گلچین شعر
@golchine_sher :آیدی کانال . . . ارسال اشعار و ارتباط با ادمین : @Mentaldescriptors
إظهار المزيد685
المشتركون
-324 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
+1830 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
تو را
فقط به عنوانِ یک فرد دوست نداشتهام بلکه تو را بسانِ میهنی دوست داشتم
که وابستگی به غیر از آن را نمیخواهم ...
#نزار_قبانی
❤ 1
تو راهمانند بوییدن
یک کتاب دوست دارم
زیرا که منبرای پیدا کردن تو
صفحههای زیادی را گشتهام
#گوئن_آکگون
.
بعد از من باز مرا تجربه خواهی کرد
در لباس دیگری
آغوش دیگری
چشمان دیگری
دستهای دیگری
اما هیچکدام نه عطر مرا خواهند داشت
نه احساس عمیق مرا
و تو آن روز بیشتر از همیشه
دلتنگم خواهی شد
وقتی هیچ قلبی جز قلب من
برای تو به این همه رنج تن نداد!
و هیچ زنی جز من
تو را اینگونه دیوانه و بی مرز
دوست نداشت!
آن روز بیشتر از همیشه دلتنگم خواهی شد!
#مریم_اعتصامی
😢 1
و گریستم
به یاد تمام رویاهایی
که تا میخواستیم نوازششان
کنیم پژمردند
#جان_اشتاین_بک
شهر ها كوچكند
خيابان ها كوتاه
آدم ها بي حوصله
ولي
هيچ كس به جايي نمي رسد
اين دويدن هاي بي حاصل را
باد يادمان داده
و گر نه
ما در سال هاي دور
غزل مي خوانديم
غزل....!
#روشنک_آرامش
.
جانِ دل . . . !
باور كن من هم دوست دارم ...
جمعه ها آرام تر نفس بكشم ...
چاي زعفران دم كنم...
با چند دانه هِل ...
و با خيالي آسوده ...
تكيه كنم به ديوارِ خيالت !
فكر كنم ، فكر كنم ، فكر كنم ....
و لا به لايِ دريايِ دلتنگي هايم ...
ناگهان بيايي و بگويي ...
هفته بدونِ منِ سختي بود جانم ...
"جمعهمان" بخير ....!
#سيد_طه_صداقت
مادربزرگ !
گم کردهام در هیاهوی شهر
آن نظربندِ سبز را
که در کودکی
بسته بودی به بازوی من!
در اولین حملهی ناگهانیِ
تاتارِ عشق،
خُمرهی دلم بر ایوانِ
سنگ و سنگ شکست..
دستم به دستِ دوست ماند،
پایم به پای راه رفت!
من چشم خوردهام!
من چشم خوردهام!
من تکّهتکّه از دست رفتهام،
در روز روزِ زندگانیم ...
حسین پناهی
ما فراموش کردهایم
که میتوانستیم
سرصحبت را باپروانهها بازکنیم
ماه را به یکوعده چای دعوتکنیم
خدا را به یک نخسیگار!!
ما فراموش کردهایم
که ازترانه به مرثیه رسیدیم
از بلوط به باروت
ما فراموش کرده ایم...
#بیژن_آذرک
میان لباس های آویزان ...
روی بند رخت...
اندام زنی پیداست ...
که تمام زنانگی اش ...
در چمدان عروسی اش جا ماند..
و بی هیچ بوسه ای ..
خسته از شب های تکراری...
هر صبح به بیداری رسید...
در آشپزخانه ای تب دار...
آرزوهایش ته گرفت ...
و قُل قُلِ کتری ...
عاشقانه ترین ملودی اش شد...
موهایش در تشنگی پژمرد...
و دریک تشت پر از کَف و تنهایی ...
چنگ می زد به دلش...
یقه چرکی که بوی غریبه می داد...
و هرشب با لبخند...
منتظر غریبه ای می ماند...
که اسمش در شناسنامه اش بود!
#یغما_گلرویی
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.