cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

رضا عطایی

دانشجویِ مهاجرِ "اَفغانی" _گریس‌شناس _کارشناسیِ "علوم‌سیاسی" دانشگاه طِهران _کارشناسی‌ارشدِ "مطالعات‌منطقه‌ای" همان دانشگاهِ فَخیمه کانالِ تِلگرام‌ُالحَرام: t.me/reza_ataei1101 پیجِ اینستاگُرام: Instagram.com/reza_ataei1101 ارتباطِ مُجاز: @reza_ataeii

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
349
المشتركون
-124 ساعات
-17 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

به مناسبت تولد میرمحمدصدیق فرهنگ 💠 چند برگی از خاطرات میرمحمدصدیق فرهنگ (۲) 💠 🔷️ خاطرات میرمحمدصدیق فرهنگ، به اهتمام سیدفاروق و سیدضیاء فرهنگ؛ تهران: انتشارات تیسا؛ سال ۱۳۹۴ (این کتاب دیگر بازچاپ نشده است) در بخش دوم کتاب خاطرات فرهنگ، تحت عنوان "کابل و مکتب" (صص ۱۶_ ۱۹) در اثنای توضیح فرهنگ که جریان مکتب رفتنش را روایت می‌کند، خواننده می‌تواند اصلاحات امانی را از دریچه دیگری مورد تبیین و تحلیل قرار دهد: «در این جا باید بگویم که پدر و کاکایم حتی پیش از اعلان استقلال و اصلاحات امانی، از طریق تماس با محمودبیگ [محمود طرزی]، خُسُر [پدرزن] و مُرشد شاه، با نظریات جدید آشنایی بهم رسانیده بودند. گفتم که در آن آوان خانواده من در چهلستون زندگی می‌کرد. در همسایگی باغ ما، باغ بزرگی واقع بود مشهور به باغ پروانه‌خان که در این وقت به دولت تعلق داشت و در بازگشت محمود طرزی از خاک عثمانی به افغانستان، برای یک چندی از طرف دولت به اختیار او گذاشته شده بود. کاکا و پدرم به حکم همسایگی با بیگ و خویشاوندان شاهی او رفت و آمد برقرار نموده آثار او را مطالعه کردند و پدرم که جوانتر بود به خواندن داستان‌های طرز جدید رومان و ناول علاقه مفرط پیدا کرد. به اثر این آشنایی، افراد خانواده من آمادگی ذهنی برای قبول اصلاحات پیدا نمودند و چندی بعد چون این اصلاحات توسط شاه امان‌الله اعلام گردید، چنانچه گفتم با طیب خاطر آن را پذیرفتند» (ص ۱۷) بخش پنجم خاطرات، تحت عنوان "اولین آشنایی با آزادی‌خواهان" (صص ۲۵_ ۳۴) نکات تاریخی جالبی درباره جریان روشن‌فکری در افغانستان دارد که برای بازخوانی امروز افغانستان بسیار مهم به نظر می‌رسد. چرا که در مطالعه این موضوع مشخص می‌شود که بسیاری از تصورات قالبی که امروزه به صورت تابو در افغانستان درآمده است تا چه میزان نادرست می‌باشد. از برای مثال اگر امروزه میان سایر اقوام، پشتون و قندهار تداعی‌کننده جهل و خشم و تعصب است، شایان توجه است که قندهار از اولین و مهم‌ترین مراکز روشن‌فکرخیز افغانستان بوده است و اولین حلقه‌های روشن‌فکری و آزادی‌خواهی از میان پشتون‌ها برخاسته است. «شخص قابل توجه دیگری که در قندهار دیدم عبدالرحمن‌خان[لودین] پسر کاکای سیداحمدخان لودین بود که قبلاً به مناسبت سوادآموزی خود از پدرش یاد نمودم. امان‌الله‌خان و عبدالرحمن‌خان که، چنانچه قبلا دیدیم، وقتی بر امیر حبیب‌الله خان سوال قصد اجرا کرده بود، در برابر یکدیگر رابطه مخلوط محبت و نفرت داشتند. امان الله خان که خودش را پادشاه انقلابی می‌شمرد برای عبدالرحمن خان که در بین جوانان آن عصر مرد انقلابی به شمار می‌رفت، احساس هم‌جنسی و محبت می‌کرد و برای جلب همکاری او وظایف مهم دولتی را مثل وظیفه سرمنشی و ریاست بلدیه کابل به او محول می‌ساخت. اما برای عبدالرحمن خان همکاری دربست با شاه، هر چند مانند امان‌الله خان طرفدار اصلاحات می‌بود، کار دشوار بود زیرا با ادعای رادیکال بودن خودش منافات داشت. گذشته از آن عبدالرحمن خان و رفقای او از یک قسمت از اعمال شاه خصوصا قوم‌پرستی و رفیق‌دوستی او که در نتیجه آن اشخاص مرتجع و نالایق و استفاده‌جو بهترین مقامات را در دستگاه دولت اصلاح‌طلب به دست آورده بودند، ناراضی بودند و با اینکه به سقوط دولت امانی روادار نبودند اما از انتقاد و حمله بر آن خودداری نمی‌کردند. این اختلافات گاهگاهی به برخوردهایی منجر گردیده در نتیجه آن عبدالرحمن خان مستعفی میگردید و چندی در خانه می‌نشست. اما بعد شاه دوباره از او استمالت نموده وظیفه جدیدی به او می‌سپرد. هنگامی که من در قندهار بودم وی به اثر یکی از این استعفاها به آن شهر، که وطن پدری‌اش بود آمده به عنوان ریس بلدیه تعیین یا انتخاب شد. … به یاد دارم که بدون ترس و بیم بر شاه و همکاران او، از جمله نائب‌الحکومه قندهار، می‌تاخت و این جسارت و رگ‌گویی [رک‌گویی] او در روح من تاثیر عمیق به جا گذاشت» (ص ۲۶) «اساسا در دوره پادشاهی امان‌الله خان دو دسته از روشنفکران موجود بود: یک دسته به رهبری میرسیدقاسم خان مرکب از عبدالهادی‌خان داوی، عبدالحسین خان عزیز، رضا خان ترجمان، عبدالجبار خان، احمدجان خان رحمانی و غیره و دسته دوم منسوب به عبدالرحمن خان متشکل از میر غلام‌محمد غبار، غلام‌جیلانی خان اعظمی، غلام‌محی‌الدین خان سابق‌الذکر، سعدالدین خان بها و دیگران که آقای غبار اعضای کامل هر یک را در کتاب “افغانستان در مسیر تاریخ” معرفی نموده است. از نظر اندیشه سیاسی هر دو دسته با هم شباهت داشتند اما در حالی‌که دسته اول به میانه‌روی متمایل بودند و با پادشاه وقت سر سازش داشت، دسته دوم افراطی‌تر بوده در مقابل شاه اصلاح‌طلب در حال جنگ و صلح بود و رفتار شخص عبدالرحمن‌خان، چنانچه شرح داده شد، از روش سیاسی آن نمایندگی می‌کرد» (ص ۲۷)
إظهار الكل...

به مناسبت تولد میرمحمدصدیق فرهنگ 💠 چند برگی از خاطرات میرمحمدصدیق فرهنگ (۱) 💠 🔷️ خاطرات میرمحمدصدیق فرهنگ، به اهتمام سیدفاروق و سیدضیاء فرهنگ؛ تهران: انتشارات تیسا؛ سال ۱۳۹۴ (این کتاب دیگر بازچاپ نشده است) فرهنگ در نخستین صفحه کتاب خاطراتش درباره تولدش می‌نویسد که در یکی از روزهای تابستان سال ۱۲۹۴ شمسی، و با قرائنی در ماه تیر/سرطان در قریه چهلستون چاردهی در حومه کابل متولد شده است و تاریخ دقیق تولدش را پدرش در پشت کتابی نوشته بوده که بعدها مفقود می‌شود. فرهنگ از همین‌روی روز ۲۲ تیر ۱۲۹۴ را به عنوان تاریخ تولدش بر می‌گزیند: "بعدها من روز چهاردهم جولای، ۲۲ سرطان را به حیث روز تولد خود انتخاب کردم." (صفحه ۱۳) در فصل یا بخش اول کتاب تحت عنوان "ولادت و کودکی" (صص ۱۳_ ۱۶) هنگامی که فرهنگ از مادربزرگش یاد می‌کند، گریز و اشاره‌ای به خاطرات مادربزرگش از جنگ دوم افغان-انگلیس و نقش زنان کابل در این جنگ می‌کند و از می‌نویسد: «وی [منظور مادربزرگش است] از کودکی و جوانی خاطرات زیادی داشت و از جمله درباره جنگ دوم افغان و انگلیس و سهمگیری زنان کابل در آن به شکل پرتاب نمودن کاسه و کوزه از پشت‌بام بر افراد انگلیس که از کوچه عبور می‌کردند قصه‌ها داشت که آن را با آب و تاب به ما حکایت می‌کرد.» (ص ۱۳_۱۴) در همان بخش، در اثنای توضیح مرحوم فرهنگ، درباره زندگی پدرش سیدحبیب و عمویش میرهاشم در عصر امیر عبدالرحمن، می‌نویسد: "در یگانه فابریکه کشور به نام ماشین‌خانه، که آن‌ را هم امیرعبدالرحمن خان تأسیس کرده بود به عنوان محاسب کار می‌کرد" (ص ۱۳) همچنین فرهنگ هنگامی که از پدربزرگ مادری‌اش "میرزا عظم‌خان"، به عنوان منشی نایب "میرسلطان" نام می‌برد و اشاره می‌کند که این شخص (میرسلطان) از جمله افراد معروف به "چار کلاه" بوده است، درباره مفهوم و اصطلاحِ “چارکلاه” توضیحی می‌نویسد که در کمتر منابع و اسناد تاریخی می‌توان درباره آن به اطلاعات و معلوماتی دست یافت. که بنا به اهمیت آن ما نیز آن توضیح را اینجا می‌آوریم: «چون ممکن است که بعضی از خوانندگان اصطلاحِ “چار کلاه” را نشنیده و یا این‌که مفهوم آن را درست درک نکرده باشند، یک چند کلمه در معرفی آن تقدیم می‌شود: چارکلاه لقب چار نفر از کارمندان امیرعبدالرحمن خان بود که با هم متحد و همدست بوده و در حضور امیر از همدیگر حمایت می‌نمودند و متفقا با رقیبان‌شان مقابله می‌نمودند. اینها مردمان پولدار را، خواه مجرم و خواه بی‌گناه، زیر نظر کرده و با اسباب‌سازی و دسیسه‌سازی، که در آن مهارت شیطانی داشتند، به استنطاق می‌کشانیدند و به زور عقوبت و شکنجه‌های وحشیانه از آن‌ها پول در می‌آوردند و بین هم تقسیم می‌کردند… این چار نفر که پشت مردم از شنیدن نام‌شان به لرزه می‌آمد عبارت بودند از مستوفی محمدحسن خان کوهستانی که بعدها در عصر امیر حبیب‌الله خان با لقب مستوفی‌الممالکی و شهرت به زهد و تقوی و خیر و خیرات از کارکنان بزرگ دولت شد، اما پسان‌تر به امر امیر امان‌الله خان اعدام گردید و نایب میرسلطان قندهاری که خود امیر عبدالرحمن‌خان در آخر کار به اعدامش حکم داد و میرزا عبدالرؤف کوتوال و بالاخره نایب اسد‌خان دفتر سنجش که این دو نفر اخیر ظاهراً به مرگ طبیعی از بین رفتند.» (صفحه ۱۵) نکته قابل توجه از بخش نقل‌شده فوق "مستوفی محمدحسن‌خان" ملقب به "مستوفی‌الممالک" می‌باشد که پدر خلیل‌الله خلیلی، شاعر نامدار افغانستان است که می‌توان ادعا نمود توضیح فوق از فرهنگ درباره مستوفی‌الممالک تنها در کتاب خاطراتش آمده است و ما پیش از این نمی‌دانستیم مستوفی‌الممالک -پدر خلیل‌الله خلیلی- یکی از افراد معروف به "چار کلاه" در عصر امیر عبدالرحمن خان بوده است. نکته قابل توجه در مجموعه خاطرات فرهنگ، لحن و سبک و سیاق نوشتاری ایشان است که خواننده را به ملال نمی‌آورد؛ از سویی با زندگی و شخصیت زنده‌یاد فرهنگ به قلم خودش آشنا می‌شود و از سوی دیگر با مجموعه ارزنده‌ای از معلومات تاریخی.
إظهار الكل...

به مناسبت تولد میرمحمدصدیق فرهنگ 💠 چند برگی از خاطرات میرمحمدصدیق فرهنگ(۱) 🔷️ خاطرات میرمحمدصدیق فرهنگ، به اهتمام سیدفاروق و سیدضیاء فرهنگ؛ تهران: انتشارات تیسا؛ سال ۱۳۹۴ (این کتاب دیگر بازچاپ نشده است) فرهنگ در نخستین صفحه کتاب خاطراتش درباره تولدش می‌نویسد که در یکی از روزهای تابستان سال ۱۲۹۴ شمسی، و با قرائنی در ماه تیر/سرطان در قریه چهلستون چاردهی در حومه کابل متولد شده است و تاریخ دقیق تولدش را پدرش در پشت کتابی نوشته بوده که بعدها مفقود می‌شود. فرهنگ از همین‌روی روز ۲۲ تیر ۱۲۹۴ را به عنوان تاریخ تولدش بر می‌گزیند: "بعدها من روز چهاردهم جولای، ۲۲ سرطان را به حیث روز تولد خود انتخاب کردم." (صفحه ۱۳) در فصل یا بخش اول کتاب تحت عنوان "ولادت و کودکی" (صص ۱۳_ ۱۶) هنگامی که فرهنگ از مادربزرگش یاد می‌کند، گریز و اشاره‌ای به خاطرات مادربزرگش از جنگ دوم افغان-انگلیس و نقش زنان کابل در این جنگ می‌کند و از می‌نویسد: «وی [منظور مادربزرگش است] از کودکی و جوانی خاطرات زیادی داشت و از جمله درباره جنگ دوم افغان و انگلیس و سهمگیری زنان کابل در آن به شکل پرتاب نمودن کاسه و کوزه از پشت‌بام بر افراد انگلیس که از کوچه عبور می‌کردند قصه‌ها داشت که آن را با آب و تاب به ما حکایت می‌کرد.» (ص ۱۳_۱۴) در همان بخش، در اثنای توضیح مرحوم فرهنگ، درباره زندگی پدرش سیدحبیب و عمویش میرهاشم در عصر امیر عبدالرحمن، می‌نویسد: "در یگانه فابریکه کشور به نام ماشین‌خانه، که آن‌ را هم امیرعبدالرحمن خان تأسیس کرده بود به عنوان محاسب کار می‌کرد" (ص ۱۳) همچنین فرهنگ هنگامی که از پدربزرگ مادری‌اش "میرزا عظم‌خان"، به عنوان منشی نایب "میرسلطان" نام می‌برد و اشاره می‌کند که این شخص (میرسلطان) از جمله افراد معروف به "چار کلاه" بوده است، درباره مفهوم و اصطلاحِ “چارکلاه” توضیحی می‌نویسد که در کمتر منابع و اسناد تاریخی می‌توان درباره آن به اطلاعات و معلوماتی دست یافت. که بنا به اهمیت آن ما نیز آن توضیح را اینجا می‌آوریم: «چون ممکن است که بعضی از خوانندگان اصطلاحِ “چار کلاه” را نشنیده و یا این‌که مفهوم آن را درست درک نکرده باشند، یک چند کلمه در معرفی آن تقدیم می‌شود: چارکلاه لقب چار نفر از کارمندان امیرعبدالرحمن خان بود که با هم متحد و همدست بوده و در حضور امیر از همدیگر حمایت می‌نمودند و متفقا با رقیبان‌شان مقابله می‌نمودند. اینها مردمان پولدار را، خواه مجرم و خواه بی‌گناه، زیر نظر کرده و با اسباب‌سازی و دسیسه‌سازی، که در آن مهارت شیطانی داشتند، به استنطاق می‌کشانیدند و به زور عقوبت و شکنجه‌های وحشیانه از آن‌ها پول در می‌آوردند و بین هم تقسیم می‌کردند… این چار نفر که پشت مردم از شنیدن نام‌شان به لرزه می‌آمد عبارت بودند از مستوفی محمدحسن خان کوهستانی که بعدها در عصر امیر حبیب‌الله خان با لقب مستوفی‌الممالکی و شهرت به زهد و تقوی و خیر و خیرات از کارکنان بزرگ دولت شد، اما پسان‌تر به امر امیر امان‌الله خان اعدام گردید و نایب میرسلطان قندهاری که خود امیر عبدالرحمن‌خان در آخر کار به اعدامش حکم داد و میرزا عبدالرؤف کوتوال و بالاخره نایب اسد‌خان دفتر سنجش که این دو نفر اخیر ظاهراً به مرگ طبیعی از بین رفتند.» (صفحه ۱۵) نکته قابل توجه از بخش نقل‌شده فوق "مستوفی محمدحسن‌خان" ملقب به "مستوفی‌الممالک" می‌باشد که پدر خلیل‌الله خلیلی، شاعر نامدار افغانستان است که می‌توان ادعا نمود توضیح فوق از فرهنگ درباره مستوفی‌الممالک تنها در کتاب خاطراتش آمده است و ما پیش از این نمی‌دانستیم مستوفی‌الممالک -پدر خلیل‌الله خلیلی- یکی از افراد معروف به "چار کلاه" در عصر امیر عبدالرحمن خان بوده است. نکته قابل توجه در مجموعه خاطرات فرهنگ، لحن و سبک و سیاق نوشتاری ایشان است که خواننده را به ملال نمی‌آورد؛ از سویی با زندگی و شخصیت زنده‌یاد فرهنگ به قلم خودش آشنا می‌شود و از سوی دیگر با مجموعه ارزنده‌ای از معلومات تاریخی.
إظهار الكل...
حرف‌های ناگفته‌ای از تاریخ معاصر افغانستان در سالروز تولد تاریخ‌نویس معروف افغانستان - گزاره

نگارنده: رضا عطایی الف) مقدمهنام

إظهار الكل...
حرف‌های ناگفته‌ای از تاریخ معاصر افغانستان در سالروز تولد تاریخ‌نویس معروف افغانستان - گزاره

نگارنده: رضا عطایی الف) مقدمهنام

⚫️ جای عقل کجاست؟! 🖋 رضا عطایی [هشدار و توجه: پاراگراف پایانی این نوشته، ورامینی و بدون سانسور نوشته شده است] یکی از مسائل، بلکه مصائبِ ظریف‌ناکِ خطرناکِ ایام و مناسبت‌های مذهبی که در سال‌های اخیر در شبکه‌های اجتماعی مورد توجه کاربران عزیز قرار گرفته، همین بُلد و مطرح‌شدنِ یک‌سری خزعبلات شبه‌روشن‌فکرمآبانه درباره سوگواری و عزاداری است. اگرچه در موضوعاتِ مختلف دین و دین‌داری، بدون تردید "شور" و "شعور" دو روی یک سکه‌اند؛ اما ایرادِ زیرپوستی و مستتر بسیاری از این جملاتِ قشنگ‌مَشنگِ باکلاس این است که با تکیه بر یک بُعد قضیه (شعور دینی)، به نحوی آن بُعد دیگر قضیه(شور دینی) را، تضعیف و تخریب می‌کنند یا کم‌اهمیت جلوه می‌دهند. بدون‌شک، "تأسیس کربلا نه فقط از بهر ماتم است" و باز در ادامه همان تعبیر رَسای علامه بلخی، انقلاب عاشورا و مکتب حسینی، "دانش‌سرا و مکتب اولاد آدم است"؛ اما این نگاه و رویکرد برای عامه مردم است که میان‌شان "شور" بیش‌تر از "شعور" جولان دارد و نه به معنای زیرسوال بردن بُعد احساسی-گرایشی و اصلِ عزا و عزادای. چنانچه هرگونه تکیه و تاکیدِ صرف بر بُعد شعور با انگیزه یا هدف تضعیف، تخریب یا کم‌اهمیت جلوه‌دادنِ "شور" باشد، کج‌فهمی و کج‌اندیشی بیش نیست و ره بادیه رفتن است. چرا که ساحت انسانی از همین دو بُعدِ شور و شعور یا احساس و اندیشه سامان یافته و صرفِ تکیه و تأکید بر یک‌طرف، برای نفی یا طرد طرف دیگرش، خطاست و مغلطه‌ای بیش نیست. چطور در سایر ابعاد زندگیِ شخصی و اجتماعی که عقل و خرد عامه کاربران محترم در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، به معنای واقعی کلمه در ماتحت‌شان قرار دارد و از "من با فلان حالت و آلت یهویی" استوری‌گذاشتن ایرادی ندارد و به جایی بر نمی‌خورد؛ اما به مراسم‌ها یا مناسبات مذهبی که می‌رسیم، جوری اکت و فیگور روشن‌فکرانه در می‌آوریم که انگار واقعا، عقل‌مان در ماتحت‌مان هست!!!
إظهار الكل...

👍 1
Repost from ایراف
Photo unavailableShow in Telegram
🔴 علامه بلخی پیشگام جمهوریت، منادی وحدت و وامدار مکتب امام حسین (ع) بود ⭕️ همزمان با پنجاه و ششمین سالگرد رحلت علامه سید اسماعیل بلخی در شانزدهمین نشست کتاب‌نامه بلخ، جلسه نقد و بررسی دو کتاب درباره سیر اندیشه‌ها و زندگانی علامه بلخی در تهران برگزار شد. ⭕️ این نشست با حضور و سخن شجاع‌حسین محسنی؛ نویسنده و پژوهشگر، مصطفی عاقلی؛ نویسنده و پژوهشگر، سيد موسی حسینی؛ ناشر و عضو هیئت مدیره خانه کتاب افغانستان و سید اسحاق شجاعی نویسنده کتاب با گردانندگی رضا عطایی برگزار شد. ⭕️ دکتر سید موسی حسینی، ناشر و همچنین دبیر کانون علمی-فرهنگی نخبگان افغانستان و عضو موسس مرکز توسعه سلامت روان مهاجر به عنوان نخستین سخنران این نشست به سیر سرگذشت انتشارات از “صبح دانش” در مزار و کابل به “صبح امید دانش” در قم و همچنین به معرفی آثار تولیدشده و در دست تولید این انتشارات پرداخت. بیشتر بخوانید 👇👇 https://irafnews.com/?p=28627 @irafnewsfa
إظهار الكل...
Repost from ایراف
02:33
Video unavailableShow in Telegram
🎥 سرمایه گذاری ۳ میلیارد دلاری تاجران افغانستانی‌ در ایران ⭕️ محمود سیادت، رییس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران و افغانستان: ⭕️ تنها تشکلی که به صورت خصوصی روی موضوع افغانستان کار می‌کند همین اتاق مشترک است. ⭕️ بیشتر سرمایه‌گذاران خارجی در ایران، تجار افغانستانی هستند. ⭕️ سهم افغان‌ها از سرمایه‌گذاری خارجی در ایران ۵۰ درصد است. @irafnewsfa
إظهار الكل...
59.70 MB
به مناسبت پنجاه و ششمین سالیاد علامه سیداسماعیل بلخی و برگزاری شانزدهمین نشستِ کتاب‌نامه بلخ 💠از سرودهای عاشورایی علامه بلخی💠 تأسيسِ كربلا نَه فَقط بهرِ ماتم است دانش‌سرای و مكتبِ اولاد آدم است از خيمه‌گاهِ سوخته تا ساحلِ فرات تعليم‌گاهِ رهبرِ خلق دو عالَم است با سوز عشق، نسبت بدعت مده، رقيب! اسرارها نهفته به شور محرَّم است هر رویت آيت هلالِ محرَّم به چشم خلق عينك برای ديدن آن حُسنِ مبهم است سقّا به دجله رفتن و لب تَر نَکردنش تاکید بر تقدُّمِ نَفسِ مقدَّم است اصغر به صحنِ معركه رفتن به دوش باب درسی پیِ حصولِ حقوقِ مسلَّم است هر قطره خون حنجر آن طفل‌ِ شیرخوار بر زخم‌های پیکر اسلام‌، مرهم است زینب به نَعشِ پاکِ برادر خطاب کرد برخیز، بین که بعدِ تو، ما را که مَحرَم است لیلا به روی کشته اکبر به ناله گفت عیسی بیا که وقتِ اسیری مریم است "بلخی" خموش باش که تعریفِ موج و یَم بیرون زِ حدّ و وصف و توانای شَبنم است
إظهار الكل...

به مناسبت پنجاه و ششمین سالیاد علامه سیداسماعیل بلخی و برگزاری شانزدهمین نشستِ کتاب‌نامه بلخ 💠 از سرودهای علامه بلخی زین جهانی که در آنیم، به جز غم مَطَلب عشرتِ عمر، در این کلبه ماتم مطلب بین هر شادی و غم، نیم‌نفس فاصله نیست خوابِ راحت به ره سیلِ دمادم مطلب فیض روح‌القدس از همت خود داشت مسیح گام بردار! دم از عیسی مریم مطلب کس نیابی که مددخواهی و منّت ننهد آنچه از خویش توان یافت ز عالم مطلب اشکِ حسرت ندهد سود که ماندیم عقب چاره تنبلی از دیده پرنم مطلب غیرت آن است که یا مرگ و یا قامت راست طی این بادیه زینِ رفتن خم‌خم مطلب تا غبار ره مکتب نکنی سرمه چشم رفعت کرسی استاد معظم مطلب نیست رهبر به تو گر راحتش از زحمت توست، از طبیبی که خورد خون تو مرهم مطلب بگذر از شیخ گرش نَفس به سر کرد لجام حرف آزادگی زین گشته ملجم مطلب محرم کعبه دل گر نشود، حاج مخوان دیو زشتی که حرم سوخته، مَحرم مطلب سمی بایست تو را گر به مقامی چو ذبیح تا که پایی نزنی، چشمه زمزم مطلب بلخیا نام زکونین مبر در برِ دوست عشق را طبع بلند است، از او کم مطلب 💠 ۱۷/ ۱/ ۱۳۳۷؛ محبس دهمزنگ "ستاره شب دیجور"، صص ۳۵۲ و ۳۵۳
إظهار الكل...

به مناسبت پنجاه و ششمین سالیاد علامه سیداسماعیل بلخی و برگزاری شانزدهمین نشستِ کتاب‌نامه بلخ 💠 اولین غزل دیوان اشعار علامه بلخی حاجتی نیست به پرسش که چه نام است این‌جا جهل را مَسند و بر فقر مقام است این‌جا علم و فضل و هنر و سعی و تفکر ممنوع آن‌چه در شرع حلال است، حرام است این‌جا ریش زاهد، قلم منشی و فُرمِ[فرِّ] افسر حلقۀ حزب جوانان، همه دام است این‌جا میِ آزادی و وحدت نرسد از چه به ما؟ مستبد شیخ‌صفت دشمن جام است این‌جا ما به سرمنزل مقصود چه‌سان راه بریم؟ راهزن رهبر و خس‌دُزد امام است این‌جا فکر مجموع در این قافله جز حیرت چیست؟ سیر پرگار بسی طی شد و دور گیتی همه‌جا پرتو صبح آمد و شام است این‌جا مگر از صحنۀ بُستان طبیعت دوریم؟ پخته شد میوۀ هر کشور و خام است این‌جا ما از این مدرسه ناکام روانیم چرا؟ کام‌جویان همه در جُستن کام است این‌جا بردگان سرخوش و آزاد به هرجا اما ملتی بر درِ یک شخص غلام است این‌جا دیگران را به فلک سبقتِ دانش به دوام رفتن ما به عقب هم به دوام است این‌جا بلخیا! نِکبت و اِدبار، ز سستی پیداست چارۀ این همه یک‌بار قیام است این‌جا 💠این غزل در ۲۸ / ۱۲/ ۱۳۳۶ش برابر با هشتمین سالگرد قیام نوروزی [در زندان] سروده شده است. سیداسحاق شجاعی، "کارنامه سیاسی و اجتماعی علامه سیداسماعیل بلخی"، ص ۱۹۱، قم: انتشارات صبح امید دانش، چاپ اول: ۱۴۰۰.
إظهار الكل...

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.