Absurd Mind's Media
من از سرنوشت انسان چه می دانم؟ در مورد کلم بیشتر می توانم برایتان حرف بزنم! بکت سردبیر: محسن الوان ساز @absurdcall
إظهار المزيد34 541
المشتركون
-224 ساعات
-367 أيام
-15130 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
بوفِ کر
#محسن_الوان_ساز
ماشین خراب شده و تو تعمیرگاه منتظرم تا درست بشه، یه باتریسازی بزرگه که حدود ۲۰ تا ماشین توش خوابیده و اوس سعید مث یه اتند جراحی قلب هر ماشینی رو معاینه میکنه و دستوراتی به رزدینتاش میده. یه نیم ساعت دور ماشینا میچرخم و اطلاعات عمومیم رو محک میزنم بعد مث بقیه هموطنام چرتکه به دست درآمد روزانه یارو رو با ده تا شاگردش محاسبه میکنم و با ذکر "ریدم تو شغل خودم" با گوشیم ور میرم. دوستِ نویسندهام زنگ میزنه و میپرسه نمایشگاه کتاب رفتی؟ حقیقتا حالم از وضعیت فعلی نشر با این حجم از خزعبلات، ترجمههای دزدی با گوگل ترنسلیت و کتابسازیهای دوزاری به هم میخوره دوستم میگه کتاب فلانی رو درباره هدایت خوندی؟ میخوام ببینمت و یه جلسه نقد براش بذاریم. بهش میگم حرف جدیدی گفته که کتیرایی و فرزانه و شهید نورایی نزده باشند؟ میگه اتفاقا یه روایت داستانی بر اساس کتاب کتیرائیه. میگم خوب چه کاریه یعنی کتاب کتیرایی که خودش تفسیر زندگی هدایته نیاز به تفسیر داره و خواننده از محتواش سر درنمیاره؟! صادق میره و یه آپارتمان اجاره میکنه حتی به نورایی هم آدرسشو نمیده کتاباشم پاره میکنه و خلاص. حالا این بابا چه نوری میخواد در ماتحت هدایت بتابونه که رفیقای نزدیکش نتونستن؟! تازه صدها نفر دیگه تو این سالها اینهمه رمزگشایی کردن و هرکی تونسته آلت خودشو به این ننهمرده مالونده و یه نقدی هم به بوف کور نوشته. شلخته درو کنید چیزی هم گیر خوشهچینها بیاید! مکالمهام که تموم میشه یه دختر جوان بهم میگه آقا شما کتاب میخونید؟ من کتابام تو ماشینه و میخوام بفروشم، بیشتر کتابای فلسفی هستن. بهش میگم چه جالب! میتونم ببینمشون؟ صندوق ۲۰۶ رو بالا میزنه و یه گونی کتاب شامل بیشعوری و هنر رندانه به تخم گرفتن و اینها بهم نشون میده. میگم متاسفانه من حوصله و فهم خواندن کتابهای سنگین فلسفی را ندارم. بعد شاگرد سعید صداش میکنه و میره، به یارو میگه من بلاگرم و این پیجمه اگه خواستی برات تبلیغات میکنم. حالا تلفنش زنگ میخوره و با بچههای دفترش سر پول جروبحث میکنه. مغازه کناری یه ضبط و باند فروشیه که یه مشتری کارش تموم میشه و میگه داش رضا دمت گرم چقدر شد؟ قابلتو نداره سلطان، ۷۲ تومن! سلطان ۷۲ میلیون کارت میکشه، ماشینو استارت میزنه و ریمیکس ادل و هایده رو تا ته بلند میکنه و میره...
@Absurdmindsmedia
الوانساز در "ای نیستا گرام"
https://www.instagram.com/p/C7mTla5t3YA/?igsh=MWIxNnBzeXZwampiOQ==
#کاور
خوش باوران زحمت کشان در خوابند شب به دستان بت پرستان بیدار ای جانبازان رزمندگان اکنون کجایید انسانی مرد انسانی رفت آزادی کو یکی آمد با پتک سیاه پرواز را کشت ای طلوع خونین از شب تو بگریز صبح خونبار با خون من با نور آمیز همخاک من هم وطنم یک دو برپاخیز شب فرو ریز با نور آمیز ای هم صدا تو دستات خورشید بر لبهات امید بر دشمن بستیز بر دشمن بستیز@Absurdmindsmedia
طلوع خونین.mp313.12 MB
گیتار بزن
دوباره گیتار بزن
«جانیِ» من
ظاهرت شاید سرد باشه
درونت اما بسیار پرحرارته
من همیشه شیفته جانی خودم بودم
شیفته اون کسی که بهش میگن
جانی گیتار
دوبار گیتار بزن...
چی میشه اگه بری
چی میشه اگه بمونی
دوستت دارم
چی میشه اگه سنگدلی کنی
میتونی مهربون هم باشی
میدونم
هیچوقت مردی مث جانیِ من نبوده
مث اون کسی که بهش میگن
جانی گیتار
دوباره گیتار بزن...
@Absurdmindsmedia
Johnny Guitar.mp36.92 MB
Photo unavailableShow in Telegram
🎼🇺🇸
پگی لی
خواننده ، ترانهسرا، آهنگساز و بازیگر امریکایی
۲۶ می ۱۹۲۰ در چنین روزی بدنیا آمد
چطور ممکن است از فیلم جانی گیتار یاد کرد اما به ترانهی سحرانگیزش اشارهای نکرد. خانم پگی لی با صدا و کلماتاش افسون میکند؛ صدا و کلماتی که گویی به تاروُپود پلانهای فیلم تنیده و چه عالی که فیلم جانی گیتار پس از استعارهی عبور دو دلداده از زیر آبشار، با این ترانهی مسحورکننده ختمِ به خیر میشود. ترانهای که فقط یکبار شنیدناش در فیلم، کافی است تا در حافظهی موسیقاییمان ثبت شود.
جانی گیتار فیلمی است در ژانر وسترن به کارگردانی نیکلاس ری که در سال ۱۹۵۴ با اقتباس از رمانی روی چنسلر ساخته شد:
وینا صاحب یک کافه، و منتظر ورود راه آهن است تا املاکش را به قیمت کلان بفروشد. اما چهرههای با نفوذ شهر که از وینا خوشش نمیآید، قصد بیرون راندن او را دارند. وینا برای ایستادگی در برابر این جماعت از جانی گیتار، محبوب قدیمش، طلب کمک میکند.@Absurdmindsmediq
از اینجا تا ابدیت
From Here To Eternity 1953
زیرنویس هماهنگ جداگانه فارسی
@Absurdmindsmedia
From Here To Eternity 1953.@Movie_Soltaan.SRT1.43 KB
From Here to Eternity 1953
از اینجا تا ابدیت
زیرنویس چسبیده فارسی
@Absurdmindsmedia
From Here To Eternity 1953.@Movie_Soltaan.Mkv1327.79 MB
#دانلود_فیلم
وقتی رمان «از اینجا تا ابدیت» در سال ۱۹۵۱ منتشر شد چند چیز که در نسخه اصلی وجود داشت از بین رفت: «اشاره مستقیم به رابطهی جنسی همجنسگرایان و تعدادی کلمه فاک»
جیمز در آن زمان به این تغييرات اعتراض کرد اما در نهایت تسلیم ناشر شد.
انتشار این رمان که حاصل تجربهی حضور نویسنده در پایگاههای نظامی آمریکا در جزیرهی هاوایی بود، موجی از تحسین و اعتراضِ همزمان را نصیب جیمز جونز کرد. این کتاب دو سال پس از انتشار، برندهی جایزهی سالانهی بهترین کتاب ملی ایالات متحدهی آمریکا شد؛ اما از سوی دیگر برخی از همرزمان جونز بهخاطر شباهت شخصیتهای واقعی با کاراکترهای داستان از او شکایت کردند. این رمان دو سال بعد مورد اقتباس مشهوری قرار گرفت و شهرتی افزونتر را نصیب این داستاننویس کرد؛ فیلمی با همان عنوان که به یکی از بیادماندنیترین صحنههای جنسی همجنسگرایان بدل شد ، با نقشآفرینی دبورا کار و برت لنکستر.
دو بخش از کتاب حذف شده بود اما در فیلم این اتفاق نیفتاد در یک صحنه فرانک سیناترا (در نقش آنجلو ماجیو) توضیح میدهد که چگونه در ازای ۵ الی ۱۰ دلار با یک مرد ثروتمند رابطه جنسی دهانی برقرار کرده و مورد بعدی به تحقیقات نظامی درباره فعالیت احتمالی همجنسگرایان میپردازد.
این فیلم به کارگردانی فرد زینمان نامزد دریافت ۱۲ جایزه اسکار شد که در نهایت توانست هشت جایزه از جمله جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کند.
@Absurdmindsmedia
Photo unavailableShow in Telegram
جنگ ما را شریف نمیکند به سگ بدلمان میکند، روحمان را مسموم میسازدجیمز جونز از بزرگترین نويسندههای امریکایی در قرن بیستم است که به خاطر انتشار اولین رماناش «از اینجا تا ابدیت» و اقتباسهای سینمایی از آثارش شهرتی جهانی دارد. این نویسنده که در جوانی بهعنوان سرباز پیادهنظام در جنگ جهانی دوم حضور داشت، در اغلب داستانهای خود با تکیه بر مشاهدات و تجربههای شخصیاش، روایتهایی نفسگیر و بدیع از جنگ و زشتیهای آن را با جزئیات درخشان به تصویر کشیده است. جیمز جونز ۵۵ ساله بود که در نهم ماه می سال ۱۹۷۷ بر اثر نارسایی قلبی درگذشت. @Absurdmindsmedia
«نامهای از زنی احمق»
۱
ای آقای عزیز : این نامه ی زنی است «احمق »، هرگز زنی چنین نامه ای برایت نوشته ؟ نام من ؟ چه اهمیتی دارد ! رانیه یا زینب ، هنده یا هیفا؟ پوچ ترین چیزها ،همین نامهایند .۲
ای آقای من : سخن بسیار دارم ، که ترسم اگر باز گویم ، آسمان شعله ور شود! این «شرق » شما، ای آقا روءیا ها را حتی از گنجینه ی زنان می رباید ، و احساسات شان را سرکوب می کند ، و با آنان به زبان دشنه و ساطور سخن می گوید . بهار و اشتیاق را سر می برد، و گیسوان مشکی را. این «شرق» شما ،ای آقا تاج پر افتخارش را از جمجمه زنان می سازد .۳
مرا سرزنش نکنید ، آقا اگرخط خوانائی ندارم ؛ زیرا،جلاد پشت در اطاقم ایستاده... و آن بیرون ، صدای باد است و واق واق سگان . آقای من : «عنتره ی عبسی» پشت در ایستاده ، گر سخن ام شنود ، سرم از تن جدا می کند . یا اگر با این جامۀ نازک ام بیند... یا شکوه وشکایت از رنج و عذابم شنود ، مرا خواهد کشت . این " شرق " شما ، ای آقا زن را با سر نیزه در چنگ خود دارد . و تنها مردان را به بیعت با پیامبران می خواند... و زنان رازنده به گور می کند .۴
ای آقای من : دلگیر مشو از این سطور که می نویسم ، و اگر عطردان سالها سر بسته را می شکنم ، یاحلقه سربین از وجدانم به دور می افکنم. گر بخواهم از حریم کاخ بگریزم... یا از مرگ وقبر وریشه ام سر پیچی کنم... مسلخ بزرگ در انتظارمن است. دلگیر مشو ، آقای من اگر به احساسم پی برده ام، زیرا که مرد «شرقی»، نه به شعر اهمیت می دهد، نه به احساس . وـ با پوزش از این جسارت ـ چیزی از زن نمی فهمد ، مگر در بستر.۵
ببخش مرا ،آقای من... اگر سخن از قلمرو مردان به درازا کشید، که ـ البته ـ ادب از آن مردان است... و عشق ، همواره از آن مرد... و سکس ...و مواد مخدرهمیشه برای مرد . سخن از آزادی زن ، در کشورهای ما، خرافه ای بیش نیست . هیچ آزادی ای نیست... مگر آزادی مرد! ای آقای من : هرچه خواهی ز من بگوی... که آدمی ساده لوح ام ،نادان،دیوانه و یا احمق . هیچ اهمیتی نمی دهم... زیرا زنی که از دل مشغولی اش بنویسد ، در منطق مردان ، زنی است «احمق»! آیا در آغاز نگفتم ، که من زنی «احمق»ام!؟شاعر : نزار قبانی ترجمه : حسن عزیزی @Absurdmindsmedia
زن ، موضوع اصلی الهامبخش آثار نزار قبانی است و این شاعر سوری از زبان زنان اشعار زیادی سروده که خوانش آنها توسط خوانندههای عرب به محبوبیت او افزوده.
خودکشی خواهرش که حاضر نشد با مردی که احساسی به او نداشت ازدواج کند تاثیر عمیقی بر قبانی گذاشت پس از آن بود که از شوونیسم مردانه ابراز نارضایتی کرد و از زبان سرود و از آزادیهای اجتماعی آنها دفاع کرد.
در شعر «نامهای از زنی احمق» به نقد حاکمیت ایدئولوژی مردسالار رایج در خاورمیانه میپردازد ، قبانی از شخصیت «زن احمق» برای فریاد صدای خفه شده زنان تحت سلطه استفاده میکند و ترس زنان از ابراز افکار و عواطفشان را به وضوح به تصویر میکشد، زیرا آنها با سرپیچی از انتظارات جامعه با سرکوب، خشونت و تهدید روبرو هستند.
این شعر نقشسنتی تعیین شدهی مردان و زنان خاورميانه را به چالش میکشد ؛ زنان که تحت انقیاد درآمده و در عین حال مردان مردان که پیامبرگونه قدرت و منصب دارند و به کارهای لذتبخش دنیوی میپردازند. قبانی از عدم درک و همدلی مردان شرقی نسبت به تجربیات زنان انتقاد میکند.
زبان صریح شعر نشان دهنده سرخوردگی و خشم زنان تحت ستم است. این شاعر برای تاکید بر شدت و ماهیت سیستمی ستم، از تکرار استفاده میکند. شعر با حس تسلیم شدن به پایان میرسدوچراکه صدای زنان خاموش و به عنوان موضوعی «احمقانه» رد شده است.
نزار قبانی ، سی ام آوریل سال ۱۹۹۸ در چنين روزی ۷۵ ساله بود که بر اثر سکته قلبی در لندن درگذشت
تحقیق و ترجمه: #مانی_مظاهری
@Absurdmindsmedia