رضا نظری ایلخانی

دست‌هایت خیلی مهربان‌تر از تواند دست‌هایت مانند کنده‌ی درختی‌ست که من هنگامِ غرق شدن به آن می‌چسبم  دست‌هایت مانندِ بخاری‌اند که من هنگامِ سرد شدن به آن‌ها نزدیک می‌شوم و گرم می‌شوم  ای مردی که به صداقت دست‌هایت می‌بالی اگر روزی از روزها آن‌ها را در کافه‌های بینِ راه دیدی سلام مرا به آن‌ها برسان و بگو دوست‌شان دارم. شاعر: #غادة_السمان [ سوریه، ۱۹۴۲ ] برگردان: #ناشناس

جهان پیشینم را انکار می‌کنم جهان تازه‌ام را دوست نمی دارم، پس گریزگاه کجاست؟ اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟ #غادة_السمان برگردان: #عبدالحسین_فرزاد

جوی کوچکی هستم در میدان جنگ خم شو و به روی خودت لبخندی بزن تبسم‌ات را به اقیانوس‌ها خواهم برد ... #رضا_نظری_ایلخانی

نمی‌خواهم بر دامنت بنشینم خاکستر بال‌ها را باد خواهد برد … به لب‌هایت فکر می‌کنم به اینکه بگویند پروانه‌ای بود که لب‌های شعله را بوسید #رضا_نظری_ایلخانی ۱۶/۷/۱۴۰۱

به باد می‌مانی شعله نکشیده خاموشم می‌کنی به باد می‌مانی زبانه کشیده گر می‌گیرم از وزیدنت. #شیرکو_بی‌کس برگردان: #آرش_سنجابی

آخر قصّه‌ها را دوست دارم آخر قصّه‌ها به من آموختند آن کسی که همیشه فکرش را می‌کنی همیشه آن کسی نیست که فکرش را می‌کنی و قهرمان کسی‌ست که تا صفحه‌ی آخر کتاب حقارتش را از تو پنهان می‌کند آخر قصّه‌ها جایی‌ست که می‌فهمی زیباترین کتاب دنیا دفتر نقّاشی بچّه‌هاست که هر صفحه‌ی آن قهرمان خودش را دارد و حتّی اگر از آخر به اوّل هم ورقش بزنی قصّه‌اش عوض نمی‌شود به آخر قصّه‌ها که می‌رسی باورت می‌شود آخر تمام قصّه‌ها مرگ است و هیچ کتابی ارزش یک‌ بار خواندن را هم ندارد #رضا_نظری_ایلخانی

جهان خونریز بنیاد است هشدار سر سال از محرّم آفریدند #بیدل سلام بر #حسین 🖤

گاهی که می‌خندم دلم ناگاه می‌گیرد انگار یک آیینه با یک آه می‌گیرد عاشق شوی، فصل بهاری؛ آسمانت هم کوتاه، آبی می‌شود ... کوتاه، می‌گیرد از چشم‌هایت آه وقتی مهربان هستند وقتی نگاهت لهجه‌ی دلخواه می‌گیرد نور مسافرخانه‌ای گرم است چشمانت وقتی که با یک برف سنگین راه می‌گیرد چون آخرین سرباز می‌میرم ولی قلبم با فکر تنها ماندنت چون شاه می‌گیرد حرف من و تو نیست - یعنی ما زمینی‌ها - در آسمان هم - دیده‌ باشی - ماه می‌گیرد #رضا_نظری_ایلخانی

🔺صفحه #باغ_ابریشم دریچه‌ای به سمت سروده‌های شاعران #کرمانشاه روزنامه نقدحال شماره ۱۶۳۴ @naghdehall

گل‌های کاغذی زندگی را نمی‌فهمند من امّا لحظه‌ای زندگی کردم چرا وزیدی چرا تکانم دادی #رضا_نظری_ایلخانی