cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

2016

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
1 668
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

بیدار شویم، بيشتر بخندیم و #شادتر_زندگی_کنیم @zananozendegie
إظهار الكل...
4.84 MB
نگاه از صدای تو ایمن می‌شود چه مومنانه نامِ مرا آواز می‌کنی #شاملو @zananozendegie
إظهار الكل...
🔴رکورد حضور زنان در شورای شهر تهران شکسته شد برای اولین بار در تاریخ تعداد اعضای زن این شورا به ۶ رسید @zananozendegie
إظهار الكل...
با شنا به آرامش برسید همه ورزش‌ها در ایجاد آرامش مفید هستند اما آرامش‌بخش‌ترین ورزش که مانند مسکنی استرس و اضطراب را کاهش می‌دهد، شناست، آن هم شنا کردن آرام. مسکنی که نه‌تنها هیچ عارضه‌ای ندارد بلکه برای جسم و روانمان بسیار مفید است. چنین ورزشی مناسب‌ترین گزینه برای زنان شاغل است چراکه علاوه بر آزاد بودن زمان‌بندی، تاثیر مستقیمی بر کاهش استرس و رسیدن به آرامش دارد. نیوشا جعفری پرست، مربی شنا و کارشناس ارشد تربیت بدنی می‌گوید: «شنا کردن نه‌تنها باعث سلامت جسم ما می‌شود بلکه به سلامت روان‌مان هم کمک زیادی می‌کند. جسم و روان ما همواره با یکدیگر در تعامل هستند و روی هم اثر می‌گذارند. زمانی که فردی ورزش‌های هوازی انجام می‌دهد سیستم تنفسی او عملکرد بهتری خواهد داشت. ریه‌ها دم و بازدم را بهتر انجام می‌دهند و اکسیژن بیشتری به خون می‌رسد و همه این‌ها باعث عملکرد بهتر قلب می‌شود. افرادی که به‌طور مستمر ورزش می‌کنند روحیه شاداب‌تری دارند و آرامش بیشتری را در زندگی خود تجربه می‌کنند و از اعتمادبه‌نفس بالاتری برخوردارند. همه این‌ها دلایلی است که شنا را به‌عنوان مناسب‌ترین ورزش برای زنان شاغل معرفی کنیم.» مجله #زنان_و_زندگی_شماره4 @zananozendegie
إظهار الكل...

#کتاب_بخوانیم تا بمانیم @zananozendegie📚
إظهار الكل...
قلم مرا به دست گرفت و نوشت فکر می‌کنم قلم مرا به دست گرفت و نوشت. هفت هشت ساله بودم که داستان‌های ذهنی‌ام را روی کاغذ نوشتم. در آن سن بعید می‌دانم بشود کاری را با اختیار کامل یا تعقل انجام داد. همه‌چیز بیشتر شهودی بود و خودانگیخته. دایره‌ کلماتی که می‌شناختم کم بود، حتی از اعداد استفاده می‌کردم. مثلا به جای سین عدد 3 را می‌نوشتم و بعضی جاها با نقاشی کردن، تصویر ذهنی‌ام را می‌کشیدم. نمونه‌ای از آن داستان‌ها را هنوز هم دارم. ذهنم مدام داستان می‌ساخت و زمانی که برای دوستان دبستانی‌ام فیلم تعریف می‌کردم قسمت‌هایی را از خودم درمی‌آوردم. همیشه نمره‎ انشایم بالاترین بود و معلم‌ها تشویقم می‌کردند. حدود یازده دوازده‌ سالگی، داستانی را شروع کردم که مدام شاخ و برگ اضافه پیدا می‌کرد. سال‌ها بعد بعضی از تصاویر و شخصیت‌های آن داستان در رمان جدیدم مرده‌ها در راهند بازنویسی شدند. از همان کودکی می‌دانستم روزی داستانی خواهم نوشت ولی بعدها درس خواندن، کنکور و دانشگاه و علائق متعددی که داشتم مثل نقاشی و مجسمه‌سازی و سوارکاری باعث شد با اینکه گاه‌گاهی چیزهایی می‌نوشتم، این آرزو به‌نوعی گم شود. خیلی‌ها هم مثل من به خاطر شرطی‌شدگی‌های جامعه و تلقین دیگران از کار اصلی که باید می‌کردند، دور افتادند. اما بالاخره یک روز وقتش رسید. چیزی که مدام ته ذهنم نفس می‌کشید، به‌شدت جلو آمد. نوشته‌هایم را برای خانمی که در زمینه داستان شناختی داشت، فرستادم و خواستم با صراحت نظرش را بگوید و او تشویقم کرد. آن موقع همه‎ علائق دیگرم را کنار گذاشتم و نوشتن شد اصلی‌ترین کارم. به عبارت صحیح‌تر، نوشتن آنقدر لذت‌بخش بود که حاضر شدم به خاطرش بقیه‎ کارها را رها کنم. وقتی بین تخیل و دست‌هایت که با قلم روی کاغذ می‌لغزد یا روی کلیدهای کیبورد فشار می‌دهد، هماهنگی برقرار باشد و گرم کار باشی، هیچ لذتی به پای نوشتن نمی‌رسد. روایتی خودنوشت از روزمرگی‌های یک نویسنده؛ ناتاشا امیری| مجله #زنان_و_زندگی شماره 5 @zananozendegie
إظهار الكل...

برخیز چه خسبی که جهان می‌گذرد #مولانا @zananozendegie
إظهار الكل...
#روزمرگيها فانوسي در باغچه می کارم چای می نوشم و این آه کهنسال را از شانه هایم می تکانم. #مهرنوش @zananozendegie
إظهار الكل...
از شنبه! جمله «از شنبه!» را می‌شناسید. جمله‌‎ای آشنا و برآمده از تنبلی‌ها، روزی که دقیقا همان نقطه نرسیدن به اهداف است. هفته‌ها از پی هم می‌آیند و می‌روند و معلوم نیست این شروع برنامه قرار است سهم کدام یک‌ از شنبه‌های نیامده بشود. حرف از «برنامه‌ریزی» نقطه پرگار موفقیتی است که اکثریت افراد کمتر آن را جدی می‌گیرند. اقلیت کسانی هستند که نتیجه عملی برنامه‌ریزی را در پیگیری و رسیدن به اهدافشان دیده‌اند. اعتماد به ذهن یکی از فریبنده‌ترین تصمیماتی است که می‌تواند تحقق هر هدف و پیشبرد هر برنامه‌ای را نقش بر آب کند. نخستین نکته اینکه ذهن انسان فراموشکار و خطاکار است. اغلب افراد فکر می‌کنند، حافظه قوی دارند و همه برنامه‌ها را می‌توانند به خاطر بسپارند اما برنامه‌ریزی ذهنی نه تنها به دلیل خطا در نگهداشت اطلاعات و یادآوری به‌موقع آن نامطمئن است، بلکه علاوه بر این به دلیل مشغله ذهنی که برای افراد ایجاد می‌کند می‌تواند مثل مانعی برای بهره‌وری روزانه باشد. شاید بپرسید چطور؟ پاسخش خیلی روشن است بخش قابل‌توجهی از انرژی روزانه افرادی که همه‌چیز را در ذهنشان نگه می‌دارند صرف این می‌شود که «یادشان باشد!». آن‌ها مدام به خودشان یادآوری می‌کنند قرار ساعت 3 را فراموش نکنند یا یادشان باشد که برای فلانی نامه بنویسند. نگرانی و استرسی که همراه این یادآوری‌ها است می‌تواند بخش قابل‌توجهی از تمرکز و انرژی شما را تحلیل ببرد. این کاری است که یک دفترچه یادداشت منظم به‌تنهایی انجام می‌دهد. تنها می‌توان با شبی 15 دقیقه و حتی کمتر، فهرستی از برنامه‌های روزانه را که در ذهن هستند، به کاغذ منتقل کرد. زمانی که برنامه‌ها از ذهن روی کاغذ می‌آیند، اولین نتیجه این آسودگی ذهنی این است که ذهن شما به‌نوعی از فکر کردن به بایدهای روز بعد خلاص شده است و می‌تواند شب را با آرامش و آسودگی بیشتری سپری کند. مجله #زنان_و_زندگی_شماره5 @zananozendegie
إظهار الكل...

در هر گیاه نشانه‌ای از زندگی است سال‌هاست که حیاط خانه‌شان تبدیل به یک باغچه کوچک شده است. حیاطی که قبلا رونق زیادی نداشت. معصومه 60 ساله است. 10 سالی است که پسرش را از دست داده. یک روز زمستان در گردنه‌های پیچ در پیچ شمال کشور پسرش برای همیشه از کنارش رفت. معصومه روزهای سخت زیادی را دیده. وقتی که تازه به دنیای میانسالی قدم گذاشته بود، یک اتفاق تمام زندگی‌اش را به هم ریخت. او درباره آن روزها می‌گوید: «وارد شدن به دنیای میانسالی به خودی خود مشکلاتی دارد. حالا تصور کنید وقتی با این بحران روبه‌رو می‌شوید، پسرتان را هم از دست بدهید. بله واقعیت این است که زندگی خیلی زود به آخر می‌رسد. قرص‌ها و آرام‌بخش‌ها وارد زندگی می‌شوند و اما باز هیچ دردی را درمان نمی‌کنند. یک سال بعد از فوت پسرم احساس می‌کردم که مرا با زور قرص‌ها و آرام‌بخش‌ها زنده نگه داشته‌اند. از یک سال به بعد میزان افسردگی به حدی بالا رفته بود که قرص‌ها جوابگو نبودند. جلسات مشاوره و روانکاوی و حتی بستری شدن کوتاه‌مدت در بیمارستان به کمک آمدند تا غم از دست دادن را برایم آسان کنند. البته همه آن‌ها تاثیر خودشان را داشتند اما به هر حال بعضی اتفاق‌ها نقطه عطفی در زندگی آدم به حساب می‌آید. در گیر و دار همان روزهای سخت، پزشکی توصیه کرد که به گل و گیاهان روی بیاورم. او معتقد بود پرورش دادن گل و گیاهان شبیه بزرگ کردن بچه‌ای است که روزی از دستش داده بودم. درختان میوه می‌دادند، مثل فرزندی که می‌توانست برایم روزی نوه‌ای را به این دنیا بیاورد. درخت‌ها نفس می‌کشیدند، مثل پسری که یک روز در خانه‌ام نفس می‌کشید. حرف‌هایش برایم جالب بود. برای همین تصمیم گرفتم باغبانی‌درمانی را جدی بگیرم. هزار راه رفته بودم و امتحان کردن این یک راه با همراهی طبیعت اتفاق پیچیده‌ای نبود. در نهایت و با گذر روزها واقعا به این نتیجه رسیدم که طبیعت، خاک، و سرگرم شدن با همه آن چیزی که نشانه‌ای از حیات دارد می‌تواند امید از دست رفته‌ام را ترمیم کند. امیدی که باعث می‌شد به زنده بودن بیشتر فکر کنم و از مرگ فاصله بگیرم. خاک نفس می‌کشید، درخت‌ها در هر بهار شکوفه می‌زدند و تمام این‌ها معنای واقعی از زندگی دوباره بود که مرگ را برایم قابل‌هضم‌تر می‌کرد.» من شادم به باغبانی |مجله #زنان_و_زندگی_شماره5 @zananozendegie
إظهار الكل...