cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

قلم، ادب، فرهنگ و رسانه

دﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻓﺘﺪ ﻧﺎﻣﺶ ﺍﺯ ﻗﻠﻢ ﻫﺮ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻠﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ "فرخی یزدی" اینجا در این کانال با هم "نوشتن" و "اندیشیدن صحیح" را تمرین می‌کنیم. مطالب زیبا و خواندنی‌تان را اینجا @ya61shahbakhsh بفرستید. این کانال شخص‌محور نیست.

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
783
المشتركون
-124 ساعات
-67 أيام
-1130 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

شرایط زندگی و کار و فعالیتی که دارم به گونه‌ای است که خیلی فرصت نمی‌کنم سفر کنم. احساس می‌کنم علاقۀ چندانی هم به آن ندارم. البته در دوران مجردی، دست به سفرم ملس بود. با دوستان سفرهای عجیب و غریبی می‌کردم، اما خب در دوران تأهل کار به جایی رسیده که همسر و فرزندانم همیشه به من اعتراض می‌کنند که اهل سفر نیستی و ما مجبوریم با تو بسوزیم و بسازیم. حق دارند؛ تا به‌حال با هم فقط یک‌بار تا خراسان رفته‌ایم و برگشته‌ایم. امروز همکار عزیزی که میانۀ خوبی با سفر دارد و از قضا تازه از سفر بازگشته، از خوبی‌های سفر می‌گفت. اینکه در سفر حتی مشکل سردرد و کوفتگی بدن را که همیشه سراغش می‌آمده، کاملاً از یاد برده است. او حتی در تأیید این نکته که سفر می‌تواند درمانِ درد باشد، مقولۀ معروف «سافروا تصحّوا؛ با سفرکردن صحت و سلامتی را به خود هدیه کنید.» را یادآور شد. این روزها کتاب خواندنی «و کسی چه می‌داند در کدام سرزمین می‌میرد» نوشتۀ خانم مهزاد الیاسی‌بختیاری را می‌خوانم. نویسنده در این کتاب سفراندیشی کرده و از هیچهایک کردن‌های خودش نوشته است. از شما چه پنهان این کتاب هم سبب شده قدری به سفر بیندیشم البته اگر شرایط اقتصادی چنین اجازه‌ای به من بدهد. یعقوب شه‌بخش – 18 تیر 1403
إظهار الكل...
امروز اولین روز سال جدید قمری بود. آغاز سال نوِ قمری را به همۀ شما همراهان گرامی تبریک عرض می‌کنم. من «آغاز»ها را دوست دارم. آغازِ روز، آغازِ شب، آغاز هفته، آغاز ماه و آغاز سال، آغاز فصل و حتی آغاز قرن را که ما همین چند سال پیش تجربه‌اش کردیم. همیشه در آغاز سال شمسی کلی برنامۀ جدید برای خودم می‌ریزم و شروع می‌کنم به اجرای آنها. اینکه در اجرای همه موفق می‌شوم یا نه، خیلی مهم نیست. مهم این است که می‌خواهم بهتر شوم. امروز را هم بهانه کردم تا برنامه‌های زندگیِ شخصی و کاری‌ام را تکانی بدهم. استفادۀ بی‌برنامه از موبایل و فضای مجازی همیشه یکی از مشکلات بزرگ من بوده است. برای حل آن از خیلی‌ها استمداد کرده‌ام. امروز الحمدلله در اجرای برنامه‌ای که برای هدفممند‌کردن استفاده از فضای مجازی ریخته بودم، موفق شدم و چه روز خوب و پرباری شد. فقفط حدود نیم ساعت در فضای مجازی بودم. در عوض در فضای حقیقی هم خدمت بیشتری به خانواده کردم، هم کتاب خواندم، هم در محل کار بهتر به کارهایم رسیدم، هم فیلم تماشا کردم و هم از یک محتوای آموزشی با موضوع نوشتن خلاق استفاده کردم. در روزهای آتی هم تلاش می‌کنم بر این مشکل غلبه کنم. «آغازها» را بهانه‌ای برای تغییر خودمان کنیم. یعقوب شه‌بخش https://t.me/Qalam_A_F_R
إظهار الكل...
قلم، ادب، فرهنگ و رسانه

دﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻓﺘﺪ ﻧﺎﻣﺶ ﺍﺯ ﻗﻠﻢ ﻫﺮ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻠﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ "فرخی یزدی" اینجا در این کانال با هم "نوشتن" و "اندیشیدن صحیح" را تمرین می‌کنیم. مطالب زیبا و خواندنی‌تان را اینجا @ya61shahbakhsh بفرستید. این کانال شخص‌محور نیست.

. .👈 پیروزی و توسعه‌خواهی ✍️ محسن رنانی دکتر پزشکیان پیروز شد. اما نمی دانم تبریک باید گفت یا نه؟ ما کاری را که عقلمان می گفت درست است، انجام دادیم؛ اما نمی دانیم حتما خیرمان در آن بوده است یا نه؟! پس باید تک‌تک گام‌ها را خیلی عقلانی و اخلاقی برداریم که از انتخاب ما شرّ تازه‌ای خلق نشود. یکی از آن گام‌ها رعایت اخلاق پیروزی است. امید که آقای دکتر پزشکیان در همین روز اول، تراز متفاوتی از اخلاق سیاست‌ورزی را به نمایش بگذارد. پیشنهاد من به خودمان هم این است که تک‌تک افرادی که به دکتر پزشکیان رای دادند: نخست: مراقب شیوه بروز شادمانی خود باشند. شادمانی یک گروه نباید مولد ناشادی یا بی‌حرمتی برای دیگران یا بی‌نظمی برای جامعه باشد؛ دوم: مراقبت کنند که خود و اطرافیانشان هیچگونه گفتار و رفتاری که حاوی طنز و طعنه باشد بروز ندهند؛ سوم: هر یک از رای دهندگان به دکتر پزشکیان بر خود واجب بداند که امروز به یکی از اطرافیانش که به دکتر جلیلی رأی داده‌ است پیام همدلی و دوستی بدهد و از لغزش‌ها یا خطاهای رفتاری و اخلاقی یاران پزشکیان در ایام انتخابات پوزش‌خواهی کند. من امشب با همسرم و یک شاخه گل به دیدار یکی از آن هم‌وطنان رأی دهنده به دکتر جلیلی خواهیم رفت. شما نیز چنین کنید. توسعه‌خواهی راهی جز همدلی، مدارا، تفاهم و همکاری ندارد. یادمان نرود که نلسون ماندلا وقتی پیروز شد، زندان‌بان‌هایی که در زندان روی او ادرار کرده بودند را هم به جشن ریاست‌جمهوری خود دعوت کرد. پیروزی واقعی این است. و دست آخر یک طنز هشدارگون: یکی از تحریمی‌هایی که دیروز پیام داده بود «دکتر به خاطر تو رفتم رای دادم!»، امروز ساعت ۷ صبح پیام داد که: «دکتر پس تلگرام که هنوز فیلتره!!». پاسخ دادم: الان هنوز ساعت اداری شروع نشده، ایشالا ساعت ۸ رفع فیلتر می شود. مراقب انتظارات باشیم. دکتر فرهاد نیلی نکته مهمی گفته است: «رئیس جمهور در ایران قدرت تخریب حداکثری و اصلاح حداقلی دارد». ما در این انتخابات احتمال وقوع بخش اول را خنثی کردیم؛ الان اگر همه مردم و نهادهای مدنی در صحنه بمانند و همکاری و نظارت کنند، امید‌ می‌رود آن قدرت حداقلیِ اصلاح بتواند موثر عمل کند. / ۱۶ تیر ۱۴۰۲ . https://renani.net https://t.me/Renani_Mohsen. .
إظهار الكل...
Renani Mohsen / محسن رنانی

در این‌جا آخرین نوشته‌های محسن رنانی را می‌خوانید. لینک تارنمای محسن رنانی: www.renani.net

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی حافظ
إظهار الكل...
Repost from صبح تفتان
🌐اشتباه پدرهایعقوب شه‌بخش یکی از دوستان که در یکی از روستاهای اطراف زاهدان آموزگار ابتدایی است حکایت تلخی از نحوۀ رفتار پدرِ یکی دانش‌آموزانش را روایت کرده است. در بخشی از روایت او آمده است: «پدر سدنا از زمانی که با همسر دومش ازدواج کرده بود دیگر به آنها سر نمی‌زد و فقط مخارج زندگیشان را تامین می‌کرد. مادر بیچاره هم به خاطر بچه‌ها تحمل می‌کرد تا اینکه دیگر خبری از خرج و مخارج نبود و بعد از چند ماه کار به طلاق انجامید، دقیقا از زمانی که سدنا افسرده و پژمرده گشت. مادرش همیشه به او سر می‌زد و برای او و برادر و خواهرانش اندکی خوراکی و میوه و اسباب‌بازی می‌آورد. مادر بیچاره هر بار دم در کلاس سدنا را به آغوش می‌کشید و کلی قربان صدقه‌اش می‌رفت اما آن روز سدنا گریه می‌کرد چون پدرش او را تنبیه کرده بود که دیگر حق ندارد از مادرش چیزی قبول کند و با او دیدار کند. سدنا بین اسباب‌بازی‌ که مملو از عشق مادر بود و تنبیه پدر گیر افتاده بود در واقع او بین عشق و تنفر بود و البته حق داشت گریه کند زیرا حتی آدم بزرگ‌ها هم وقتی بین عشق و تنفر واقع می‌شوند فقط گریه می‌کنند او حرفی را که نتوانست به مادرش بگوید با گریه به او فهماند. وقتی وارد کلاس شدم و متوجه ماجرا شدم نزدیک بود قلبم از این همه ستم بیایستد تا اینکه از مادرش خواهش کردم برود تا سدنا را آرام کنم مادرش اشک‌هایش را پاک می‌کرد و گفت دیگر گریه نکن دختر خوبم من رفتم و سپس راهش را کشید و با دنیایی از اندوه از او خداحافظی کرد.» معتقدم پدرها هم در زندگی اشتباه می‌کنند و به نظرم بزرگ‌ترین اشتباه یک پدر آن است که ناگهان از کوره در برود و همسرش را با طلاق جریمه کند. چنین پدری اشتباهش را هیچ‌گاه نمی‌تواند کاملاً جبران کند، اما اگر از کرده‌اش پشیمان باشد می‌تواند با توجه به فرزندان، تأمین نیازهایشان و تسهیل ارتباط فرزندان و مادرشان قدری جبران مافات کند. رفتار پدری که مانع ارتباط میان فرزندان و مادر مطلقه‌شان می‌شود، در بیشتر موارد نشان از بی‌مروتیِ او دارد. نشان از اینکه از کرده‌اش پشیمان نیست یا اگر پشیمان است اقتدار لازم را ندارد که بتواند جبران مافات کند. #جامعه #صبح_تفتان 🆔@sobhetaftan_ir |تلگرام 🌐http://sobhetaftan.ir |وب‌سایت 📮[email protected] |ایمیل
إظهار الكل...
صبح تفتان، پایگاه خبری و تحلیلی - صبح تفتان | Sobhe Taftan

صبح تفتان، دربارۀ ادبیات، فرهنگ و اجتماع به امید آنکه دنیا جای بهتری برای زندگی باشد.

سفرۀ طلبگی صفای سفرۀ بابرکت طلبگی را هیچ‌جا نمی‌شود حس کرد و از آن لذت برد. من هیچ‌گاه دعوت بی‌ریای طلاب را رد نمی‌کنم و اگر از سر لطف دعوتم کنند تمام تلاشم را می‌کنم تا برای آن وقت فارغ کنم. دیشب با جمعی از همکاران برای صرف شام دعوتِ طلبه‌هایی مهمان‌دوست و مردم‌دار بودیم. باری، امکان دست‌شستن نبود و ما دست‌نشُسته رفتیم نشستیم. میزبان‌ها هم خاطرجمع‌مان کردند که فکر اینجایش را کرده‌اند. پیش از پهن شدن سفره دو نفر با یک ظرف پلاستیکی خالی و یک ظرف پر از آب وارد اتاق شدند و به نوبت روی دستان تک‌تک مهمانان آب ریختند. این کار برای همۀ مهمانان که بیشترشان دهۀ شصتی بودند نوستالژیک و یادآور خاطرات تلخ و شیرین گذشته بود. نوجوان که بودیم این رسم در تمام خانه‌ها رایج بود و ما هم باتوجه به سن‌وسالی که داشتیم معمولاً مسئول آب‌ریختن روی دست مهمانان تعیین می‌شدیم. مسئولیتی که حساسیت‌های خاص خودش را داشت و اگر بادقت همراه نمی‌شد می‌توانست پیامدهای تلخی برای ما بعد از رفتن مهمانان داشته باشد. این رسم حالا از بیشتر خانه‌ها برچیده شده و نتیجه آنکه ممکن است برخی از مهمانان با دستانی نشسته غذا میل کنند و کودکان و نوجوانان این روزگار نتوانند زمانی با آن خاطره‌بازی کنند. یعقوب شه‌بخش https://t.me/Qalam_A_F_R
إظهار الكل...
قلم، ادب، فرهنگ و رسانه

دﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻓﺘﺪ ﻧﺎﻣﺶ ﺍﺯ ﻗﻠﻢ ﻫﺮ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻠﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ "فرخی یزدی" اینجا در این کانال با هم "نوشتن" و "اندیشیدن صحیح" را تمرین می‌کنیم. مطالب زیبا و خواندنی‌تان را اینجا @ya61shahbakhsh بفرستید. این کانال شخص‌محور نیست.

این روز‌ها افرادی رو می‌بینم که به امید رسیدن به پول، دائما با انگشت روی گوشی می‌زنن. تو این فایل صوتی ۷ درس مهم که به عنوان معلم باید از این بازی یاد بگیریم رو بهتون گفتم. 👤محمد حافظی‌نژاد @raveshtadris کانال روش تدریس رسانه آموزشی معلمان فرهیخته
إظهار الكل...
همستر کامبت و دنیای آموزش.mp38.99 MB
دهه اول ذی الحجة 📗 عنوان کتابچه: ۴۴ نکته مفید درباره‌ دهه نخست ذوالحجه 📝 نویسنده: محمدصالح المنجد 🖊 مترجم: واحد ترجمه بینش 📑 تعداد صفحات: ۲۵ صفحه ✾❥ @Sang_e_stan ❥✾
إظهار الكل...
44 points about fajr decade.pdf7.87 KB
🔹دربارۀ مرگ، پایان زندگی و رستگاری ✍🏻 یعقوب شه‌بخش ظهر پنجشنبه‌ای که گذشت عمو/ پدر رضاعی‌ام را از دست دادم و این چند شبانه‌روز را با غم از دست‌دادن او و تصور دنیای خالی از وجودش سپری کردم. عمو انسانی ساده و بی‌تکلف و بی‌ریا اما بسیار بااخلاق و بامرام و مهربان و مهمان‌نواز بود. من از همان اوان کودکی تا 28 اردیبهشت امسال که در فرودگاه زاهدان آخرین دیدار ما رقم خورد، با عمو خاطره داشتم. این چند روز هرچه تلاش کردم که حتی یک خاطره در ذهنم بیابم که در آن عمو چهره‌ای ناخوشایند داشته باشد، موفق نشدم. تمام خاطراتم پر از مهربانی‌ها و مهرورزی‌ها و دلسوزی‌های اوست. این اواخر هم عمو آن‌قدر توجه و اکرام و إعزار می‌کرد که خودم شرمنده می‌شدم. تنها با من این‌گونه نبود، عمو با تمام اطرافیان چنین بود و داغ رفتنش به همین سبب جانکاه است. این چند روز مفاهیمی چون «مرگ» و «زندگی دنیا» و «رستگاری» و «عاقبت به‌خیری» خیلی ذهنم را به خود مشغول کرده‌ است. به نظر می‌رسد آدم‌ها به‌خصوص بعد از چهل سالگی وقتی شاهد مرگ عزیزان خود باشند، مرگ را بهتر باور می‌کنند. در چنین حالتی عقل حکم می‌کند که نهایت تلاششان را بکنند تا با نام و فرجامی نیک این سرای ناپایدار را ترک کنند. من این چند روز که زندگی عمو را مرور می‌کردم عایدم این شد که انسان بودن کار سختی است؛ اما اگر کسی بتواند انسان شود، او از مرگ نمی‌هراسد و تصور پایان زندگی آزارش نمی‌دهد، چون همه کار کرده است. اینکه چگونه می‌توانیم انسان باشیم، خودش سؤال جداگانه و درازدامنی است که شاید نتوان پاسخی جامع به آن داد. تصور من این است که آدمی اگر تلاش کند پروردگارش را بشناسد و پس از آن ارتباطش را با او و بندگان او محکم کند و در همین راه زندگی‌اش را صرف کند، او در زندگی دنیا همه کار کرده است و لحظۀ مرگ حسرتی نخواهد داشت. به گمانم عمو نظر ما چنین آدمی بود. او هم سعی می‌کرد بندۀ خوب خدایش باشد و گامی از شریعت او فراتر نگذارد، هم در ذات او مردم‌آزاری نبود. هرچه بود انسان‌دوستی و مهر و محبت به هم‌نوع بود. نمی‌دانم او. در لحظۀ مرگش چه حالی داشته است، اما بعد از مرگش هرچه بود عزت و نیک‌نامی و ذکر خیر بود. رستگاری هرچه معنا داشته باشد، به نظرم یکی از معانی آن این است که پس از مرگ فرزندان و اطرافیانت با افتخار خود را به تو منسوب کنند. https://t.me/Qalam_A_F_R
إظهار الكل...
قلم، ادب، فرهنگ و رسانه

دﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻓﺘﺪ ﻧﺎﻣﺶ ﺍﺯ ﻗﻠﻢ ﻫﺮ ﻣﻠﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻠﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ "فرخی یزدی" اینجا در این کانال با هم "نوشتن" و "اندیشیدن صحیح" را تمرین می‌کنیم. مطالب زیبا و خواندنی‌تان را اینجا @ya61shahbakhsh بفرستید. این کانال شخص‌محور نیست.

Repost from صبح تفتان
🌐رودی که جاری بود ✍ یعقوب شه‌بخش  روز گذشته در مراسم تشییع پیکر استادِ فقید، پیرمحمد ملازهی در صحن دارالعلوم زاهدان شرکت کردم. پس از آن من و چند تن از دوستانِ همکار و هم‌رأی پیکر ایشان را تا پسکوه همراهی کردیم. سخنرانان در زاهدان و خاش و پسکوه در وصف آن عزیزِ سفرکرده نکته‌ها گفتند و ابعاد ضایعۀ رفتن مرحوم پیرمحمد ملازهی را به خوبی بیان کردند.   عبدالوهاب ایران‌نژاد، مجری برنامه در پسکوه که خیلی شیرین به بلوچی سخن می‌گفت، از آخرین سفر استاد به بلوچستان گفت. برای من یک نکته در سخنان ایران‌نژاد قابل توجه بود و آن اینکه استاد در آخرین سفر از همراهانش می‌خواهد ترتیبی بدهند که او بتواند با دوستان صمیمی‌اش در استان دیداری هرچند کوتاه داشته باشد. براین‌اساس، در چابهار به دفتر حمیدالدین یوسفی می‌رود و دیداری صمیمی انجام می‌شود. پس از آن عازم زاهدان می‌شود و در زاهدان برای آخرین بار خیلی گرم و صمیمی با مولانا عبدالحمید در دفترشان دیدار می‌کند. همچنین به دارالافتاء دارالعلوم زاهدان می‌رود و با مفتی محمدقاسم قاسمی هم دیدار می‌کند. به این نکته رسیدم که استاد پیرمحمد ملازهی اعتقادی به خط‌کشی بین تحصیل‌کردگان و چهره‌های شاخص حوزوی و دانشگاهی در استان نداشته است. او عاشق بلوچستان و مردمش بوده، به توسعۀ آن فکر می‌کرده و تمام کنش‌هایش در این جهت بوده است. ضمن اینکه عشق به ایران در تمام وجودش ریشه دوانده و به قول یکی از سخنرانان در نظرگاه ایشان «منافع بلوچستان در طول منافع ایران» بوده است. این نکته‌ها نیاز به تفکر و تأمل دارد.      خیلی‌ها هم در این چند روز در وصف ایشان نوشتند. روز گذشته در راه، یکی از همراهان یادداشت خانم زینب اسماعیلی، روزنامه‌نگار حوزۀ دیپیلماسی را خواند. خانم اسماعیلی استاد را به «رودی جاری» همانند کرده بود. نکته‌هایی از این نوشته هم ذهنم را با خود درگیر کرد:  
ـ هر زمان با او تماس می‌گرفتیم هرچه می‌دانست به ساده‌ترین و شیواترین فرم به خبرنگار منتقل می‌کرد. ـ او کمتر پیش می‌آمد درخواست مصاحبه خبرنگاری را به بعد از جلسه یا بعد از فلان موضوع حواله دهد و همیشه منبع اصلی بررسی صحت و سقم خبری در حوزه شبه قاره هند بود. ـ همه لطف‌ها و همراهی‌هایش بدون کوچکترین چشم‌داشتی از رسانه انجام می‌گرفت؛ بدون اینکه بپرسد این همه توضیحی که داده قرار است در چه حجمی منتشر شود؟ یا در صفحه اول روزنامه بیاید؟ یا یاداوری کند که بنویسیم کارشناس ارشد فلان حوزه ...  درحالی که تازه به دوران رسیده‌های فعلی شرط می‌کنند که اگر مصاحبه‌شان صفحه اول روزنامه دیده نشود صحبت نمی‌کنند و موارد دیگر... ـ پیرمحمد ملازهی دانش‌آموختۀ جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، روزنامه‌نگار و کارشناس شبه قاره هند بود. او مانند رودی جاری بود که می‌شد کنارش نشست و از اطلاعات و تحلیل‌های نکته سنجانه‌اش استفاده کرد. ـ می‌توان گفت بخشی از سواد رسانه‌ای ما در حوزه شبه قاره هند مرهون توضیحات اوست.
 این نکته‌ها به نظرم پر از درس است برای تمام کسانی که روزگار سبب می‌شود کسانی برای طلب راهنمایی یا کسب معلومات به آنها مراجعه می‌کنند. آداب مرجع‌بودن را از این چند نکته می‌توان آموخت.   سخن آخر اینکه استادِ مرحوم پیرمحمد ملازهی از سرمایه‌های ارزشمند بلوچستان و ایران اسلامی بود که متأسفانه قدرش را ندانستیم. ایشان در جایگاه خود قرار داده نشد، اما از پای ننشست و تا آخرین لحظات نوشتن را رها نکرد. نوشتن کاری لذت‌بخش است اما تحلیل‌نوشتن و تحلیل‌کردن دشواری‌های خاص خودش را دارد. انرژی جسمی و فکری فوق‌العاده‌ای می‌طلبد. شجاعت و از خودگذشتگی هم می‌خواهد. خیلی‌ها در سال‌های پایانی عمر وقتی دچار بیماری و کسالت می‌شوند عطای فعالیت‌هایی را که عمری به شکل حرفه‌ای به آن پرداخته‌اند، به لقایش می‌بخشند و در طلب عافیت برمی‌آیند. استاد پیرمحمد ملازهی تا آخرین لحظات عمر چنین کاری نکرد چون عاشق کارش بود. عاشق مردمش بود. عاشق خاکش بود. خاکی که به او وفادار ماند و دیروز چون مادری مهربان با آغوشی باز فرزندش را در خود جای داد تا برای همیشه آرام بگیرد و غصۀ مردمش را نخورد. روحش شاد و یادش گرامی باد. #یادداشت #صبح_تفتان 🆔@sobhetaftan_ir |تلگرام 🌐http://sobhetaftan.ir |وب‌سایت 📮[email protected] |ایمیل
إظهار الكل...
صبح تفتان، پایگاه خبری و تحلیلی - صبح تفتان | Sobhe Taftan

صبح تفتان، دربارۀ ادبیات، فرهنگ و اجتماع به امید آنکه دنیا جای بهتری برای زندگی باشد.

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.