cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

طریقت نگارش

کانال " نگارش " متوسطه دوم 📝نمونه انشا دانش آموزان سراسر کشور ✔نمونه آزمون پایانی ✔تحلیل درس و روش تدریس ارتباط با من جهت ارسال متن : @Hosseintarighat نشانی اینستاگرام: http://instagram.com/hossein.tarighat

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
10 350
المشتركون
-824 ساعات
-847 أيام
+8230 أيام
توزيع وقت النشر

جاري تحميل البيانات...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تحليل النشر
المشاركاتالمشاهدات
الأسهم
ديناميات المشاهدات
01
#خاطره_نویسی ✍عزیز نسین ...در روزها و ماه‌هایی که مدرسه تعطیل بود، اغلب به کتابخانه عمومی می‌رفتم؛ یا در بازار صحاف‌ها پرسه می‌زدم و اگر پول می‌داشتم، از کتاب‌های ارزان‌قیمت چاپ قدیم می‌خریدم. روزی در بازار صحاف‌ها در بین کتاب‌هایی که روی زمین بساط کرده بودند، کتابی نظرم را جلب کرد. نام کتاب دوبخشی بود؛ بخش دوم "برگزیده" بود، بخش اول آن را متاسفانه فعلا به یاد نمی‌آورم، شاید "اشعار" بود. من تا سال‌های زیادی موفق نشدم کتابخانه ثابت و مخصوصی داشته باشم، وقتی هم توانستم در خانه‌های اجاره‌ای جنین کاری بکنم، کتاب‌هایم در سه نوبت دچار آتش‌سوزی شدند، در دوره‌ای هم پلیس کتاب‌هایم را به یغما برد و آن‌ها را بازنگرداند، به همین دلایل در میان کتاب‌های موجودم هر چه جستجو کردم، متاسفانه آن را نیافتم. گمان می‌کنم نام کتاب "اشعار برگزیده" بود. شعرهای این کتاب را که با حروف عربی و به زبان عثمانی چاپ شده بود، رشید ثریا انتخاب کرده بود. در متن کتاب لابه‌لای شعرها طرح‌هایی وجود داشت که آن‌ها هم کار معلم ما، رشید ثریا بود. کتابی را که از بازار صحافان خریده بودم، هیچ‌گاه به معلممان نشان ندادم، زیرا نگران بودم به خودشیرینی متهم شوم. پزشک و فیزیکدانی که شعر می‌خواند و می‌سرود، ساز می‌نواخت، و نقاشی می‌کرد... کسی نمی‌دانست چه هنرهای دیگری داشت. ما احساس می‌کردیم دانش‌آموزان مناسبی برای او نیستیم، که واقعا هم همان‌طور بود. اما او خود معلم خوبی بود؟ نه! دانستن، مطلبی است و برخورداری از توان آموختن چیز دیگر. استادان متعددی داشتیم که اطلاعات فیزیکی‌شان به هیچ وجه در رده او نبود، اما بهتر از او درس می‌دادند. در دبیرستان یاد گرفتن فیزیک از رشید ثریا دشوار بود. در کلاس‌های شصت هفتادنفره، فقط دو سه نفر مطالب او را می‌فهمیدند. نمره تمام درس‌های من در طول تحصیلم در دبیرستان، همیشه خیلی خوب بود، و به همین دلیل یکی از کسانی بودم که مطالب استاد را می‌فهمیدم. رشید ثریا مانند پروفسوری بود که از پشت تریبون دانشگاه در حال تدریس فیزیک است. مقام علمی‌اش بسیار بالا بود، و از این جهت که باید به بچه‌های شلوغ و سربه‌هوایی چون ما فیزیک درس بدهد، دلم برایش می‌سوخت. من همیشه معلم فیزیک بودن او را با نظامی بودنش مرتبط می‌دانستم. همه بچه‌ها صرف نظر از این‌که درس رشید ثریا را بفهمند یا نه، او را دوست داشتند. این در حالی بود که در نمره دادن بسیار سخت‌گیر بود، و از صفردهندگان مشهور مدرسه به شمار می‌رفت، و بچه‌ها معمولا چنین معلم‌هایی را دوست نمی‌داشتند... 📚خاطرات عزیز نسین،صفحه ۹۰۴ و ۹۰۵ https://t.me/tarighatnegaresh
1 1345Loading...
02
Media files
1 1184Loading...
03
#نامه_نگاری #نامه_سرگشاده 💢نامه به والدین ▪️پدر و مادران گرامی! امتحانات فرزندان شما نزدیک است. می‌دانم که همه شما امیدوارید که بچه شما از عهده آنها به خوبی برآید. اما لطفا به این فکر کنید که ‏از بین دانش آموزان در امتحان، هنرمندی وجود دارد که نباید لزوما چیزی از ریاضی بداند. یا یک کارآفرینی وجود دارد که تاریخ ادبیات انگلیسی برای او اهمیتی ندارد. یا یک موسیقی‌دان که نمره شیمی برای او اهمیتی ندارد. ‏اگر فرزند شما نمره خوبی کسب کند، که چه عالیست! اگر نه، لطفا اعتماد به نفس و کرامت را از او نگیرید. به فرزندتان بگوئید که مشکلی نیست. این تنها یک امتحان است. فرزند شما برای چیزهای بزرگتری ساخته شده است. به او بگوئید که به او عشق می‌ورزید و او را بخاطر نمراتش سرزنش نمی‌کنید. ‏ خواهید دید که فرزند شما دنیا را فتح می‌کند. تنها یک امتحان یا یک نمره بد استعداد او را از او نمی‌گیرد. لطفا اینطور تصور نکنید که تنها پزشکان و مهندسان خوشبخت‌ترین انسان‌های روی زمین هستند. ✍مدیر مدرسه https://t.me/tarighatnegaresh
1 67519Loading...
04
Media files
3 95222Loading...
05
Media files
4 75231Loading...
06
Media files
6 32768Loading...
07
#نگارش_دهم #درس_هشتم نوشته های داستان گونه عنوان داستان: پسر فقیر ➖در روزگاران قدیم پسری به نام نصرالدین زندگی می‌کرد و با کار کردن پول و هزینه تحصیل خود را فراهم می‌کرد در یکی از این روزها او دیگر خسته شده بود و می‌خواست درس را رها کند و کار خود را ادامه بدهد. و پول آن را به جای خرج کردن برای تحصیل در زندگی خویش خرج کند و کمکی هم به پدر و مادر خود کرده باشد او در فکر فرو رفته بود، و از کنار کوچه‌ای می‌گذشت، و در حال قدم زدن بود که بوی خوبی به مشام او رسید، و از قضا او بسیار گرسنه بود، رفت و رفت تا به خانه‌ای رسید که بوی غذا از آن خانه همه جا را گرفته بود. دختر خانمی، در را باز کرد او با شرمندگی گفت اگر امکانش هست می‌شود مقداری از آن آش را به من بدهید دختر خانم از چهره او متوجه ضعف و خستگی او شده بود دختر خانم گفت:” چشم کمی صبر کنید تا من بیایم“ دختر خانم با ظرفی پر از آش که قرابه ی کشک و پیاز سرخ کرده بود به در خانه آمد، ظرف آش را از دستان پر مهر و محبت او گرفت. و همان جا در خانه آش را به لذت زیاد خورد، که پیراهن و دهان او با آش یکی شده بود، ظرف را به دختر خانم داد و بسیار از لطفی که در حق او کرده بود از او سپاسگزاری کرد. گفت:”انشاالله جبران خواهم کرد.“نصیرالدین قوت گرفت و به راه خود ادامه داد از تصمیم خود منصرف شده بود و می‌خواست که تحصیل را فرا گیرد تا به جایی برسد و بتواند مانند آن دختر به دیگران کمک کند و باعث خوشحالی و خرسندی دیگران شود. سال‌ها بعد زن جوانی به بیماری دچار شده بود که تمام پزشکان از درمان او ناتوان شده بودند و پیش هر پزشکی که می‌رفت جوابی سر بالا به او می‌دادند و اهالی آن روستا به او گفته بودند که اینجا از دست ما کاری ساخته نیست و به شهر برو شاید برایت آنجا کاری کنند. او راهی، راه شد تا به مقصد رسید. دکتر نصیرالدین را خبر کردند که آیا از دست تو کاری برای این زن جوان ساخته است؟ یا خیر؟!، دکتر نصیرالدین گفت:” اتاق عمل را آماده کنید تا من بیایم." زن جوان به هوش آمد. دکتر نصیرالدین در حال مطالعه پرونده پزشکی زن جوان بود که عکس جوانی آن را روی آن دید و متوجه شد که این همان دختر خانمی است که آن روز دست مرا گرفت و به من امید داد. همراه زن جوان به دکتر گفت: آیا امکانش هست هزینه درمان را نصفش را الان پرداخت کنیم، و بقیه‌اش را در زمان دیگرو...؟! دکتر نصیرالدین پاسخی نداد،! همراه زن جوان به پذیرش بیمارستان مراجعه نمود و صورتحساب را دریافت کرد و در صورتحساب نوشته شده بود که : همه مخارج بیمارستان پرداخت شده است. که با تعجب بسیار و حیرت زدگی به برگه خیره شده بود.و در فکر فرو رفته بود.! همراه زن جوان‌  به پیش زن جوان رفتند و برگه ترخیص او و صورتحساب او را به او دادند، زن جوان متوجه مطلب دیگری شده بود  او به صورتحساب که نگاه انداخت دید در پشت آن نوشته شده است:   همه مخارج بیمارستان قبلاً با کاسه‌ای آش در خانه پرداخت شده است. امضای آن و اسم آن را پایین برگه مشاهده نمود. از چشمان او اشک می‌آمد و نمی‌دانست که چه کند، که در فکر فرو رفت... «ز کوشش ، به هر چیز خواهی رسید به هر چیز خواهی کماهی رسید…» ✍نويسنده: مهدی پورهادی پایه دهم رشته علوم انسانی دبيرستان شهيد محمد منتظری دبیر: جناب آقای علیان، https://t.me/tarighatnegaresh
5 44122Loading...
08
#نگارش_دهم #جانشین‌_سازی ▪️پای‌بسته‌ای رها احتمالا این‌طور به نظر می‌رسد که چون من توانایی راه رفتن ندارم ، جهان را به محدوده چندمتری اطراف خود تجربه کرده باشم یا شاید به این دلیل که پاهایی دارم که به عمق زمین گره خورده، دامنه آگاهی و بینش بسیار ناچیزی داشته باشم؛ اما این به نوعی به محدودیت دید شما انسان‌ها برمی‌گردد. من درختم؛ درختی کهنسال در یکی از  زیباترین خیابان‌های شهر شیراز. این منم؛ جزئی از صف درختان سرسبز خیابان ارم؛استوار و ایستاده و نظاره‌گر هستم. گویی نیازی ندارم به پاهایی برای قدم زدن؛ چرا که سالیان سال است که جهان را به دیدنم دعوت می‌کنم. انسان‌ها، ماشین‌ها، فصل‌ها و رویدادهای بسیاری را دیده و شنیده‌ام. در گذر زمان در تغییر فصول با پذیرش دگرگونی طبیعت، به زیبایی خود افزوده‌ام. آیا جوانه‌های سبز تازه‌ام را در بهار دیده‌ای؟! یا برگ‌های رنگارنگ پاییزی‌ام را به‌هنگام رقص سقوط تماشا کرده‌ای؟! درست است کتابی نخوانده‌ام یا سفری نرفته‌ام؛ اما چه بسیار وقایع را در جهان شما دیده و شنیده‌ام! از قدم زدن‌های عاشقانه و پچ‌پچ‌های شورانگیز زوج‌های عاشق تا تظاهرات اجتماعی و فریادهایی برای عدالت و آزادی. کودکی را دیده‌ام که در زمستان‌های دور، آدم برفی می‌ساخت و حالا کمی آن‌طرف‌تر، جوانی است که زیر سایه‌ام کتاب می‌فروشد. پس مرا به ریشه‌های در خاکم، به پاهای بسته‌ام نبین! من به تغییر جهان و دگرگونی احوالات شما آدم‌ها، از خود شما آشناترم. ✍نویسنده: هلیا مصلی‌نژاد پایه دهم تجربی دبیرستان غیردولتی دانشگاه شیراز، https://t.me/tarighatnegaresh
4 02814Loading...
09
#نگارش_دهم #سنجش_مقایسه ▪️انسان‌ها و آثار هنری بعضی آثار هنری مانند انسان‌ها هستند: بعضی اثار هنری با شما حرف می‌زنند و بعضی دیگر بی‌صدا فریاد می‌کشند. بعضی آثار هنری واقعیت را منعکس می‌کنند و بعضی دیگر واقعیت را شکل می‌دهند. بعضی آثار هنری تو را در آغوش می‌کشند و برخی تنهاییشان را. بعضی آثار هنری به هدف وضع قانون و قدرت‌طلبی جلو می‌آیند و برخی دیگر همان‌جور که هستی تو را می‌پذیرند. بعضی آثار هنری تو را در خودشان حبس می‌کنند و بعضی دیگر راه گریزی به تو نشان می‌دهند. بعضی آثار هنری یک فرد را تغییر می‌دهند و برخی دیگر یک جماعت را. بعضی اثر هنری به تو قدرت می‌بخشند و برخی دیگر متواضع ات می‌کنند. بعضی انسان‌ها مانند اثر هنری هستند: بعضی انسان‌ها مانند مونالیزا به تو لبخند می‌زنند و بعضی انسان‌ها مانند جیغ ادوارد مونک فریاد می‌کشند. بعضی انسان‌ها مانند شب پرستاره تاریک‌اند ولی حرف‌ها برای گفتن دارند. بعضی انسان‌ها مانند صدها اثر هنری خاک خوردند در حالی که روزها منتظر بودند تا از حرف‌های دلشان بگویند. بعضی انسان‌ها مانند برخی اثرهای هنری، روحت را نوازش می‌کنند. انسان‌ها‌ مثل بعضی‌ اثرها، گاهی رنگارنگ‌اند  و گاهی سیاه و سفید. بعضی انسان‌ها همانند بعضی اثار هنری تنها هستند؛ تنهای تنها و برخی دیگر هر روزشان را با آدم‌های جدیدی سپری می‌کنند. بعضی انسان‌ها مانند بعضی اثرها پوچ هستند در حالی که برخی از ان‌ها به دیگری درس زندگی می‌دهد. بعضی انسان‌ها چون برخی‌ اثرها فریاد نمی‌کشند و مغرور نیستند و به رخ نمی‌کشند؛ ولی همواره هر چقدر که بگذرد بهترین خودشان‌اند و هرگز فراموش نمی‌شوند. ✍نویسنده: روژان دریانورد پایه دهم تجربی دبیرستان غیردولتی دانشگاه شیراز https://t.me/tarighatnegaresh
4 15719Loading...
#خاطره_نویسی ✍عزیز نسین ...در روزها و ماه‌هایی که مدرسه تعطیل بود، اغلب به کتابخانه عمومی می‌رفتم؛ یا در بازار صحاف‌ها پرسه می‌زدم و اگر پول می‌داشتم، از کتاب‌های ارزان‌قیمت چاپ قدیم می‌خریدم. روزی در بازار صحاف‌ها در بین کتاب‌هایی که روی زمین بساط کرده بودند، کتابی نظرم را جلب کرد. نام کتاب دوبخشی بود؛ بخش دوم "برگزیده" بود، بخش اول آن را متاسفانه فعلا به یاد نمی‌آورم، شاید "اشعار" بود. من تا سال‌های زیادی موفق نشدم کتابخانه ثابت و مخصوصی داشته باشم، وقتی هم توانستم در خانه‌های اجاره‌ای جنین کاری بکنم، کتاب‌هایم در سه نوبت دچار آتش‌سوزی شدند، در دوره‌ای هم پلیس کتاب‌هایم را به یغما برد و آن‌ها را بازنگرداند، به همین دلایل در میان کتاب‌های موجودم هر چه جستجو کردم، متاسفانه آن را نیافتم. گمان می‌کنم نام کتاب "اشعار برگزیده" بود. شعرهای این کتاب را که با حروف عربی و به زبان عثمانی چاپ شده بود، رشید ثریا انتخاب کرده بود. در متن کتاب لابه‌لای شعرها طرح‌هایی وجود داشت که آن‌ها هم کار معلم ما، رشید ثریا بود. کتابی را که از بازار صحافان خریده بودم، هیچ‌گاه به معلممان نشان ندادم، زیرا نگران بودم به خودشیرینی متهم شوم. پزشک و فیزیکدانی که شعر می‌خواند و می‌سرود، ساز می‌نواخت، و نقاشی می‌کرد... کسی نمی‌دانست چه هنرهای دیگری داشت. ما احساس می‌کردیم دانش‌آموزان مناسبی برای او نیستیم، که واقعا هم همان‌طور بود. اما او خود معلم خوبی بود؟ نه! دانستن، مطلبی است و برخورداری از توان آموختن چیز دیگر. استادان متعددی داشتیم که اطلاعات فیزیکی‌شان به هیچ وجه در رده او نبود، اما بهتر از او درس می‌دادند. در دبیرستان یاد گرفتن فیزیک از رشید ثریا دشوار بود. در کلاس‌های شصت هفتادنفره، فقط دو سه نفر مطالب او را می‌فهمیدند. نمره تمام درس‌های من در طول تحصیلم در دبیرستان، همیشه خیلی خوب بود، و به همین دلیل یکی از کسانی بودم که مطالب استاد را می‌فهمیدم. رشید ثریا مانند پروفسوری بود که از پشت تریبون دانشگاه در حال تدریس فیزیک است. مقام علمی‌اش بسیار بالا بود، و از این جهت که باید به بچه‌های شلوغ و سربه‌هوایی چون ما فیزیک درس بدهد، دلم برایش می‌سوخت. من همیشه معلم فیزیک بودن او را با نظامی بودنش مرتبط می‌دانستم. همه بچه‌ها صرف نظر از این‌که درس رشید ثریا را بفهمند یا نه، او را دوست داشتند. این در حالی بود که در نمره دادن بسیار سخت‌گیر بود، و از صفردهندگان مشهور مدرسه به شمار می‌رفت، و بچه‌ها معمولا چنین معلم‌هایی را دوست نمی‌داشتند... 📚خاطرات عزیز نسین،صفحه ۹۰۴ و ۹۰۵ https://t.me/tarighatnegaresh
إظهار الكل...
طریقت نگارش

کانال " نگارش " متوسطه دوم 📝نمونه انشا دانش آموزان سراسر کشور ✔نمونه آزمون پایانی ✔تحلیل درس و روش تدریس ارتباط با من جهت ارسال متن : @Hosseintarighat نشانی اینستاگرام: http://instagram.com/hossein.tarighat

👍 10👎 1👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
👏 1
#نامه_نگاری #نامه_سرگشاده 💢نامه به والدین ▪️پدر و مادران گرامی! امتحانات فرزندان شما نزدیک است. می‌دانم که همه شما امیدوارید که بچه شما از عهده آنها به خوبی برآید. اما لطفا به این فکر کنید که ‏از بین دانش آموزان در امتحان، هنرمندی وجود دارد که نباید لزوما چیزی از ریاضی بداند. یا یک کارآفرینی وجود دارد که تاریخ ادبیات انگلیسی برای او اهمیتی ندارد. یا یک موسیقی‌دان که نمره شیمی برای او اهمیتی ندارد. ‏اگر فرزند شما نمره خوبی کسب کند، که چه عالیست! اگر نه، لطفا اعتماد به نفس و کرامت را از او نگیرید. به فرزندتان بگوئید که مشکلی نیست. این تنها یک امتحان است. فرزند شما برای چیزهای بزرگتری ساخته شده است. به او بگوئید که به او عشق می‌ورزید و او را بخاطر نمراتش سرزنش نمی‌کنید. ‏ خواهید دید که فرزند شما دنیا را فتح می‌کند. تنها یک امتحان یا یک نمره بد استعداد او را از او نمی‌گیرد. لطفا اینطور تصور نکنید که تنها پزشکان و مهندسان خوشبخت‌ترین انسان‌های روی زمین هستند. ✍مدیر مدرسه https://t.me/tarighatnegaresh
إظهار الكل...
طریقت نگارش

کانال " نگارش " متوسطه دوم 📝نمونه انشا دانش آموزان سراسر کشور ✔نمونه آزمون پایانی ✔تحلیل درس و روش تدریس ارتباط با من جهت ارسال متن : @Hosseintarighat نشانی اینستاگرام: http://instagram.com/hossein.tarighat

👍 16👏 2 1
01:09
Video unavailableShow in Telegram
😱 6👍 2 1
Photo unavailableShow in Telegram
😁 37😱 15👍 4🙈 4👎 2🙊 2🤔 1👌 1
16👏 7👍 3🕊 1
#نگارش_دهم #درس_هشتم نوشته های داستان گونه عنوان داستان: پسر فقیر ➖در روزگاران قدیم پسری به نام نصرالدین زندگی می‌کرد و با کار کردن پول و هزینه تحصیل خود را فراهم می‌کرد در یکی از این روزها او دیگر خسته شده بود و می‌خواست درس را رها کند و کار خود را ادامه بدهد. و پول آن را به جای خرج کردن برای تحصیل در زندگی خویش خرج کند و کمکی هم به پدر و مادر خود کرده باشد او در فکر فرو رفته بود، و از کنار کوچه‌ای می‌گذشت، و در حال قدم زدن بود که بوی خوبی به مشام او رسید، و از قضا او بسیار گرسنه بود، رفت و رفت تا به خانه‌ای رسید که بوی غذا از آن خانه همه جا را گرفته بود. دختر خانمی، در را باز کرد او با شرمندگی گفت اگر امکانش هست می‌شود مقداری از آن آش را به من بدهید دختر خانم از چهره او متوجه ضعف و خستگی او شده بود دختر خانم گفت:” چشم کمی صبر کنید تا من بیایم“ دختر خانم با ظرفی پر از آش که قرابه ی کشک و پیاز سرخ کرده بود به در خانه آمد، ظرف آش را از دستان پر مهر و محبت او گرفت. و همان جا در خانه آش را به لذت زیاد خورد، که پیراهن و دهان او با آش یکی شده بود، ظرف را به دختر خانم داد و بسیار از لطفی که در حق او کرده بود از او سپاسگزاری کرد. گفت:”انشاالله جبران خواهم کرد.“نصیرالدین قوت گرفت و به راه خود ادامه داد از تصمیم خود منصرف شده بود و می‌خواست که تحصیل را فرا گیرد تا به جایی برسد و بتواند مانند آن دختر به دیگران کمک کند و باعث خوشحالی و خرسندی دیگران شود. سال‌ها بعد زن جوانی به بیماری دچار شده بود که تمام پزشکان از درمان او ناتوان شده بودند و پیش هر پزشکی که می‌رفت جوابی سر بالا به او می‌دادند و اهالی آن روستا به او گفته بودند که اینجا از دست ما کاری ساخته نیست و به شهر برو شاید برایت آنجا کاری کنند. او راهی، راه شد تا به مقصد رسید. دکتر نصیرالدین را خبر کردند که آیا از دست تو کاری برای این زن جوان ساخته است؟ یا خیر؟!، دکتر نصیرالدین گفت:” اتاق عمل را آماده کنید تا من بیایم." زن جوان به هوش آمد. دکتر نصیرالدین در حال مطالعه پرونده پزشکی زن جوان بود که عکس جوانی آن را روی آن دید و متوجه شد که این همان دختر خانمی است که آن روز دست مرا گرفت و به من امید داد. همراه زن جوان به دکتر گفت: آیا امکانش هست هزینه درمان را نصفش را الان پرداخت کنیم، و بقیه‌اش را در زمان دیگرو...؟! دکتر نصیرالدین پاسخی نداد،! همراه زن جوان به پذیرش بیمارستان مراجعه نمود و صورتحساب را دریافت کرد و در صورتحساب نوشته شده بود که : همه مخارج بیمارستان پرداخت شده است. که با تعجب بسیار و حیرت زدگی به برگه خیره شده بود.و در فکر فرو رفته بود.! همراه زن جوان‌  به پیش زن جوان رفتند و برگه ترخیص او و صورتحساب او را به او دادند، زن جوان متوجه مطلب دیگری شده بود  او به صورتحساب که نگاه انداخت دید در پشت آن نوشته شده است:   همه مخارج بیمارستان قبلاً با کاسه‌ای آش در خانه پرداخت شده است. امضای آن و اسم آن را پایین برگه مشاهده نمود. از چشمان او اشک می‌آمد و نمی‌دانست که چه کند، که در فکر فرو رفت... «ز کوشش ، به هر چیز خواهی رسید به هر چیز خواهی کماهی رسید…» ✍نويسنده: مهدی پورهادی پایه دهم رشته علوم انسانی دبيرستان شهيد محمد منتظری دبیر: جناب آقای علیان، https://t.me/tarighatnegaresh
إظهار الكل...
طریقت نگارش

کانال " نگارش " متوسطه دوم 📝نمونه انشا دانش آموزان سراسر کشور ✔نمونه آزمون پایانی ✔تحلیل درس و روش تدریس ارتباط با من جهت ارسال متن : @Hosseintarighat نشانی اینستاگرام: http://instagram.com/hossein.tarighat

👍 9👏 1
#نگارش_دهم #جانشین‌_سازی ▪️پای‌بسته‌ای رها احتمالا این‌طور به نظر می‌رسد که چون من توانایی راه رفتن ندارم ، جهان را به محدوده چندمتری اطراف خود تجربه کرده باشم یا شاید به این دلیل که پاهایی دارم که به عمق زمین گره خورده، دامنه آگاهی و بینش بسیار ناچیزی داشته باشم؛ اما این به نوعی به محدودیت دید شما انسان‌ها برمی‌گردد. من درختم؛ درختی کهنسال در یکی از  زیباترین خیابان‌های شهر شیراز. این منم؛ جزئی از صف درختان سرسبز خیابان ارم؛استوار و ایستاده و نظاره‌گر هستم. گویی نیازی ندارم به پاهایی برای قدم زدن؛ چرا که سالیان سال است که جهان را به دیدنم دعوت می‌کنم. انسان‌ها، ماشین‌ها، فصل‌ها و رویدادهای بسیاری را دیده و شنیده‌ام. در گذر زمان در تغییر فصول با پذیرش دگرگونی طبیعت، به زیبایی خود افزوده‌ام. آیا جوانه‌های سبز تازه‌ام را در بهار دیده‌ای؟! یا برگ‌های رنگارنگ پاییزی‌ام را به‌هنگام رقص سقوط تماشا کرده‌ای؟! درست است کتابی نخوانده‌ام یا سفری نرفته‌ام؛ اما چه بسیار وقایع را در جهان شما دیده و شنیده‌ام! از قدم زدن‌های عاشقانه و پچ‌پچ‌های شورانگیز زوج‌های عاشق تا تظاهرات اجتماعی و فریادهایی برای عدالت و آزادی. کودکی را دیده‌ام که در زمستان‌های دور، آدم برفی می‌ساخت و حالا کمی آن‌طرف‌تر، جوانی است که زیر سایه‌ام کتاب می‌فروشد. پس مرا به ریشه‌های در خاکم، به پاهای بسته‌ام نبین! من به تغییر جهان و دگرگونی احوالات شما آدم‌ها، از خود شما آشناترم. ✍نویسنده: هلیا مصلی‌نژاد پایه دهم تجربی دبیرستان غیردولتی دانشگاه شیراز، https://t.me/tarighatnegaresh
إظهار الكل...
طریقت نگارش

کانال " نگارش " متوسطه دوم 📝نمونه انشا دانش آموزان سراسر کشور ✔نمونه آزمون پایانی ✔تحلیل درس و روش تدریس ارتباط با من جهت ارسال متن : @Hosseintarighat نشانی اینستاگرام: http://instagram.com/hossein.tarighat

👏 3👍 1 1
#نگارش_دهم #سنجش_مقایسه ▪️انسان‌ها و آثار هنری بعضی آثار هنری مانند انسان‌ها هستند: بعضی اثار هنری با شما حرف می‌زنند و بعضی دیگر بی‌صدا فریاد می‌کشند. بعضی آثار هنری واقعیت را منعکس می‌کنند و بعضی دیگر واقعیت را شکل می‌دهند. بعضی آثار هنری تو را در آغوش می‌کشند و برخی تنهاییشان را. بعضی آثار هنری به هدف وضع قانون و قدرت‌طلبی جلو می‌آیند و برخی دیگر همان‌جور که هستی تو را می‌پذیرند. بعضی آثار هنری تو را در خودشان حبس می‌کنند و بعضی دیگر راه گریزی به تو نشان می‌دهند. بعضی آثار هنری یک فرد را تغییر می‌دهند و برخی دیگر یک جماعت را. بعضی اثر هنری به تو قدرت می‌بخشند و برخی دیگر متواضع ات می‌کنند. بعضی انسان‌ها مانند اثر هنری هستند: بعضی انسان‌ها مانند مونالیزا به تو لبخند می‌زنند و بعضی انسان‌ها مانند جیغ ادوارد مونک فریاد می‌کشند. بعضی انسان‌ها مانند شب پرستاره تاریک‌اند ولی حرف‌ها برای گفتن دارند. بعضی انسان‌ها مانند صدها اثر هنری خاک خوردند در حالی که روزها منتظر بودند تا از حرف‌های دلشان بگویند. بعضی انسان‌ها مانند برخی اثرهای هنری، روحت را نوازش می‌کنند. انسان‌ها‌ مثل بعضی‌ اثرها، گاهی رنگارنگ‌اند  و گاهی سیاه و سفید. بعضی انسان‌ها همانند بعضی اثار هنری تنها هستند؛ تنهای تنها و برخی دیگر هر روزشان را با آدم‌های جدیدی سپری می‌کنند. بعضی انسان‌ها مانند بعضی اثرها پوچ هستند در حالی که برخی از ان‌ها به دیگری درس زندگی می‌دهد. بعضی انسان‌ها چون برخی‌ اثرها فریاد نمی‌کشند و مغرور نیستند و به رخ نمی‌کشند؛ ولی همواره هر چقدر که بگذرد بهترین خودشان‌اند و هرگز فراموش نمی‌شوند. ✍نویسنده: روژان دریانورد پایه دهم تجربی دبیرستان غیردولتی دانشگاه شیراز https://t.me/tarighatnegaresh
إظهار الكل...
طریقت نگارش

کانال " نگارش " متوسطه دوم 📝نمونه انشا دانش آموزان سراسر کشور ✔نمونه آزمون پایانی ✔تحلیل درس و روش تدریس ارتباط با من جهت ارسال متن : @Hosseintarighat نشانی اینستاگرام: http://instagram.com/hossein.tarighat

👍 5👏 5 1
أرشيف المشاركات