cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

📚 یک رمان 📚

------﴾﷽﴿------- تنها کانال رسمی مجموعه یک‌رمان 𓆩 انجمن برتر یک‌رمان؛ حآمیِ درجه یک نویسندگان 𓆪 𓆩 مرجع معرفی بهترین رمان‌ها 𓆪 📌پیج اینستاگرام:https://www.instagram.com/yek_roman1 📌لینک انجمن: www.forum.1roman.ir راه ارتباطی @yekrezam

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
3 764
المشتركون
+224 ساعات
+77 أيام
+1930 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailableShow in Telegram
حسی که.... |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
👍 1
زندگی رو فقط تولستوی خوب فهميد كه گفت: ما كسانی را كه به آنان نيكی ميكنيم, بيش از آنها كه به ما نيكی ميكنند دوست داريم |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
👍 2❤‍🔥 1 1
گفت ما اونقدر ساده‌ایم که اینقدر میبخشیمش که دیگه باورش میشه که هرکاری بکنه میبخشیمش باز و اگر یه بار نبخشیمش، دیگه جای معذرت خواهی، ازمون شاکی هم میشه |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
❤‍🔥 1👍 1 1
Photo unavailableShow in Telegram
این هفته چه کتابی خوندید‌؟🤔 از کدوم نویسنده؟‌‌👥 نظرتون درباره اون کتاب چی بود؟📄 |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
👍 2❤‍🔥 1 1
📄•| #پارت_بیست_شش ✍🏻•| #مرضیه_حیدرنیا 📚•| #روژناک با فکر آن‌که فرید با آن همه مشغله درگیر کوته‌فکری‌های او شود و اعتبارش در نزد پدرخوانده‌اش خدشه بگیرد هول شد و شتاب‌زده گفت: -‌ نه دکتر خواهش می‌کنم در این‌باره بهش چیزی نگین! تمسخر نگاه دکتر خواندنی و دیدنی بود. مثل آن‌که دانش‌آموزی را با ترساندن از ولی‌اش تنبیه می‌کرد. زانوی دستش را روی میز عمود کرد و انگشتانش را ظریفانه بر ریش‌های کوتاهش به حرکت درآورد. متفکرانه می‌دیدش. -‌ هر چند که اوضاع فرید هم دسته‌کمی از خودت نداره... ببینم تو خونه مشکلی پیش اومده اتفاقی افتاده؟ چیزی شده؟ آن‌که دکتر مودت در روابط خانوادگی‌شان دخالت کند، عجیب به‌نظر می‌آمد. بنابراین نه انکار کرد و نه تأیید تا بفهمد اوضاع کاری این روزهای فرید از چه قرار است. -‌ چطور مگه دکتر؟ -‌ با اشاره به صندلی به حرف آمد. -‌ بشین. -‌ راحتم دکتر لطفاً بگین طوری شده! -‌ یعنی فرید در این‌باره حرفی نزده؟ چرا لقمه را دور سرش می‌چرخاند! با عجله خواست بگوید فری... که تصحیح کرد. -‌ پدرم چی رو باید بهمون بگه دکتر؟ مرد از پشت میز برخاست و قدم‌زنان در حالی که دستانش را از جلو درهم غلاف کرده بود مانند ناظمی سخت‌گیر پیش آمد. -‌ همه‌ی ما قبل از این‌که به عنوان پزشک قسم بخوریم و بخوام اسم دکتر و متخصص رو یدک بکشیم اول از همه باید بدونیم که مشکلات شخصی ما هیچ ربطی به بیماران‌ و محیط کارمون نداره. چون اینجا ما با جون و سلامت مردم دست و پنجه نرم می‌کنیم. همه‌ی ما یک انسانیم با هزارجور گرفتاری و مشکل تو زندگیمون. چه من و چه پدرت و چه حتی پروفسورهاشم بالأخره آدمیم و جایزالخطا. اما تا جایی که امکان داره باید تو محیط کارمون از مشغله‌های ریز و درشت زندگی‌مون دور باشیم. چرا انقدر حرف می‌زد! چرا نمی‌گفت برای فرید چه اتفاقی افتاده است! مثل آن‌که بی‌طاقتی را از نگاهش خواند که روبه‌رویش قرار گرفت و دستانش را رها کرد. -‌ از پدرت به سازمان نظام پزشکی شکایت شده. بابت قصور جراح طرف هشتاد درصد بینایی یک چشمش رو از دست داده و حالا از پدرت شکایت کرده. ایستاده وا رفت. -‌ حتماً این موضوع صحت نداره شما که دکتر رستمیان رو می‌شناسین... اطمینانی در صدای مرد نهفته بود وقتی این حرف‌ها را زد و او را ترساند. -‌ بهتر از خودت دختر پدرت رو می‌شناسم. ما سال‌هاست که با هم همکاریم و رفاقت داریم ولی جالبه بدونی که خودش هم این موضوع رو اقرار کرده. با این حال شاید بشه با پرداخت غرامت، شاکی از شکایتش صرفه‌نظر کنه ولی متأسفانه طرف از این بدقلق‌هاست و دندون تیز کرده برای پروپاگاندای رسانه‌ای علیه پزشکان و سازمان نظام پزشکی. یه خبرنگار بد قلق که دنبال سوژه واسه تیتر خبرگزاریش می‌گرده. این باعث شده فرید هم رو دنده‌ی لج بیفته. دوباره قدم‌هایش را سمت میز برداشت. تمام حواس آنا به خانه بود و سهیلا و فرید و طوفانی که به پا شده بود، طوفانی که هم او را ویران کرد هم سهیلا و هم پدرخوانده‌اش را. -‌ این‌ها رو بهت گفتم تا خوب حواست رو جمع کنی. پدرت با این همه سال سابقه داره دست و پا می‌زنه تا کارش به جاهای باریک‌تر نکشه الان خیلی‌ها رو درگیر این موضوع کرده اگر حماقت خودش نبود می‌شد بدون جار و جنجال رأی رو به نفعش برگردوند، اون‌وقت تو که هنوز خیلی مونده تا به اون مدارج بالا برسی نباید این پایین برای همچین چیزهای پیش و پا افتاده‌ای درجا بزنی. دکتر مودت اعتراف کرد اگر حماقت فرید نبود آن مریض بیچاره دستش به جایی بند نبود تا چشم‌پزشک کله گنده‌ای چون او را محکوم کند. فرید جدا از حاذق بودنش پرونده‌ی قطوری از جراحی‌های مجانی برای بی‌بضاعت‌ها را در کارنامه داشت.  -‌ فعلاً نمی‌خوام تا چند روز اینجا ببینمت تا بعد راجع‌بهت تصمیم بگیرم. در هر حال نمی‌تونم نسبت به اهمال‌کاریت چشم‌پوشی کنم چون نمی‌خوام در حق بقیه اجحاف بشه. پارت اول |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
👍 4❤‍🔥 1
📄•| #پارت_بیست_پنج ✍🏻•| #مرضیه_حیدرنیا 📚•| #روژناک غیضش گرفت از آقابالاسری فریماه و طعنه‌ای که زده بود، صندلی چرخشی را به عقب هول داد و بلند شد. روپوش سفیدش چین خورده و جمع شده بود. مرتبش کرد و زیر نگاه بالا انداخته‌ی فریماه بیرون زد. نگاه‌های دیگر انترن‌ها هم بر رویش سنگینی می‌کرد، مخصوصاً آروین که خودش را رقیب کاری و درسی او می‌دانست. پسر جوان نگاه کینه‌توزانه‌ای داشت همیشه معتقد بود اگر آنا مورد توجه همه‌ی اساتید هست و هوایش را دارند فقط به خاطر فرید است نه هوش و ذکاوت خود. تمام مسیر به این افکار مالیخولیایی پرداخت تا آن‌که تابلوی ریاست بیمارستان به او دهن کجی کرد. در زد و با صدای "بفرمایید" دکتر وارد شد. آقای رمضانی، سرپرستار بخش مشغول جمع کردن اوراق امضا شده در زیر دست دکتر بود. میز کنفراس هشت نفره حائلی بود میان ارباب‌رجوع و میز ریاست دکتر. آقای رمضانی زیرچشمی پاییدش و از اتاق بیرون رفت. دکتر عینک بدون فریم به چشم داشت و سر بی‌مویش را پایین گرفته بود.همیشه بندی بلند از عینکش بر روی شانه‌ی مرد تلوتلو می‌خورد. سر که بلند کرد موبایلش را کنار گذاشت و ریش و سبیل خاکستری پشم مانندش نمایان شد. پوست چهره و دستان دکتر از سفیدی برق می‌زد. - ‌ تا کی می‌خوای اونجا وایسی! دوست ندارم با صدای بلند حرف بزنم. با ببخشید آرامی قدم جلو گذاشت و میز را دور زد و ولی هنوز به خودش اجازه نداده بود که بنشیند. مثل آن‌که دکتر هم قصد نداشت برای نشستن به او تعارف بزند. -‌ تو چته؟  لحظاتی فقط نگاهش کرد و منتظر عکس‌العملی بود. آنا که بی‌حرکت ماند دنباله داد: -‌ از نیروی زبده‌ای مثل تو بعیده که همچین اشتباهی بکنی؟ شکستگی پا کاملاً واضحه و تو عکس محرزِ اونوقت چطور تشخیص دادی خط رشد بچه‌ست! با چه علم و دانشی! من و منی کرد و با ربط و بی‌ربط از نگاه تیز دکتر طفره رفت.  -‌ وقت تعویض شیفتم بود، سی ساعته که سر پام، روز شلوغی داشتیم و ... صدایی که از دکتر درنیامد سر بلند کرد و دست از چرخاندن بیهوده‌ی چشمانش به اطراف برداشت. -‌ فقط خواستم ببینم توجیه کردن‌هات تا کجا می‌تونه ادامه داشته باشه خانم رستمیان! صدایش ملامت‌گر شد و تند. -‌ این شرایطی که تو داری ازش اسم می‌بری خانم دکتر شرایط تمام انترن‌های این بیمارستانه و باید گوش زد کنم همه‌شون بی‌خوابی کشیدن و سرپا بودن و روز شلوغی هم گذروندن. اینجا یه بیمارستان آموزشی دولتی و این شلوغی کاملاً طبیعیه. در ضمن باید بگم که این هفته یک مورد دیگه هم کم‌کاری داشتی. نزدیک بود داروی اشتباهی رو تزریق وریدی داشته باشی که پرستار متوجه شد. گزارشات تو این بیمارستان بدون کم و کاست بهم می‌رسه خانم. معلوم بود که همه منتظر بودند تا آتویی از او بگیرند و محکومش کنند به بی‌سوادی و با پارتی مدرک گرفتن. اما هیچ‌کدام از این‌ حرف‌ها او را نزد دکتر بابت بی‌دقتی و اهمالش تبرعه نمی‌کرد. -‌ معذرت می‌خوام دکتر. قبول دارم که توجیه‌م ناشیانه بود. -‌ فکر می‌کنی باید این موضوع رو با پدرت درمیون بذارم! پارت اول |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
👍 2❤‍🔥 1
#بحث_گفتگو چه ژانری رو بیشتر برای ژانر غالب رمان میپسندید؟ دلیل خاصی داره؟ |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
👍 2 1💔 1
Photo unavailableShow in Telegram
دل سراپردهٔ محبتِ اوست دیده آیینه دارِ طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کون گردنم زیرِ بارِ منتِ اوست تو و طوبی و ما و قامتِ یار فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوست گر من آلوده دامنم چه عجب همه عالم گواهِ عصمتِ اوست من که باشم در آن حرم که صبا پرده دارِ حریمِ حُرمتِ اوست بی خیالش مباد منظرِ چشم زان که این گوشه جایِ خلوتِ اوست هر گلِ نو که شد چمن آرای ز اثر رنگ و بویِ صحبتِ اوست دورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست هر کسی پنج روز، نوبتِ اوست مُلکَتِ عاشقی و گنجِ طرب هر چه دارم ز یُمنِ همتِ اوست من و دل گر فدا شدیم چه باک؟ غرض اندر میان سلامتِ اوست فقرِ ظاهر مبین که حافظ را سینه گنجینهٔ محبتِ اوست |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
👍 2❤‍🔥 1
Photo unavailableShow in Telegram
#یک_قاچ_کتاب 📖•| کتاب: کلیدر ✍🏻•| نویسنده: محمود دولت آبادی 📃•| برشی از کتاب: آدم بدون عشق نمیتواند زندگانی کند این را من میدانم، این را نه از کسی شنیده ام و نه در جایی دیده ام تا به یادم مانده باشد این را از وجود خودم، با وجود خودم از عمری که تباه کرده ام فهمیده ام نه! آدم بدون عشق نمیتواند زندگانی کند...! |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
👍 2❤‍🔥 1 1💔 1
من در ره تو، فکر تو و یاد تواَم به خدا فاصله‌ی قافیه‌ها با ما نیست - ستایش |•💠•| @YEKROMANsub |•💠•|
إظهار الكل...
👍 4❤‍🔥 1
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.