cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

کتابدونی

@ketabdoniads تبلیغات @ketabdooni کانال کتابدونی Instagram.com/ketabdoni اینستاگرام 101 کتابی که قبل از مرگ باید بخوانیم

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
128 052
Suscriptores
-9224 horas
-697 días
+8930 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

چند رمان امید بخش 🔹مغازه جادویی 🔸کتابخانه نیمه شب 🔹بادام 🔸کیم جی یونگ 🔹دلایلی برای زنده ماندن 🔸زندگی پای @ketabdooni
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
ما انسان‌ها باید بدانیم که به‌عنوان موجوداتی عاطفی بسیار شکننده و آسیب‌پذیر هستیم. انسان‌های بدطینتی که زباله‌های درونی خود را به‌صورت تیغ‌های زهرآگین و منفی به سوی ما پرتاب می‌کنند و باعث رنجش، ترس و نگرانی یا فلج‌شدن ما می‌شوند، "افراد سمی" نامیده می‌شوند. از کتاب 📕آدم‌های سمی #لیلیان_گلاس @ketabdooni
Mostrar todo...
👍 5 1
Photo unavailableShow in Telegram
#یک_قاچ_کتاب 🍉 اگر از زندگی خود راضی نیستید، از خود بپرسید فردا چه‌کار کوچکی می‌توانم انجام دهم که شرایطم را کمی بهتر کند؟ شاید جواب سؤالتان زنگ‌زدن به دوستتان باشد، شاید چند دقیقه زودتر راه افتادن به‌سمت محل کارتان باشد تا با گذشتن از یک مسیر زیبا روزتان را بسازید، شاید هم جمع‌کردن لباس‌هایتان از روی مبل. ما به‌دنبال پیروزی هستیم، هرچقدر هم که کوچک باشد. انتظارتان را از خودتان آن‌قدر پایین بیاورید که واقعاً انجامش دهید و آن را در بولت ژورنالتان به‌عنوان یک وظیفه ثبت کنید #برنامه_ریزی_به_روش_بولت_ژورنال #رایدر_کارول @ketabdooni
Mostrar todo...
11👍 3
#داستانک 📚 توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد. یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: «آقا ابراهیم، قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم.»آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش. همینجور که داشت کارشو انجام میداد رو به پیرزن کرد گفت: «شما چی میخواین مادر جان؟» پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: «لطفاً به اندازه همین پول گوشت بدین آقا.»قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد و گفت: «پونصد تومان! این فقط آشغال گوشت میشه مادر جان.»پیرزن یه فکری کرد و گفت: «بده مادر، اشکالی نداره، ممنون.» قصاب آشغال گوشت‌های اون آقا رو کند و گذاشت برای اون خانم. اون آقای جوان که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می‌کرد رو به خانم پیر کرد و گفت: «مادر جان اینارو واسه سگتون می‌خواین؟» خانم پیر رنگش پرید و سرخ و سفید شد و با صدای لرزان نگاهی به اون آقا کرد و گفت: «سگ؟!»آقای جوان گفت: «بله، آخه سگ من این فیله‌ها رو هم با ناز میخوره، سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟!»خانم پیر با بغض و خجالت گفت: «میخوره دیگه مادر، شکم گرسنه سنگم میخوره.» آقای جوان گفت: «نژادش چیه مادر؟»خانم پیر گفت: «بهش میگن توله سگ دو پا. اینا رو برای بچه‌هام میخوام آبگوشت بار بذارم، خیلی وقته گوشت نخوردن!» با شنیدن این جمله اون جوون رنگش عوض شد. یه تیکه از گوشت های فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشت های اون خانم پیر. خانم پیر بهش گفت: «شما مگه اینارو برای سگتون نگرفته بودین؟»جوون گفت: «چرا مادر.»خانم پیر گفت: «بچه های من غذای سگ نمیخورن مادر.»بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشت هاش رو برداشت و رفت. @ketabdooni
Mostrar todo...
😢 38 5👍 2
Photo unavailableShow in Telegram
عشق را به سختی می‌شود تعریف کرد، چون ممکن است عاشق خیلی چیزهای یک فرد باشی اما عاشق خودش نباشی.» از کتاب 📕اعتراف #کالین_هورر @ketabdooni
Mostrar todo...
👍 15 2
Photo unavailableShow in Telegram
#شعر🌹 #یانیس_ریستوس آیا بوسه و شعر را زیسته ای؟! پس مرگ چیزی از تو نخواهد گرفت... @ketabdooni
Mostrar todo...
20👍 6😢 1
🔻اصغر حمال چگونه حاج سید اصغر صراف شد؟ 📌 امروز پادکست "ماجرای اصغر حمال" را که  مجله پرگار منتشر کرده است، گوش دادم. این ماجرا را استاد حسین پاپلی یزدی در جلد دوم شاهکارش "شازده حمام" نقل می کند.  ماجرایی شگفت اما واقعی و فراگیر در جامعه ی ماست؛ ماجرای "طبقه انگل" و چگونگی رشد آن در ایران. ایران همان طور که "طبقه فهیم" دارد، "طبقه انگل" هم دارد. اولی در کار ساختن ایران است، و دومی در کار تخریب ایران. بگذارید خلاصه ماجرا را بگویم و بعد ببینیم این "طبقه انگل" چگونه و چرا ویرانگر جامعه ماست. 📌 پاپلی یزدی در سال ۱۳۴۶ تصادفی اصغر حمال را در مشهد موقع گدایی می بیند و او را می شناسد. اصغر پیشتر در گاراژ اتو تاج در یزد باربری و حمالی می کرده. پاپلی احوالش را می پرسد و ناهار مهمانش می کند و با هم دوست می شوند. زمان می گذرد و ماجراهایی پیش می آید و اصغر و پاپلی رفیق می شوند و اصغر داستان زندگی اش را برای پاپلی می گوید. 📌قصه این است: اصغر برای زیارت به مشهد آمده و شبی کنار حرم نشسته و سرش را روی زانویش گذاشته بود. عابران به گمان این که گداست، جلوی پایش پول می گذاشتند. اصغر می بیند در زمان کمی چهار پنج تومن پول به او داده اند. همان شب دو ساعت دیگر سرش را به زانو می گذارد و ده تومن جمع می کند. پولی بسیار بیشتر از بار زدن یک کامیون. 📌اصغر بعد از آن کار حمالی را رها می کند و به گدایی می پردازد و روزی پنجاه تومن گدایی می کند. مدتی بعد پاپلی اصغر حمال را در حال نزول دادن می بیند، در حالی که شالی سبز دارد و سید هم شده است! پنج سال می گذرد و سید صاحب خانه ای بزرگ و مال و منال اشرافی می شود. همسرش هم وارد دلالی می کند و او سیصد هزار تومن جهیزیه دخترش را از همین راه فراهم می سازد. حالا اصغر حمال به "حاج سید اصغر" مشهورست. 📌با وقوع انقلاب ۵۷ حاج سید اصغر حمال ساکن تهران می شود. سال ۶۷ پاپلی "حاج سید اصغر حمال" را در تهران می بیند، در حالی که صراف شده و صاحب صرافی در خیابان فردوسی و کاخ و جلال و جبروت است. بقیه ماجرا را خودتان حدس بزنید که چطور اصغر حمال می شود حاج سید اصغر صراف و سکینه بانویش هم "حاجیه مریم خانم". 📌 فقط اصغر حمال نیست که هوشمندانه ناگهان در می یابد با زحمت کشیدن نمی شود پولدار شد، اطراف ما پر است از "حاج سید اصغر حمال ها" که از راه گدایی، ربا، دلالی و زندگی رانتی و انگلی، گنج قارون دارند و سید سبز پوش هم شده اند.  📌 حاج سید اصغر حمال ها همه جا هستند، حتی در دانشگاه ها. کم نیستند اعضای هیات علمی که بدون زحمت، صلاحیت و مهارت، و با دوشیدن دانشجویان و سیستم دانشگاه، استاد و دانشمند شده اند. در ادارات هم همین طور. حتی در صنایع و کارخانه جات و بانک ها و هم مدیران زیادی می بینیم که همان اصغر حمال اند که از نردبان باندبازی و رانت بالا بالاها رفته و چه ثروت ها اندوخته اند. 📌 این گروه طبقه انگل اند که بدون تولید کالا و خدمات، بدون داشتن دانش و مهارت، بدون طی کردن مراتب رشد و کمال، تنها و تنها از راه دوشیدن جامعه به ثروت باد آورده می رسند. 📌 یکی از علل فلاکت ایران رشد این "طبقه انگل" است. ماجرای حاج سید اصغر حمال مرا یاد ماکس وبر و کتاب "اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری" اش انداخت. 📌وبر نشان می دهد اخلاقیات مذهب پروتستان نقشی کلیدی در تکوین سرمایه داری داشت، چه، "پروتستان ها ... در پی خوشی نبودند؛ بلکه به استقبال سختی و مشقت نیز می رفتند." همچنین وبر نشان می دهد این روحیه ریاضت کشانه در درون "سازمان عقلانی و نهادی" قرار می گیرد و پیامد آن تولید و تراکم ثروت در جامعه است. 📌بحث وبر طولانی و شناخته است و مجال بسط آن اینجا نیست. اما، وبر راز بزرگی را کشف کرد، اگر میل سودجویی، پولدوستی و زراندوزی مردم در "چارچوب عقلانی و نهادی" هدایت نشود، صرف وجود ثروت و ثروتمند در جامعه، پیشرفت ایجاد نمی کند. 📌 در ایران امروز حجم عظیمی پول و جمعیت پرشماری سودجو وجود دارد، اما این سرمایه ها و سودجویی ها فاقد " چارچوبی عقلانی و نهادی" است. بخش چشم گیری از سرمایه ها و ثروتمندان امروز ما از قماش حاج سید اصغر حمال اند. 📌 اصغر حمال ها محصول دولت رانتی، فقدان آزادی و نبود نظم و نظام دموکراتیک در جامعه هستند. جامعه ای که سامان دموکراتیک ندارد، شایسته سالاری در آن پا نمی گیرد، و افراد به جای کوشش در ارتقای توانایی های شان، می کوشند راه های کم زحمت، اما پر درآمد و پر منزلت را طی کنند. 📌اصغر حمال ها تعهدی به هیچ ارزش و اخلاق و ادب و آدابی جز سودجویی و غارت ندارند. آنها انگل جامعه اند که خود را رنگ کرده اند، رنگ ارزش های حاکم. اصغر حمال ها را نمی توان کامل از جامعه زدود، اما می توان راه تکثیرشان را تنگ کرد. دکتر نعمت الله فاضلی @ketabdooni
Mostrar todo...
👍 80👏 13😢 2 1
#یک_فنجان_تفکر ☕️ دروغ‌هایی که اغلب انسان‌ها به خودشان می‌گویند: 🔰من قربانی گذشته‌ام هستم: شما قربانی گذشته‌تان نیستید، اما به خاطر گذشته‌تان، قربانی زمان حال‌تان می‌شوید. البته فعالیت‌هایی که قبلا انجام داده‌اید بر زندگی شما تاثیر می‌گذارد، اما وسواس نسبت به گذشته و تحلیل بی‌پایان آنچه که دیگر گذشته است، می‌تواند به اشتباهات بیشتری منجر شود. 🔰زمانی که فلان چیز را داشته باشم، خوشحال خواهم بود: خوشحالی صرفا با رسیدن شما به بعضی چیزها به دست نمی‌آید. چنین احساس لذت و رضایتی موقت و زودگذر است. خوشحالی واقعی در مسیر یک هدف مهم است. 🔰این کار را بعدا انجام خواهم داد: ما هیچ‌وقت نمی‌دانیم که در واقع چقدر زمان داریم. ممکن است روزی از خواب بیدار شوید و بفهمید که دیگر زمانی برای کارهایی که می‌خواستید انجام دهید ندارید. اگر در انتظار لحظه‌ی مناسب و ایده‌آل هستید که همه‌چیز ایمن و مطمئن باشد، بدانید که این لحظه هیچ‌گاه از راه نخواهد رسید! 🔰هیچکس مرا نمی‌فهمد: اغلب افراد در جهان چنین تفکری را دارند و شما تنها نیستید. فقط به این دلیل که دیگران با شما موافق نیستند نباید بگویید که درک‌تان نمی‌کنند. متفاوت بودن خوب است و گاهی گوش دادن به فردی با عقیده‌ای متفاوت، به شما کمک می‌کند تا خودتان را بهتر بفهمید. @ketabdooni
Mostrar todo...
👍 17 4
#دلنوشته 💞 با فقدان گوشی برای شنیدن مواجهیم. با فقدان حوصله، فقدان آغوش، نوازش، تسکین...همه پُریم از حرف و همه خسته‌ایم از شنیدن، از همدردی، از فهمیدن. همه لبریزیم و هیچ‌کس برای هیچ‌کس کاری نمی‌کند. ما غرق‌شدگان یک دریاییم و هرکسی در پی نجات خویش و اینکه کسی را به کسی نیست، در چنین شرایطی، اصلا عجیب نیست! غم‌خواریم، اما برای خودمان. شانه‌ایم اما برای دردهای خودمان و آنقدر برای تسکین اندوه‌های تلنبار شده‌ی وجودمان تحلیل می‌رویم که از ما چیزی برای دیگری نمی‌ماند! به هم که می‌رسیم، تمام شده‌ایم... #نرگس_صرافیان_طوفان @ketabdooni
Mostrar todo...
👍 25😢 17
Photo unavailableShow in Telegram
#ایا_می_دانستید💡 نام یکی از خیابان های معروف تهران "جردن" است آیا تا به حال با خود فکر کرده اید که این نام از کجا آمده است ؟ در واقع این نام" ساموئل مارتین جردن" معلم و مبلغ مسیحی آمریکایی است که سال ها در کشور ما به عنوان مدیر در دبیرستان البرز خدمت می کرد. او شاگردان بسیاری تربیت کرد و نقش بسیار مهمی در ایجاد یک طبقه ی روشنفکر و تحصیل کرده در اواخر قاجاریه داشت . او در سال ۱۲۷۸ شمسی به ایران آمد و با حضورش در مدرسه البرز تحول بزرگی را در ساختار آموزشی و مدیریت مدرسه ایجاد کرد.او روش های آموزشی را بازبینی و اصلاح نمود، دوره تحصیلی را تا مقطع دبیرستان و پیش دانشگاهی گسترش داد و همچنین محل مدرسه ی البرز را به مکان فعلی (چهار راه کالج) منتقل نمود. دکتر جردن به مدت ۴۳ سال از عمر خود را در ایران در راه آموزش و تربیت جوانان ایرانی سپری کرد، وی از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۴۰ میلادی مدیریت دبیرستان البرز را به عهده داشت. وی همیشه از ایران به عنوان وطن دوم خود یاد می کرد . به پاس خدماتی که او انجام داد خیابانی در تهران به نام او نامگذاری شد . @ketabdooni
Mostrar todo...
👍 33 16👏 13