295
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
درختی که یک طرفش تابستان و یک طرفش پاییز است، کرج !🍂🍃
این عکس بسیار زیبا درخت توت است در جاده دروان، مرز بین دروان و خوارس، این تصویر به زیبایی تفاوت ( دما و آب و هوا ) در البرز - کرج - را بیان میدارد.
برگهای زرد درخت، به سمت شمال ( که هوا سردتر است ) و برگهای سبز به سمت جنوب ( که هوا چند درجه گرمتر است) قرار گرفتهاند
@mabshoo
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
چند وقت پیش با همسرم رفتیم بانک، بابت ضمانت وام یکی از آشنایان.
کارشناس اعتبارات آقایی بود مودب و منظم.
مودب بودنش برایم جالب بود که به واسطه انبوه ضمانتم برای وام ها، با مسئولان اعتبارات بسیاری برخورد و گفتگو کرده ام که یا بی تفاوت بوده اند یا بی ادب.
این یکی اما مودب و دقیق. بعد از اتمام امضاها و رد و بدل شدن چک ها، چند بار چک کردم که امضایی نمانده باشد و کار تمام شد. چند روز بعد، ساعت ۸ صبح روز پنجشنبه، که برای من معمولا روز خوبیست، موبایل همیشه زنگانم به صدا درآمد که دو امضا جا مانده!
بعد از کلی نق زدن به در و دیوار که ای بابا من که چند بار پرسیدم، گفت تمام شده، به همراه همسرم دوباره راهی بانک شدیم.
وقتی رسیدیم بر خلاف بار قبلی، بانک حسابی شلوغ بود. کارشناس اعتبارات سرش پایین و به سرعت و دقت مشغول آماده کردن پرونده وام دونفری که قبل از ما آن جا بودند.
دو آقا، یکی جوان و یکی میانسال که روی دو صندلی جلوی باجه نشسته بودند. به واسطه شلوغی و فضای کم مجبور شدیم بالای سرشان بایستیم تا نوبتمان شود.
آن یکی که کمتر جوان بود بلافاصله بعد از استقرار ما، به مرد جوان تر با لهجه محلی اشاره کرد که بلند شو ایشان بنشینند.
راستش را بخواهید باورم نشد. خشکم زده بود. انگار یک پری دریایی را روی کوه دیده باشم، ماتم برده بود.
با صدای همسرم به خودم آمدم که 'زحمت کشیدن بلند شدن'. آرام نشستم.
خیلی وقت بود که در جاهای معمولی، آدم های معمولی جایشان را به من که یک زن معمولی هستم، نداده بودند.
اصلا یادم نمی آمد که آخرین بارش چه وقت بود.
بر خلاف میلم، باورم شده بود که دیگر نباید در اماکن عمومی منتظر تقدم خانم ها به آقایان باشم. آن دو آقا اما همه معادلات و محاسباتم را به همه زدند.
تعریفی که معمولا بیشتر آدم ها از جنتلمن دارند کاملا فرق دارد. یک جور دیگر است. یک جور شیک و باکلاس. آن دو آقا اما که در ظاهر شیک نبودند، رفتار خیلی شیکی داشتند. وقتی به خودم آمدم، دقیق شدم که کمی بفهمم که هستند.
آقای جوان تر وام گیرنده بود و آقای کمتر جوان، ضامن و صاحب یک گاوداری. خیلی خجالت کشیدم. خیلی شرمنده شدم. می دانید من همیشه شعار می دادم که ظاهر، لهجه، میزان تحصیلات، محل تولد، خانواده و خیلی چیزهای دیگر نباید ملاک قضاوت ما درباره آدم ها باشد و به خیال خودم با احترام گذاشتن به همه آدم ها انجامش می دادم.
پس چرا از تعارف آن آقا به نشستن، آن طور خشکم زد؟!
چقدر در کنار آدم های به ظاهر باکلاس نشسته، سرپا ایستادم اما نفهمیدم ملاک سنجش واقعی رفتارهاست نه هنجارها.
یعنی به خیال خودم فهمیده بودم، اما آن روز معلوم شد که نه.
وقتی کار آن دو آقا تمام شد، رفتند و کارشناس مودب شروع کرد به توضیح که رییس بانک نوع وام را کامل معلوم نکرده بود و حالا که درست معلوم است، فرم های جدید لازم الامضا.
من به واسطه ادب کارشناس، که از بار اول هم معلوم بود، در برابر عذرخواهیش خواهش می کنم، گفتم و شروع کردم به امضا، که مرد کمتر جوان برگشت.
دل توی دلم نبود، این بار می خواهد چه بگوید. نکند باز بزند همه چیز را برهم. نکند باز چیزی بگوید و من شرمسارتر از قبل...
که گفت، که بر هم زد، که ویران شدم.
خطاب به کارشناس مودب گفت: "اگر قسطش عقب افتاد، حتما گرفتار شده، به جای او با من تماس بگیرید!"
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
@mabshoo
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.