نشر نو
نشانی: تهران، خيابان مطهرى، خيابان ميرعماد، كوچهٔ سيزدهم (شهيد جنتى)، پلاک ١٣ روابط عمومی و ثبت سفارش تلفنی: ٨٨٧۴٠٩٩١ وبسایت نشرنو: www.nashrenow.com پذیرش اثر: [email protected] ارتباط با روابط عمومی: t.me/NashrenowPR
إظهار المزيد5 437
المشتركون
+224 ساعات
+267 أيام
+13130 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
«همه میمیرند» تجدید چاپ شد.
«آیندۀ محدود، زندگی محدود؛ قسمت ما انسانها همین بوده...»
سیمون دوبوار ماهیت مرگ و زندگی را در نخستین روزهای پایان جنگ جهانی دوم در قالب مفاهیمی مانند عشق و سیاست و تاریخ و ... زیر سؤال میبرد. فوسکا، اشرافزادهای ایتالیایی، محکوم به فناناپذیری است و تصور میکند همه چیز را میداند و میبیند و سرنوشت همهکس بر او آشکار است. رژین، بازیگر زیبای تئاتر، در تلاش برای رسیدن به جاودانگی با آگاه شدن از نفرینی که فوسکا را در چنگال خود گرفته، دل به او میبندد تا بتواند یادِ خود را در ذهن فوسکا جاودانه کند.
رژین میگوید: «آه! چقدر دلم میخواهد فناناپذیر باشم! آنوقت مطمئن بودم که راه چین را پیدا میکنم؛ همۀ رودخانههای عالم را دنبال میکردم، نقشۀ همۀ قارهها را میکشیدم.»
رژین از فوسکا میخواهد ماجراهایی را که در طی هفت قرن پسپشت نهاده بازگو کند و دوبوار از این طریق چشماندازی خلق میکند از رخدادهای تاریخی و جغرافیاهایی را که در دل آن قرار دارند. همانطور که رژین داستانهای تکراری مردمانی را میشنود که پیش از او زیستهاند، به این حقیقت هولناک پی میبرد که عمر بهقدری کوتاه است که ناچیز و بیارزش به چشم میآید. هم از این روست که غرور و نخوت انسانی در این چند سالِ عمر رنگ میبازد و از ارزش پیشین تهی میشود.
فوسکا به خواست رژین پاسخ میدهد: «من هم زمانی همین فکر را میکردم. نه، خیلی زود علاقهات از چین بریده میشد، به همه چیز بیعلاقه میشدی چونکه در دنیا تنها میماندی.»
دوبوار با قرار گرفتن در کالبد انسانی نامیرا به بررسی و کند و کاو روح بشر میپردازد. از نگاه انسانی که مرگ بر او کارگر نیست حرف میزند و نشان میدهد که چرخۀ زندگی اگرچه پوچ و مهمل و بیمعنا، اما برای یکایک افرادی که روزی قرار است دیگر نباشند، پر از شگفتی و وقایعیست که جهان را برایشان تازه میکند. نویسنده از زندگی انسانِ نامیرا را از منظر به چالش میکشد تا معنا یافتن زندگی در عینِ قاطعیتِ مرگ را محک بزند.
مرگ و زندگی در شاهکار سیمون دوبووار، همه میمیرند، بهطرزی حیرتانگیز یکدیگر را به مبارزه میخوانند و در فراز و فرود این جدال تأثیری از خود بر جای میگذارند که ذهن مخاطب را ـــ بنا به گفتهٔ خیلِ خوانندگان ـــ تا آخرین لحظۀ زندگی رها نخواهد کرد. ترجمهٔ مهدی سحابی از این رمان را میتوان جزو بهترین تجربههای مترجمیِ او برشمرد.
□ همه میمیرند | سیمون دوبوار | ترجمۀ مهدی سحابی | نشرنو، چاپ بیست و پنجم ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد شومیز، ۴۱۴ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
👍 2❤ 1
«به زیبایی زن» منتشر شد.
در میان شاعران سدۀ بیستم فرانسه، ژاک پرور از جایگاهی ویژه برخوردار است، چرا که شعر او نهتنها در دسترس روشنفکران که در دسترس و درخور فهم همگان است. پرور از مردم و برای مردم مینویسد. از این رو میتوان او را مردمیترین شاعر فرانسه به شمار آورد. از نوجوانان گرفته تا سالخوردگان شعرش را میخوانند و به فراخور حال خود از آن توشه برمیگیرند.
به گفتۀ ژان مالینیون: «شعر پرور بیاندازه شاد و روشن و تازه مینماید، گلی است که به گونهای معجزهآسا در فرهنگ سوررئالیسم روییده است.» او طرفدار سادگی است، در پی تعبیر ثانوی کلام نیست و واقعیت نخستین را میجوید، واقعیتی را که فقط زندگی به آدمی میآموزد. اشعار پرور متعلق به عصر حاضرند و او به دنیای دیگر یا به تعالی نمیاندیشد. او نوع خاصی از شعر را آفریده که بسیار دلنشین اما فاقد هماهنگی است و نمایانگر افکار آشفتۀ اوست. اشعارش چنان ساده و ژرفاند و موضوعات متنوعی را در بر میگیرند که خواننده هرگز ملول نمیشود. حتی برخی از اشعارش بدون اندیشۀ قبلی، مثلاً روی سفرۀ کاغذی کافه سروده شدهاند.
پرور چون هر شاعر دیگری از پیشینیانش تأثیر پذیرفته است. در ابتدای حرفه ادبیاش به جمع سوررئالیستها میپیوندد. او از این همکاری اندیشههای فلسفی این مکتب، مانند آزادی در عشق، را حفظ کرده است. اما در بیان افکارش شیوۀ خاص خود را دارد. او چارچوب شعرش را در جهانی نهچندان رمانتیک ولی تابناک برمیگزیند. زیبایی شعرش بیش از هر چیز مرهون سادگی آن است و دنیایش دنیای پیچیدهای نیست. جهان را چنان که هست میبیند و همانگونه ترسیمش میکند، و سادگی زبانش به خواننده این امکان را میدهد که محتوای شعرش را تعبیر کند.
مجموعۀ کتابخانۀ شاعران جهان در پی ارائۀ ترجمۀ سنجیده و گزیدۀ اشعار شاعران مهمیست که در جغرافیاهای زبانیِ گوناگون بر شعرِ کشور خود اثر گذاشتهاند. اشعاری که لزوماً نه «ساده»اند و نه محدود به موضوعاتی انگشتشمار. زادۀ لحظاتِ نو به نوِ اضطراب شاعران جهاناند.
□ به زیبایی زن | ژاک پرِور | ترجمۀ محمدرضا پارسایار | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد شومیز، چهارده + 416 صفحه، #منتشر_شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو
@nashrenow | nashrenow.com
❤ 11👍 1
کانت میگوید هر انسانی سزاوار احترام است و این احترام به خاطر این نیست که مالک خویشتنیم، بلکه به علت این است که موجوداتی عاقلیم و میتوانیم استدلال کنیم. ما موجوداتی مستقل نیز هستیم و از توانایی اقدام و انتخاب آزادانه برخورداریم.
منظور کانت این نیست که ما همواره در اقدام عاقلانه یا در انتخاب آزادانه موفق میشویم. گاهی به موفقیت دست مییابیم و گاهی اینگونه نیست. او فقط میگوید که ما از توانایی تعقل و آزادی برخورداریم، و این توانایی در میان همۀ انسانها مشترک است.
کانت بهراحتی میپذیرد که توانایی ما برای عقلانیت تنها تواناییای نیست که از آن برخورداریم. ما از توانایی احساس لذت و رنج نیز برخورداریم. کانت میپذیرد که ما، علاوه بر عاقلبودن، موجوداتی مُدرِک و حساس نیز هستیم. منظور کانت از حساس این است که در برابر حسها و احساسات خود واکنش نشان میدهیم. بنابراین بنتام درست میگفت، ولی فقط تا حدی. او بهدرستی میگفت که ما لذت را دوست داریم و از رنج بیزاریم. ولی به اشتباه بر این اصرار میکرد که این احساسات، «اربابان مطلق ما» هستند. کانت میگوید که عقل، دست کم گاهی اوقات، میتواند حاکم باشد. هنگامی که عقل بر ارادۀ ما حاکم میشود، دیگر میل به لذتجویی و پرهیز از رنج انگیزۀ حرکت ما نیست.
توانایی ما برای تعقل با توانایی ما برای آزادی محدود میشود. این دو، همراه با یکدیگر، ما را موجوداتی متمایز و از حیوانات جدا میکند. این ویژگیها سبب میشود ما چیزی بیش از مخلوقاتِ امیالمان باشیم.
□ عدالت: چه باید کرد؟ | مایکل سندل | ترجمۀ افشین خاکباز | نشر نو، چاپ هشتم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، ۳۸۴ صفحه، #ازکتاب.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو
@nashrenow | nashrenow.com
❤ 5
کانت میگوید هر انسانی سزاوار احترام است و این احترام به خاطر این نیست که مالک خویشتنیم، بلکه به علت این است که موجوداتی عاقلیم و میتوانیم استدلال کنیم. ما موجوداتی مستقل نیز هستیم و از توانایی اقدام و انتخاب آزادانه برخورداریم.
منظور کانت این نیست که ما همواره در اقدام عاقلانه یا در انتخاب آزادانه موفق میشویم. گاهی به موفقیت دست مییابیم و گاهی اینگونه نیست. او فقط میگوید که ما از توانایی تعقل و آزادی برخورداریم، و این توانایی در میان همۀ انسانها مشترک است.
کانت بهراحتی میپذیرد که توانایی ما برای عقلانیت تنها تواناییای نیست که از آن برخورداریم. ما از توانایی احساس لذت و رنج نیز برخورداریم. کانت میپذیرد که ما، علاوه بر عاقلبودن، موجوداتی مُدرِک و حساس نیز هستیم. منظور کانت از حساس این است که در برابر حسها و احساسات خود واکنش نشان میدهیم. بنابراین بنتام درست میگفت، ولی فقط تا حدی. او بهدرستی میگفت که ما لذت را دوست داریم و از رنج بیزاریم. ولی به اشتباه بر این اصرار میکرد که این احساسات، «اربابان مطلق ما» هستند. کانت میگوید که عقل، دست کم گاهی اوقات، میتواند حاکم باشد. هنگامی که عقل بر ارادۀ ما حاکم میشود، دیگر میل به لذتجویی و پرهیز از رنج انگیزۀ حرکت ما نیست.
توانایی ما برای تعقل با توانایی ما برای آزادی محدود میشود. این دو، همراه با یکدیگر، ما را موجوداتی متمایز و از حیوانات جدا میکند. این ویژگیها سبب میشود ما چیزی بیش از مخلوقاتِ امیالمان باشیم.
□ عدالت: چه باید کرد؟ | مایکل سندل | ترجمۀ افشین خاکباز | نشر نو، چاپ هشتم ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد سخت، ۳۸۴ صفحه، #ازکتاب.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو
@nashrenow | nashrenow.com
❤ 4👍 1
«کار همچون زندگی» تجدید چاپ شد.
شک نیست که برای کسی که با زندگی و احوال و آثار فرزانگان و عارفان سر و کار داشته است جانِ کلام مور طنینی آشنا دارد: «هر کسی را بهرِ کاری ساختند/مهرِ آن را در دلش انداختند» با این حال، آنچه سخنِ مور را نامکرّر و همچنان با حلاوت میکند، چنانکه دیگران نیز گفتهاند، صداقت اخلاقی و هوشمندیِ ذهنیِ مور در طرح و پروراندن و قبولاندنِ مطالب و مدّعیاتِ خود است. نیز سبکِ بیان و نگارشِ او است که، جز در مواضعی اندک، همیشه از رسایی و شیوایی بهرهمند و از ابهام، ایهام، و تعقید عاری است. این نکته اختصاص به این کتاب ندارد و در همۀ کتابهای نشریافتۀ مور صدق میکند.
به گمان راقم این سطور، التزام عملی به آنچه مور تعلیم میدهد بهویژه از دو حیث صعوبتِ فراوان دارد: یکی اینکه نیازمندِ ممارستِ فراوان برای یافتن تحملِ تنهایییی است که نتیجۀ گریزناپذیرِ طیِ طریق در راهِ یکتا، یگانه، و اختصاصی خود است، به گفتۀ خود مور: «بخشی از [فرآیندِ] یافتنِ روح این است که از این عادتِ مانندِ دیگران اندیشیدن آگاه شوی و به راهِ خود بروی. جدا شدن از آنِ کسانی که به تو احساسِ تعلق و هدف میدادهاند بسا که دردناک باشد، امّا روحات در خطر است.»
و دیگر اینکه محتاج تمرین در صرفنظر از فرآورده، نتیجه، و موفقیت و حَصرِ توجه به فرآیند، سعی و کوشش، و بلوغِ شخصیت است. باز هم به گفتۀ خود مور: «نکته صِرفِ موفقیت نیست، بل، از طریقِ سعی تبدیل شدن به شخصی عمیقتر، پیچیدهتر، و بالغتر است. بگذار تا کیمیای سیر و سلوکِ طاقتشکنات در منشات حک شود و تو را به شخصیتی پرمایه بدل سازد. در این حال، هر کاری بکنی کیفیّت تجربهات و ظرفیّت پخته شدن به مَدَدِ آن را خواهد داشت.»
در عین حال، این دو وجه صعوبت سرِ سوزنی از درستی آموزههای مور نمیکاهند. کدام چیزِ شریفای است که بهسهولت دستیافتنی باشد؟
□ کار همچون زندگی | تامس مور | ترجمۀ محمدرضا سلامت | نشر نو، چاپ پنجم ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۵۴ صفحه، #تجدید_چاپ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
👍 6
سَم همیشه موجب وحشت حاکمان و روش پنهانی حذف و قتل آنان و بسیار کمهزینهتر از شورش بوده است. در مصر از زهر افعی و مار آبی برای مسموم کردن تیرها استفاده میکردند. کلئوپاترا، پیش از به کار بردن نیش کبرای مصری بر روی سینهاش، آن را روی بردگانش میآزمود. اغلب وارثان تاج و تختها از سمها برای دستیابی سریعتر به میراثشان سود میبردند. برای مثال میتریدات، پادشاه پونتوس در سدۀ دوم پیش از میلاد، از بابت پیرمرگی مشهور شد. تحقیقات داروشناسی او برگرفته از تأثیر طبّ یونانی بر تمدن مصری بود. او که روی پادزهرهای گزیدگی مارها مطالعه میکرد، خود میزان مؤثر دارو را روی بردگان آزمایش مینمود. داروی طول عمر او ترکیبی از شصت و سه جزء از جمله گوشت افعی بود. در سدههای میانه تصور میشد که داروی دیگری به نام تریاک برای مصونیت از مارگزیدگی مؤثر باشد. بعدها تریاک به تریکل تغییر نام یافت، نامی که بعدها برای مُلاس به کار رفت. این آنتیبیوتیک ابتدایی بیتأثیر، سرانجام به یک مایۀ حیات بهاره، ترکیبی از سولفور و چغندر، انجامید که به زور در حلق جوانان عصر ویکتوریا چپانده میشد. هیچ معلوم نیست که پیش از عصر علم پزشکی قانونی، دقیقاً چند نفر از حاکمان را بورژیای مشهور یا کاترین دُ مدیچی با مسموم کردن از میان بردند.
□ کالبدشکافی ترور | اندرو سینکلر | خسرو صبری | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۱، قطع رقعی، جلد سخت، ۱۱۰۰ نسخه، شانزده + ۵۱۹ صفحه (مصور)، #ازکتاب.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو
@nashrenow | nashrenow.com
👍 2❤ 1
«من از کمونیسم متنفرم، برای اینکه کمونیسم نافی آزادی است و به نظر من انسانیتْ بدون آزادی معنا ندارد. من کمونیست نیستم زیرا کمونیسم همۀ نیروهای اجتماعی را حول دولت متمرکز میکند و میبلعد و ناگزیر منجر به تمرکز دارایی اجتماعی در دستان دولت میشود، در حالی که من خواستار نابودی دولت هستم، من خواستار نابودی کامل اصول حاکمیت و قیمومیت خاص دولت هستم که به بهانۀ تهذیب و متمدن ساختن انسانها تاکنون فقط آنها را به بردگی گرفته، آزار داده، استثمار کرده و به فساد کشانده است. من خواستار آن هستم که جامعه و مالکیت اجتماعی یا اشتراکی از پایین به بالا، از طریق انجمنهای آزاد و نه از بالا به پایین، از طریق ابزارهای حاکمیت، به هر شکل، سازماندهی شود. من ضمن آرزوی نابودی دولت امیدوارم روزی شاهد نابودی مالکیت موروثی باشم که چیزی جز یک نهاد دولتی و نتیجۀ مستقیم اجرای اصول دولتی نیست. آقایان، من بر اساس این منطق، خود را یک طرفدار مالکیت اشتراکی میدانم نه کمونیست.»
□ میخائیل باکونین (شورشی سودایی) | ادوارد هلتکار | ترجمهٔ محمود حبیبی | نشرنو، چاپ دوم ۱۴۰۰، قطع رقعی، جلد سخت، ۶۳۲ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
👍 9❤ 5
یکی از درونمایههای اصلی در داستانهای علمیتخیلی درآمیختن و یکی شدنِ انسان و ماشین است، چه از راه تقویت همین بدنِ زیستمند با کمک فناوری و تبدیل شدن به سایبورگ (که مخفف «ارگانیسم سایبرنتیک» است)، چه از راه آپلود کردن ذهنمان به درون ماشینها. رابین هنسن اقتصاددان در کتابش به نام عصر اِم، بررسی جالبی در این باره انجام میدهد که جهانِ مملو از آپلودها (یا به تعبیر دیگر موجودات تقلیدی که به طور مخفف اِم خوانده میشوند) چگونه جایی است. من موجود آپلودی را انتهای طیف سایبورگها میدانم، جایی که تنها بخشی که از انسان باقی مانده است [و ماشین جایگزین آن نشده است] نرمافزار است. سایبورگهای هالیوودی تنوع وسیعی دارند از موجوداتِ بهوضوح مکانیکی، مانند موجودات مجموعۀ پیشتازان فضا، گرفته تا رباتهای انسانواری که تقریباً نمیتوان تفاوتی میان آنها و آدمها یافت، مانند ترمیناتورها. آپلودهای تخیلی از لحاظ هوش متنوعاند، هوش بعضی در سطح انسان است، مانند چیزی که در قسمتی از مجموعۀ آینۀ سیاه به نام «کریسمس سفید» نشان داده شد، و بعضی بسیار هوشمندتر از انسان هستند، چنان که در فیلم ترافرازش.
اگر بهراستی ابرهوش پدید آید، وسوسۀ بدل شدن به سایبورگ یا موجود آپلودی نیرومند خواهد بود. همانطور که هانس موراوک در اثر کلاسیک خود فرزندان ذهن (۱۹۸۸) گفته است: «عمر دراز ارزش چندانی برایمان نخواهد داشت اگر سرنوشتمان این باشد که دائم ابلهانه به ماشینهای فوقهوشمند زل بزنیم در حالی که آنها میکوشند کشفیات بسیار حیرتانگیز خود را به زبانی کودکانه که برای ما قابلفهم باشد برایمان توضیح دهند». اما وسوسۀ قویتر شدن با مدد گرفتن از فناوری چنان نیرومند است که همین حالا هم بسیاری از انسانها عینک و سمعک و ضربانساز قلب و دست و پای مصنوعی دارند و مولکولهای دارویی در جریان خونشان در حال گردش است. بعضی نوجوانها گویی برای ابد به تلفن هوشمندشان چسبیدهاند، همسرم هم بهشوخی میگوید که من دائم به لپتاپم چسبیدهام.
□ زندگی ۳/۰: انسانبودن در عصر هوش مصنوعی | نوشتۀ مکس تگمارک | ترجمۀ میثم محمدامینی | چاپ نهم ۱۴۰۳، قطع رقعی، جلد سخت، ۵۵۲ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
👍 3❤ 1
پاییزی بارانی و سرد از راه رسید. برای شاعر تابوت ایستادۀ نیمهبازی اختراع کردند. وقتی صبحها طبق دستور، به صف سرود میخواندیم و به سر کار میرفتیم، او را نیمهلخت و گرسنه میدیدیم، با صورتی که بر اثر کتک شناخته نمیشد. دست تکان میداد، چیزی میگفت و صدای ضعیفش در سرود بلند ما محو میشد. وقتی که برگشتیم، دستهایش را ندیدیم. دستهایش را به پشتش بسته بودند.
یکبار دیگر که از سر کار برمیگشتیم، نگهبانها فراموش کرده بودند به ما دستور سرود خواندن بدهند. او خطاب به ما فریاد زد. «خودکشی مرا باور نکنید. من هرگز...» نگهبان با مشت و لگد او را به زمین کوبید. دو روز بعد ما را از جلوی تابلوی ایستادهاش رد کردند، دیگر صورتش اصلاً شناخته نمیشد. نگهبانها فریاد میزدند: «ببینید، بالاخره این خوک خودش را دار زد.» میدانستیم دروغ میگویند. میدانستیم کاری نکرده بودیم که رنج او را، ولو یک لحظه، کوتاهتر کنیم. ما شاهدانی بودیم که هیچ شهادتی نداده بودیم.
□ قطرهاشکی در اقیانوس | مانس اشپربر | ترجمۀ روشنک داریوش | ویراستۀ محمدرضا جعفری، محمد همتی | نشرنو، ویراست دوم چاپ دوم ۱۴۰۲، (ویراست اول ۱۳۶۲)، قطع رقعی، جلد سخت، دوازده + ۱۰۰۲ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
پ
❤ 8👍 4
پرسید: «چرا فقط این یونانیهای باستان بودن که از سمبولیسم مرگ آگاهی داشتن؟»
«چون ذات تمدن، هرجا که ظهور کرده، حتی تمدن یونانیها، این بوده که حواس مردم رو از واقعیت مرگ پرت کنه و میل به مرگ رو متعادل کنه، هرچند که باهاش میل اولیه به زندگی هم کم میشه. تمدن مسیح هم همین کار رو کرد. ولی مردمی که مسیحیت باید به راه میآوردشون، با خودشون یه سرسپردگی قویتری به مرگ آوردن، یه میلی که از مال یونانیها هم قویتر بود. قضیه اینه که یونانیها اونقدرها هم دلمشغول مرگ نبودن؛ فقط خیلی بهتر از بقیه بلد بودن همهچی رو توضیح بدن. مردمانی که خیلی درگیر مرگ بودن، شمالیها بودن، قبایل ژرمن که تو دل جنگلهای تیره و تارشون زندگی میکردن و صد البته سلتها. افسانههای سلتی پر از جزیرههای مرگه. بعدها کاتبهای مسیحی به سیاق همیشگیشون این جزایر رو تبدیل کردن به جزیرههای آمرزیدگان و محققهای ابلهِ فولکلور هم حرفشون رو دربست قبول کردن. بگو ببینم چرا باید از جزیرهی آمرزیدگان یه قاصد بفرستن پیش شاهزاده برن، یه پری رو تو لباس یه وسوسۀ مقاومتناپذیر؟ یا چرا طرف تا پاش رو از جزیرۀ رستگاری بیرون میذاره، یهو تبدیل به خاکستر میشه؟»
□ مسافر و مهتاب | آنتال صرب | ترجمۀ فرناز حائری | نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲، قطع رقعی، جلد شومیز، ۲۹۴ صفحه، #ازکتاب.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفارش و خرید از وبسایت نشرنو:
@nashrenow | nashrenow.com
👍 1