عرفان نظرآهاری
زندگی معنوی به سمت حکمت از مسیر ادبیات ، همه ماجرای من این است...من شعر را زندگی می کنم و از هر روزم قصه ای می آفرینم. شغل من انسانیت است.
إظهار المزيد13 929
المشتركون
-224 ساعات
+1427 أيام
+58930 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
☀️ نه به جنینی
ما پایمان را لای در گذاشتیم تا درِ این قلعه به تمامی بسته نشود. ما تمام تنمان، تمام زندگی مان را لای در گذاشنیم. ما می خواستیم هوا بیاید، زندگی بیاید اما هم در ِآهنین استبداد درد داشت و هم تن ما نحیف بود.
اما از آن دردناک تر چماق خشم و خشونت و سرنیزه ها و تیرهای لجاجت و سنگ و کلوخ افراط و و هوای مسموم بی تفاوتی بود.
ما هنوز لای دریم، ما همیشه لای در بوده ایم.
اما اکنون با تنی که از آن خون می چکد و جانی که از آن اشک، اندکی شادمانیم؛ نه برای فرداهای نیامده که برای اینک.
رای ما «نه» به خشونت بود، «نه» به افراطی گیری، «نه» به تعصب و تحجر.
ما شادمانیم چون در زهدانی تاریک جایی که جز شیوه جنینی، جز خامی و خونخوارگی کاری نمی توان کرد، ما بالغانه «نه»گفتیم.
این بلوغ بر مردمان مبارک باد.
اما گذر از جنینی و بالغانه زیستنِ یک جامعه مرارتی است به قرن ها و قرن ها و قرن ها.
بیایید پیمان ببندیم که جنینی نباشیم.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#جامعه_بالغ
#نه_به_جنینی
☀️✌️☀️
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است
@erfannazarahari☀️
☀️آفتابی باش
هر زنی ناگزیر است آنقدر به خورشید خیره شود تا روزی سرانجام تکه ای آفتاب شود و خورشید چیست جز دانایی که روشن می کند و جز عشق که گرما می بخشد.
ما آنقدر به خورشید خیره شدیم که دیگر چاره ای جز تابیدن نداریم؛ روی خاک، روی سیاهی، روی شب، روی نادانی که از همه جا می بارد.
هر زنی باید که روشنی بیاموزد وگرنه تاریکی او را خواهد بلعید و قرن ها زیستن در غارهای تاریک و شکم نهنگان چنان مرسوم است که زنان گمان می کنند تاریکی سرنوشت محتوم هر زنی است.
چشمانی که به تاریکی عادت کنند از نور وحشت می کنند، از آفتاب می گریزند؛ تو اما مگریز، تو اما چشمانت را به تاریکی عادت نده، تو نگذار سیاهی هم پیراهنت باشد هم بخت و اقبالت.
تو خورشیدی پس آفتاب بودن را بیازمای...
✍️#عرفان_نظرآهاری
#نه_به_سایه
#آفتابی_باش
#برای_ایران
☀️@erfannazarahari
☀️ای شرقی غمگین
ما همه شرقیانی غمگینمیم، شرقیانی رنجور که قرن هاست در تاریکی برای قطره ای نور جنگیده ایم. ما خسته ایم، ما زخمی شده ایم، ما مرده ایم.
ما همه این قرن ها در جستجوی خورشید بوده ایم و خورشید مگر چیست جر دانایی، جز عشق، جز شفقت جز گرما و روشنی و زندگی.
ما میان این همه شب فقط کمی صبح می خواهیم.
ما میان این همه تاریکی فقط کمی آفتاب می خواهیم و میان این همه مرگ فقط کمی زندگی.
ای شرقی غمگین، نگذار که سایه برایت تصمیم بگیرد.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#نه_به_سایه
#نجات_ایران
@erfannazarahari☀️
🟡 سگ زرد و کرباس و دیگی که برای من نمی جوشد
از ضرب المثلی به ضرب المثلی پناه می بریم. از اندوه و خشم و ناامیدی، چشم های کم بینای ضرب المثلی پیر را قرض می گیریم و لباس های مندرسش را می پوشیم و در کوچه های تکرار و تکرار و تکرار نیشخند زنان بذله می گوییم و اشتباهی چند صد ساله را زندگی می کنیم.
ضرب المثل، همیشه خرد جمعی و چراغ راه نیست، گاهی غلطی تاریخی و مسیری معوج است که مردمان را به چاه بی عملی و کنج بی تفاوتی و بی راهه ای نافرجام می کشد.
اگر همیشه هر سگ زردی را برادر شغال می بینی پس باید چشمانت را بشویی یا عینکی تازه فراهم کنی یا غبار عادت را از تماشایت بروبی.
اگر برایت مهم نیست که در دیگی که برای تو نمی جوشد، چه می جوشد و از جوشیدن سر سگ در آن آزرده نمی شوی، پس هنوز نمی دانی که بوی سگ در دیگ دیگری نمی ماند. بوی سگ از دیگ دیگری بیرون می آید و چه بخواهی و چه نخواهی چندان در مشامت می پیچد و می ماند که رهایی از آن بو ممکن نیست.
اگر گمان می کنی که همچنان سر و ته هر کرباسی یکی است، پس دست ساییدن بر کرباس ها را نیاموخته ای و نمی دانی کجایش پود ندارد و کجایش تار ندارد و کجایش پاره و سوراخ است و کجایش چرک تر و کثیف تر و کجایش را می توان به دور زخمی بست که خون اکنون از آن فوران می کند.
می دانم که ابریشم زربفت می خواهی اما کفن نصبیمان می شود اگر کرباس شناس نباشیم.
اگر هنوز فکر می کنی که بالاتر از سیاهی رنگی نیست، خوشا خیالی خام که تو داری و چه اندوهبار خبری که من دارم که بالاتر از سیاهی، سیاهی غلیظتری ست و دردناک تر اینکه پایان شب سیه، نیز همه جا سپید نیست، جهان جاهایی دارد که شب هایش نه شش ماه که ششصد سال طول می کشد و پایان هر شبش شبی، سیاه تر است.
اگر فکر می کنی چون که آب از سرت گذشت چه یک گز و چه صد گز، باید بگویم که یک گز و صد گز مسافتی یکسان نیست، شاید اگر شنا و غواصی بیاموزی میان این بحر قلزم مصیبتها بتوانی از یک گز آب خود را بالا بکشی از صد گز آب اما نه.
راستی سعدی فرمود:
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است
اما خوب که نگاه کنی از دور دود آن سیاهی غلیظ را می بینی، چند روز دیگر آن دود و آن دوده محکم تر بر اریکه می نشیند؛ و به زودی خواهی دانست که این ره که تو رفتی نه به ترکستان که به افغانستان بود، اما چه می توان گفت که مشت بر سندان می کوبم و گره بر باد می زنم و محیط به کفچه می پیمایم…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#نجات_ایران
@erfannazarahari
🕊 خاتون صبور هزاره ها
مادرم ایران بانو، خاتون صبور هزاره هاست.
زخم بسیار بر تن دارد و اندوه بسیار در دل؛ تاب جراحت بیشتر ندارد که خنجر بسیار بر گُرده اش جا مانده در گذر زمان.
مادرمان دردمند است و رنجور و خسته و ناتوان اما دردش به خشم و خشونت و خون و آتش و قهر، درمان نمی شود.
مادرمان عشق می خواهد و تعقل و صبوری و تدبیر و چاره جویی.
سوزاندن دامن مادر و بریدن گیسوانش و قهر با او نه حال مادر را بهتر می کند، نه حال ما را.
برایش کفنی سیاه دوخته اند، آدینه که بگذرد، سیاه پوشش می کنند.
مرگ مادر خوشبختمان نمی کند، یتیم مان می کند.
مرگ مادرمان ایران، عزای ماست اما سور بسیاری کسان است که پیکر بی جان و شرحه شرحه اش بیشتر به کارشان می آید تا قامت افراشته و برومندش.
اگر همین امروز با مادر آشتی نکنیم، شنبه بر جنازه اش باید بگرییم.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#برای_ایران
#نجات_مادرم
@erfannazarahari🕊
Repost from Renani Mohsen / محسن رنانی
.
.
👈 برای ایران و احتمال انقراضش
✍️ بخش سوم:
منطقِ موقعیتِ پزشکیان
محسن رنانی
تغییرات شدید سنی در مقامات دولتها، که موجب دستبهدست شدن بوروکراسی ایران بین «دولت عصا» و «دولت پستانک» شده است، امکان انباشت یادگیری را از بین برده و ساختار بورکراسی ایران را ویران کرده است. پزشکیان اگر رأی آورد البته باید مراقب باشد که دولتش «دولت عصا» نشود. اما در پاسخ به برخی گمانهها و انگیزهخوانیها درباره خودم، میگویم که از سال ۱۳۸۱ با خدای خود عهد کردهام که در این نظام، هیچ پُست و مسئولیتی نگیرم و تاکنون بر عهد خویش ماندهام و البته اگر پزشکیان هم بیاید بر این عهد میمانم و کار فکری و مدنی خودم را ادامه میدهم. بنابراین آنچه اینروزها مینویسم درچارچوب وظیفه روشنفکری من است و هزینهاش را پرداختهام و بازهم میپردازم.
اما امروز رأی من به پزشکیان رأی به شخص پزشکیان، یا رأی به اصلاحطلبان نیست. رأی من به پزشکیان رأی به «منطق موقعیت پزشکیان» است. این منطق موقعیت را در بخش دوم همین نوشتار شرح دادهام (در لینک پایین بخوانید).
همانگونه که درپاسخ به سوال دوستی نوشتم (و متاسفانه او بدون اجازه، بازپخش کرد)، دراین انتخابات، با رأی به پزشکیان ما پایمان را میگذاریم لای درْ. چون اگر درْ بسته شود دو راه داریم: یا از خفگی بمیریم یا در و دیوار را به آتش بکشیم و سقف را بر سر خود خراب کنیم تا راهی بیابیم؛ وهر دو نتایجی اسفناک خواهند داشت. عقلانیت و حتی حس طبیعی خوددوستی حکم میکند پایمان را بگذاریم لای درْ تا هوای تازه را ازدست ندهیم. که اگر هوا نباشد مغزمان هم درست کار نمیکند. بعد، با مقاومت ما ممکن است خیلی گشایشها رخ دهد؛ چون زمان به نفع ماست (به «خلق امکان» که در بخش دوم آمد بیندیشیم). بویژه آن که این ساختار، تمام منابع و فرصتهای خود را یا مصرف کرده یا سوزانده و اکنون در محاصره دهها «بحرانِ اینکْ حلناشدنی» است.
پزشکیان به خودیِ خود مطلوبیت و مزیت ویژهای ندارد که مثلا قبلیهایی که رأی ما را ربودند، نداشتهاند. مزیت پزشکیان در «منطق موقعیتی» است که اکنون در آن قرار دارد. درک منطق موقعیت، مهمترین وظیفه روشنفکران یک جامعه برای روشنگری است. و اصولا تفاوت روشنفکر با دیگران همین است که او برای تحلیل و تصمیم، امروز را با گذشته مقایسه نمیکند بلکه منطق موقعیت امروز را در کنار منطق موقعیت فردا قرار میدهد و از این طریق، به خلقِ امکان و خلقِ افق میاندیشد.
بنابراین، در پاسخ به خیلی از نقدها و پرسشهای این دو روز، من همچنان معتقدم نظام در مرحله چهارم «سقوط» است و در همان مقاله هم (در لینک پایین) خیلی پوشیده گفتهام: این مرحله ممکن است خیلی کوتاه یا خیلی بلند باشد، اما نظام در ابتدای مسیر آن است، مگر آن که دراین فاصله تصمیم بگیرد انقلاب از بالا را شروع کند. و البته امروز معتقدم که این ساختار دیگر چنان در ناکارآمدی و فساد فرو رفته است، که توان افقگشایی یا انقلاب از بالا را هم ندارد.
و اکنون با ملاحظه تمام این نکات، می گویم: اگراصلاح طلبید، اگر اعتدالگرایید، اگر تحولخواهید، اگر گذارطلبید و حتی اگر رفراندوم یا انقلاب میخواهید، همه این اهداف با حضور پزشکیان در پاستور کم هزینهتر قابل تحقق است تا با حضور یک جزماندیش تندرو. همین!
عرصه منافع بین نسلی عرصهای نیست که به خودمان اجازه بدهیم بر اساس احساس و هیجان و غیرت تصمیم بگیریم. تا نگاهمان را تغییر ندهیم، روی بهروزی را نخواهیم دید. آخر پساز نیم قرن تجربه پرهزینه، چه فرقی است بین آنانی که در اوایل انقلاب به مخالفانِ اعدام لقب «بیشرف» میدادند و مدال شرافت به سینه خلخالی میزدند با آنانی که امروز به هر کس تصمیم به رأی داشته باشد برچسب «بیشرف» میزنند؟
از نظر من و با خطکش توسعه، در هنگام کنشهای اجتماعی، میزان شرف هر کس (مردم یا حاکمان) به اندازه فاصلهای است که از خشونت میگیرد. و دقیقا با همین خطکش است که میگویم پزشکیان گزینه مناسبتری برای امروز ماست. چون با توجه به چهل میلیون جمعیت جوان کشور که اکثریت آنها خواستههایی کاملا در تضاد با نظام سیاسی دارند، آمدن هرکدام از پنج گزینه رقیب پزشکیان، احتمال خشونت را در هر دو طرف بالا میبرد.
هر تصمیمی که نتیجه آن ریختن قطره خونی بیشتر باشد پیشاپیش ضدتوسعه و ضدملی است. تمام هنر توسعهخواهی در این است بکوشیم در بازی جمعی، گزینهای را انتخاب کنیم که در دل خود خشونت کمتری داشته باشد. همین یک نکته تمام هنر یک ملت برای گذار به توسعه است. اگر ملتی همین یک هنر را داشته باشد، کارْ تمام است. این آن هنری بود که ژاپنیها و کرهایها داشتند و توانستند راه چهارصد ساله پر خون اروپا را در پنجاه سال و بدون خون طی کنند. و البته تصمیم با ملت ایران است.
۶ تیر ۱۴۰۳
بخوانید:
بخش اول اینجا
بخش دوم اینجا
مقاله «سقوط» اینجا
renani.net
.
.
برای ایران و احتمال انقراضش (۱)
دو هفته است آشوبی دارم. دوهفته است خواب ندارم. دو هفته است بین عقل و دلم جنگی است. عقلم با چشمی اشکبار میگوید باید رأی داد نباید فرصتی که گویی خدا به ملت ایران پاس داده است را از دست داد. نباید گذاشت شرایط ایران سختتر و پیچیدهتر از این شود. ایران مستعد یک انفجار […]
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.