CINEMANIA | سینمانیا
[ On the word & image (Philosophy, Art)] [ All the content in this channel is original ] [ Ari Sarazesh, Ramin Alaei ] [ Instagram: www.instagram.com/cine.maniaa ] [ Threads: www.threads.net/@cine.maniaa ]
إظهار المزيد11 479
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
+107 أيام
-1430 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
Repost from Chaosmotics | کائوسموتیکس
00:43
Video unavailableShow in Telegram
خاکسپاری میشل فوکو. دلوز در لحظهای کوتاه در حال سخنرانی در مراسم تدفین دیده میشود.
@chaosmotics
2.10 MB
دیوها بهترین نیروهای مستعدِ قصهگو (نقال) را به ظهور میرسانند (از خفا بیرون میکشند.) چیزی که قبلاً دربارهی آن نوشتهام خوابِ دیوها است: آنها بهوضوح در شکلهای مختلف بهواسطهی فرهنگهای مختلف توصیف میشوند تا حالت فلج خواب را توضیح دهند (هنگامی که در خواب ذهنتان بیدار میشود اما بدنتان همچنان خواب است)، و تقریباً همیشه مردم وحشتی مشابه را تجربه میکنند که روی سینهی آنها نشسته است و مانع از حرکت آنها میشود. وحشتی که بر جذابیت قصهها میافزاید چرا که منشائی اهریمنی دارد: اسکاندیناویاییها در مورد یک انکوبوس یا سوکوبوس («زن نفرین شده») صحبت میکنند که بر روی قفسهی سینهی خوابروندهها دولا میشود و خواب آنها را بدل به کابوس میکند، همچنین فولکلور جنوب آمریکا از شبحی میگوید («عجوزهی پیر» «عجوزهی شب») که با نشستن بر روی بالاتنهی بدن قربانی، نفس کشیدن او را سخت میکند، و همینطور ساکنان جزیرههای اقیانوس آرام به فرآیند تسخیرشدنی به نام kana tevoro (به معنای خورده شدن توسط یک دیو) اشاره میکنند که در آن ارواح بستگان مرده از روح زندگان تغذیه میکنند، و شمنهای مغولی از تاریکی عقیدهای [پنداری] به نام khar darakh (به معنای تحت فشار قرار گرفتن توسط تاریکی) استخراج کردهاند که آفرینش را بر مبنای سایههایی گسترده –که آن را احاطه کردهاند- توضیح میدهد؛ مفهوم ترکی کاراباسان (به معنی «فشاردهندهی تاریک») جنی است که صرفاً با از بر خواندن آیتالکرسی از قرآن میتوان ضربت آن را خنثی کرد، جنی که در فرهنگ بنگلادش از آن به عنوان بوبا (به معنی بیحرفی) نام برده میشود، خیاک نپالی (شبحی که در زیر راهپلهی خانهها زندگی میکند)، اوگان اوروی نیجریهای (به معنای «محاربهی شبانه»)، یا موتاکای کُرد (که به دلیل حسادت، خصومت خانوادگی یا اخلاقی مهاجم به کودکان حمله میکند)… پس شما با این مجموعهی خلاق و پایانناپذیر از دیوها -که با جنها و اشباح مرتبطاند- طرف هستید: فقط چند مثال دیگر، دیو خواب در فولکلور آلمان آلپتراوم («رویای جن») نامیده میشود که همچون یک انگل از نوک سینههای نر و ماده خون مینوشد و موهای افراد خوابیده را به منگولههای جنی تبدیل میکند، این دیو را صرفاً نشانهی صلیب میتواند فراری دهد؛ پسانتای کاتالونیایی سگی عظیمالجثه با پنجههای فولادی است که با دراز کشیدن بر روی تابگشت آنها افسون میکند. یا پیسادیرای برزیلی (به معنای «او که قدم میزند») که همیشه شکل پیرزنی با موهای سفیدِ ژولیده، چشمانی خونآلود، ناخنهای سبز رنگ و خندههای نفرتانگیز را به خود میگیرد، او بر روی بامها منتظر میماند تا در نهایت بر روی شکمهای پُر آنها که خوابیدهاند، بپرد. و سرانجام، نام فارسی مصطلح برای فلج خواب با نام بختک (به معنای «بحی و اقبال خرد»)، که موجودی کوچک با شکم بادکرده [متورم] است که با آزار دادن شما و برچیدن اعصابتان به منظور بی حس کردن شما، خود را سرگرم میکند. اما فوت و فن و حقهی بختک این است که شما به ظاهر میتوانید تهاجم روحی و جسمی او را به یک خوششانسی متلون و عجیب و غریب تبدیل کنید. به این منظور هنگام بیدار شدن از حالت فلج خواب، باید دماغ بختک را از روی صورتش کَند، و کژشکلی او را در برابر نور ماه عیان ساخت، و در تفسیری دیگر باید کلاه از سر بختک برداشت و طاسی سر او را نشان داد. در هر دوی این حالتها، آنچه در نهایت حاصل میگردد امکانِ به بردگی گرفتنِ دیو به منظور برآورده کردنِ آرزوها است. اما مسئله اینجاست که شما همچنان و همیشه گرفتار در اصل اول هستید، زیرا چنان که پیشتر گفتیم، بزرگترین تلهی دیو این است که وانمود میکند میخواهد آرزوی شما را برآورده کند.
□ از مقالهی اصول کرونادیوشناسی نوشتهی جسیون بابک محقق
□ نقاشی:
The Nightmare, Henry Fuseli, c. 1790–91
@CineManiaa
برای آزتکها قلب هر انسان منزلگاه بیهمتایی بود که در خود ردی از انرژی خورشید داشت. ازاینرو برای آنها دریدن قلبْ آزادکردنِ تکههای خورشیدِ ملکوتی بود برای بازسازی و تجدیدش. باتای میگفت برداشت آزتکها از موهبت نور و زندگیای که اقتصاد خورشیدی پیشکش میکند لغزشی بود که به تباهی کشاندشان: آنها خشونتِ قربانیکردن را برای تضمین حضور خورشید مباح میشمردند، و این یعنی اقتصاد عام همین خشونتِ مهیب است. در اساطیر آزتکها، خورشید پوستهی سوزان خدای ناناهواتزین بود که خودسوزی کرد تا نور را فراهم آورد: خود را قربانی کرد تا با خورشیدشدن بتواند به دیگران ببخشد. درهرحال وقتی فاتحان اسپانیایی دروازههای عظیم امریکای لاتین را گشودند چرخش کوپرنیکی نیز همگام با آنها جهان قدیم را درنوردید. در چنین وضعیتی، اقتصاد عامِ آزتکها ــکه مبتنی بر حرکت از تولید به تخریب بودــ میتوانست تهدیدی باشد بر هیبت الهیات مسیحی: چنین تصوری به ایدهی درونیکردن ایثار برای کسبِ شفاعتِ مسیح، به عیسی، به پسر خدا که موهبت خدا بود و تجسم بخشودگی گناهان ما، خیانت میکرد. تاریخ میگوید که مسیحیان پیشامدرنیته پیوسته به موهبتِ مقدس زندگیِ پس از مرگ پایبند ماندند و خود را در راه رسیدن به آن فدا کردند. اساساً متفکری همچون آگوستین قدیس هم، درنهایت، مبلّغِ اخلاقی بود که مسیحیان را از شهر زمینی و اقتصاد عام دور میکرد و بهسوی اقتصادی محدودتر سوق میداد، یعنی همان ایدهی بردگی نزد نیچه: «آنچه را از آنِ قیصر است به قیصر و آنچه را از آنِ خداست به خدا بدهید.»
برای ورود به شهر لاهوتی، اصول الهی ایجاب میکرد که مسیحیان زندگی ناچیزی داشته باشند، یعنی زندگیای عاری از اقتصاد عام. به این منظور مسیحیت گرما و آتش خورشید را از آسمان گرفت و به دوزخ برد، به آن مکان جهنمی لعن و نفرین، به آنجا که آتش در انتظار کسانیست که راههای رسیدن به شهر لاهوتی را نادیده میگیرند.
□ نقاشی:
Grainstack, Sun in the Mist, Claude Monet, 1891.
@CineManiaa | سینمانیا
Photo unavailableShow in Telegram
فاشیسم نشانهی استیصال سیاسی نیست بلکه نوعی بیحسی شهوانی-مذهبیست، پادشعریست در خیابان. همچون همهی الگوهای رفتاری سیاستمسحور [policy-obsessed]، فاشیسم هم مبتنیست بر امپاسی اومانیستی که مشخصهاش مبارزهای هیستریک برای کسب استقلال است: [برای] خودتعیینگری، خودگردانی، نژاد برتر، استبداد... و مهر و موم کردنِ تاول از درون، و پنهانشدن از اقیانوس. [حتی] فکر اینکه ممکن است واکنشی سیاسی به فاشیسم وجود داشته باشد خندهدار است. آیا باید فاشیسم کوچک خودمان را در برابر فاشیسم بزرگ آنها قرار دهیم؟ خودمان را سازماندهی کنیم، منضبط شویم، و حتی شاید بتوانیم برای خودمان یونیفرمهای شیک و خوشنما بدوزیم و در خیابانها پایکوبی کنیم...؟ سیاست آخرین زیادهروی عاطفی بزرگ آدمیست، [او که] یاد گرفته مطیع باشد و [دائماً] کار کند و سرکوفت بشنود. طبیعیست که ازش خسته شده باشیم و حالت تهوع بهمان دست داده باشد...
□ قطهای از کتاب عطش امحا، نیک لند
□ نقاشی:
The Rise of Fascism, R.B. Kitaj, 1975–9.
@CineManiaa | سینمانیا
Repost from N/a
03:55
Video unavailableShow in Telegram
***
[حرکت پیشرونده با حذف رنگ و سپس استفاده از خرده نورهایی که سیاه روشن لوکیشنهای مورد علاقه بلا تار را سترون بازنمایی میکند. به همان میزان و در استثنا، فراوانی نور به خدمت نمایشِ آشکار قُبح و پوچی درآمده است! اشاره به سکانس ویرانگر هارمونیهای ورکمایستر است. آشوبی که در لحظه تماشای بدون مانعِ کالبد دیگری متوقف میگردد. رخ به رخ شدن با سرنوشت انسانی خود در بدن دیگری! در فرسودگی جسم، با نورپاشی بی رحمانه بلا تار که بر برملایی عجزی تامل برانگیز تاکید دارد.]
https://t.me/+tHrlqUusn_43NjM0
IMG_2585.MP420.43 MB
Repost from FoldEra | فولدرا
🔻 وشتنده تن | خوزه ژیل | ترجمهی شهابالدین قناطیر
وحدت متعلق به بدنِ مجازی است که ترکیب آن در حالی صورت می گیرد که حرکات ترکیبی خود در حال تجزیه هستند. گسترشِ مفاصل و کش و واکشها (که مجموعهای از حرکتهای گوناگون را به وجود میآورد) ساخت بدنی را امکانپذیر میکند که مجازی بودن آن پیوستگی ژرف حرکاتی که رقص را تشکیل میدهند، تضمین میکند. کانینگهام حرکات را به عملِ ترازمندکنندهی بدنِ در حرکت تجزیه میکند، به طوری که پیوند موقعیتهای اعضای بدن دیگر شبیه یک بدن اندامگانمند نیست. حتی میتوان گفت که برای هر یک از موقعیتهایی که به طور همزمان از کش و واکشهای ناهمگون تشکیل شده اند، بدن متفاوتی مطابقت دارد. (اندامگانمند، بله، اما از کثرت بدنهای مجازی اندامگانمند که یک جسم مشابه را تشکیل میدهند، جسمی ناشایَند پدید میآید، نوعی بدنِ هیولاوَش: این بدنِ مجازی است.) این بدن، کش و واکشها را به مجازی امتداد میدهد، زیرا آنچه از کش و واکشها حاصل می شود دیگر نمی تواند توسط یک بدن تجربی و واقعی درک شود. نتیجه این است که هیچ بدن واحدی مانند «بدن مناسبِ» پدیدارشناختی وجود ندارد، بلکه بدنهای متعددی وجود دارد. بدن وشتنده، بدن کانینگهام، اما در واقع بدن همه وشتندگان، از کثرت بدنهای مجازی تشکیل شده است.
🔺 وشتنده تن | خوزه ژیل | ترجمهی شهابالدین قناطیر
[ Website / Telegram ]
[ Instagram / YouTube ]
هنگامی که سری تابلوی نوکتورن (شبانه) جیمز مکنیل ویسلر ــاین نابغهی مغموم تاریخ هنر مدرنــ در لندن به نمایش گذاشته شد، جان راسکین، منتقد مشهور، کار ویسلر را این چنین زیر سؤال برد: «پاشیدن قوطی رنگ بر چهرهی مردم». او دقیقاً نوشت: «توقع نداشتیم که ابلهی برای پاشیدن قوطی رنگ به روی مردم دویست گینی مطالبه کند.»... انتقاد فرد متنفذ و سرشناسی مثل راسکین چیزی نبود که ویسلر بتواند نادیدهاش بگیرد. پس او بی معطلی از راسکین به اتهام اهانت به خودش شکایت کرد. در جریان دادرسی مشهور آنها، دیدگاههای هر دو طرف در باب ارزش آثار هنری مورد بحث و جدل قرار گرفت، و راسکین، با تبعیت از عقاید اقتصادی مرسوم آن دوره ــکه نشأتگرفته از نظریههای اقتصاددانان کلاسیک، همچون آدام اسمیت و ریکاردو بودــ در این باره سخن گفت که ارزش معامله یا مبادلهی یک اثر هنری همچون هر کالای دیگری تابع میزان کاری است که برای خلق آن صرف شده. ویسلر هم در پاسخ به او اعلام کرد که مشخصاً تابلوی نوکتورن در سیاه و طلایی؛ سقوط فشفشه را دو روزه کشیده (که صحت آن مورد تردید است) و وقتی از او خواستند که قیمت این دو روز کار را بگوید آن جملهی تاریخی و مشهورش را بر زبان آورد، «قیمتش یک عمر تجربه است.»
در هر حال نهایتاً دادگاه به نفع ویسلر رای داد و راسکین بهطور نمادین محکوم شد به پرداخت یک ربع پنی غرامت. با این همه اگرچه ویسلر دادرسی را برد اما هزینهی سنگین آن ورشکستهاش کرد و جدال حقوقیاش با راسکین، تأثیری مخرب بر روی شهرتش گذاشت که تا پایان عمر از آن رهایی نیافت.
هنگامی که سری تابلوی نوکتورن (شبانه) جیمز مکنیل ویسلر ــاین نابغهی مغموم تاریخ هنر مدرنــ در لندن به نمایش گذاشته شد، جان راسکین، منتقد مشهور، کار ویسلر را این چنین زیر سؤال برد: «پاشیدن قوطی رنگ بر چهرهی مردم». او دقیقاً نوشت: «توقع نداشتیم که ابلهی برای پاشیدن قوطی رنگ به روی مردم دویست گینی مطالبه کند.»... انتقاد فرد متنفذ و سرشناسی مثل راسکین چیزی نبود که ویسلر بتواند نادیدهاش بگیرد. پس او بی معطلی از راسکین به اتهام اهانت به خودش شکایت کرد. در جریان دادرسی مشهور آنها، دیدگاههای هر دو طرف در باب ارزش آثار هنری مورد بحث و جدل قرار گرفت، و راسکین، با تبعیت از عقاید اقتصادی مرسوم آن دوره ــکه نشأتگرفته از نظریههای اقتصاددانان کلاسیک، همچون آدام اسمیت و ریکاردو بودــ در این باره سخن گفت که ارزش معامله یا مبادلهی یک اثر هنری همچون هر کالای دیگری تابع میزان کاری است که برای خلق آن صرف شده. ویسلر هم در پاسخ به او اعلام کرد که مشخصاً تابلوی نوکتورن در سیاه و طلایی؛ سقوط فشفشه را دو روزه کشیده (که صحت آن مورد تردید است) و وقتی از او خواستند که قیمت این دو روز کار را بگوید آن جملهی تاریخی و مشهورش را بر زبان آورد، «قیمتش یک عمر تجربه است.»
در هر حال نهایتاً دادگاه به نفع ویسلر رای داد و راسکین بهطور نمادین محکوم شد به پرداخت یک ربع پنی غرامت. با این همه اگرچه ویسلر دادرسی را برد اما هزینهی سنگین آن ورشکستهاش کرد و جدال حقوقیاش با راسکین، تأثیری مخرب بر روی شهرتش گذاشت که تا پایان عمر از آن رهایی نیافت.
Repost from تصویر و زندگی
Photo unavailableShow in Telegram
عکسی از ونگوگ که احتمالاً برای اولین بار میبینید. نزدیکترین و شفافترین عکس از او در واقع.
کانال تصویر و زندگی
Repost from N/a
00:23
Video unavailableShow in Telegram
***
واژه، تصویر و اکنون تزاحمات پیدرپی صدا!، تجربیات دریافتی انواع دسیبل در فرایند شنوایی و نیاز همواره به تمرکز! ماشینها پیشی گرفتهاند، سَروری صوت با ماشینهاست آیا ذات حرکت در پر صداییست؟! با وفور سیگنالها، دیگر انسان، انسان را میشنود؟!در این میان آیا مجالی برای شنیدن خدا وجود دارد؟!...
https://t.me/+tHrlqUusn_43NjM0
IMG_2552.MP41.94 MB