🔶🔜 @Firuzanmycity
إظهار الكل...
👏 5👍 2
کدام کشور در سال ۲۰۲۳ به عنوان شاد ترین کشور منتخب شد؟Anonymous voting
  • فنلاند
  • دانمارک
  • نروژ
  • سوئیس
0 votes
👍 1🤔 1
🔶 #روزنما | چشم زخم؛ خرافه یا واقعیت؟ 🔸برای اینکه بخوایم جواب این سوال رو بدیم که چشم نظر واقعی یا خرافه، باید ریشه اعتقادات فرهنگی و شخصی رو بررسی کنیم ڪانال🔙 #شهرمن_فیروزان ✌️ 🔶🔜 @Firuzanmycity
إظهار الكل...
👍 1
🔺نوشته بود توی این عکس هیچ رنگ قرمزی وجود نداره و همش سیاه و سفید و آبیه؛ مغز داره تصمیم می‌گیره که اون بخش رو قرمز ببینه. زوم کنید متوجه می‌شید ڪانال🔙 #شهرمن_فیروزان ✌️ 🔶🔜 @Firuzanmycity
إظهار الكل...
🤩 3
#کودکانه بده بستان و تعاملات میان خواهر(ها) و یا برادر(ها) تمرین خوبی برای رویارویی با مشکلات اجتناب‌ناپذیر زندگی آینده است. بحث و جدل در زندگی خانوادگی طبیعی است. کسب توانایی مخالفت کردن در عین حفظ کنترل خود و احترام طرف مقابل ممکن است سال‌ها زمان ببرد، اما هرگز نباید از تمرین و تلاش برای رسیدن به آن دست بکشید. در دوره‌ای خاص فرزندانم زیاد با یکدیگر دعوا می‌کردند. من بدون اینکه دلیلش را بگویم از آنها خواستم یکدیگر را در اندازه‌ی واقعی روی ملحفه‌ای نقاشی کنند. هر بار که یکی از آنها دیگری را می‌رنجاند باید قسمتی از ملحفه‌ی مربوط به آن فرد را پاره می‌کرد. این کار تأثیر شگرفی روی آنها داشت و باعث شد بفهمند رنجاندن دیگران چه تأثیری روی آنها می‌گذارد. ‌ڪانال🔙 #شهرمن_فیروزان ✌️ 🔶🔜 @Firuzanmycity
إظهار الكل...
🥰 1