cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

Reasonable Mind

محفلی برای جان‌های آزاده‌، که می‌کوشند برای پایداری در هستیِ خویش، شناختِ ناقصِ اَمیال را با گذر از شاهراهِ عقل درنوردند و آزادیِ خود را تا اَعلیٰ‌ترین حدّ، توسعه بخشند.🌱 عضویت: https://t.me/Reasonable_Mind_Support

Ko'proq ko'rsatish
Eron105 265Forsiy98 694Toif belgilanmagan
Reklama postlari
1 397
Obunachilar
-124 soatlar
-197 kunlar
+33730 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت 👤 #خیام 📚 #رباعیات
Hammasini ko'rsatish...
3
«نویسنده در زنجیر است، بردگی به او فشار می‌آورد، امّا او با نوشتن دقایقی را می‌یابد و همین امر او را آزاد می‌کند تا جهانی بدونِ برده بیافریند، جهانی که در آن برده به ارباب بدل می‌شود و قانونی نو ایجاد می‌کند؛ از این‌رو انسانِ در زنجیر، با نوشتن آزادی را به صورتِ بی‌واسطه برایِ خود و برایِ جهان می‌کند؛ او هرچه را که خود هست، نفی می‌کند، تا هرآنچه خود نیست بشود. به این معنا کارش کُنشی عظیم و حیرت‌آور است؛ بزرگ‌ترین و مهم‌ترین کاری که می‌تواند وجود داشته باشد.» [بلانشو، سهمِ آتش] نمونه‌یِ اَعلایِ نویسنده‌ای را که بلانشو از آن سخن می‌گوید، می‌توان مطرود‌ترینِ نویسندگان دانست: مارکی دو ساد. «او کسی است که بهتر از هرکسی آزادی را می‌فهمد، می‌فهمد که آزادی همان دقیقه‌ای است که نامعقول‌ترین شورمندی‌ها می‌توانند به واقعیتِ سیاسی تبدیل شوند. این حق را دارند که آشکار شوند و قانون هستند. ساد کسی است که مرگ برایش بزرگ‌ترینِ شورمندی‌ها و آخرینِ‌ ابتذال‌هاست، کسی که سَرِ انسان‌ها را طوری قطع می‌کند که مردمان سَرِ کَلَمی را جدا می‌کنند، با چنان بی‌تفاوتیِ عظیمی که هیچ چیز غیرِ واقعی‌تر از مرگی که او به ارمغان می‌آورد نیست. و بنابراین هیچ کس با چنان تیزبینی‌ای حس نمی‌کند که حاکمیّت در مرگ است و آزادی، مرگ است.» [بلانشو، سهمِ آتش] در واقع تحقّقِ این آزادی منوط به نفیِ انتزاعیِ عظیمی است که بر مبنایِ آن تمامیِ تفاوت‌ها و تعارضات نفی می‌شوند. همان‌گونه که هگل با تأکید بر نتایجِ عَمَلیِ تحقّقِ تام‌وتمامِ این آزادی (در مقامِ آزادیِ سلبی) به درستی خاطرنشان می‌سازد، این آزادی به طورِ تام، تنها در شکلی از خشونتِ مخرّب و با حذفِ دیگران تحقّق می‌یابد. به باورِ هگل فعلیّت یافتنِ آزادیِ ایجابی، یعنی قانونِ برآمده از بَطنِ سوژه‌هایِ متمدّن، فقط در دولت و حیاتِ اخلاقیّاتیِ فرهنگ ممکن می‌شود، حال آن‌که آزادیِ سلبی (یعنی همان تعریفِ لیبرالیستی از آزادی به معنایِ نفی و سلبِ هرگونه محدودیّت) تنها به حذفِ دیگران و نوعی آزادیِ مطلقِ مستبدانه می‌انجامد که نهایتاً حاصلی جز حکومتِ ترور و وحشت ندارد. وی در فصلی با همین عنوان (آزادیِ مطلق و حکومتِ ترور) در "پدیدارشناسیِ روح" می‌نویسد: «تنها کارِ آزادی و کارکردِ کلّی‌اش همانا مرگ است، مرگی که واجدِ هیچ‌گونه آکَندِگی، معنا یا محتوایِ درونی نیست؛ زیرا آن‌چه توسطِ این مرگ نفی شده، "نقطه‌یِ" خالی و بی‌محتوایِ خودِ مطلقاً آزاد است. به همین دلیل است که این مرگ، خشک‌ترین، سرد‌ترین و بی‌ارزش‌ترینِ تمامِ مرگ‌هاست، که اهمّیّتی بیش از سَربریدنِ یک کَلَم یا نوشیدنِ جرعه‌ای آب ندارد.» بصیرتِ هگلیِ فوق به خوبی برمَلاکننده‌یِ رابطه‌یِ آزادیِ سلبی و جهانِ سادی است. 📚 #عقل_ساد 👤 #موریس_بلانشو 🔃 ترجمه‌ی #سمیرا_رشیدپور
Hammasini ko'rsatish...
👍 2
‍ ▪️آنچه که دیگران درباره‌ی ما می‌دانند آنچه را که ما از خود می‌دانیم و در حافظه نگه داشته‌ایم کمتر از آنچه که فکر می‌کنیم در خوشبختیِ زندگیِ ما تاثیر دارد. روزی فراخواهد رسید که آنچه دیگران درباره‌ی ما می‌دانند ( یا خیال می‌کنند که می‌دانند) در زندگیِ ما دخالت می‌کند و آنگاه متوجه خواهیم شد که عقیده‌ی آنان قدرت و تاثیرِ بیشتری دارد. آخر ما با عذابِ وجدانِ خود بهتر کنار می‌آییم تا با سابقه و شهرتِ بدِ خود. ✍ #فردریش_نیچه 📚 #حکمت_شادان ▪️کتاب اول, بند 52
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
کتاب دهلیزهای رستگاری؛ مقالات معرفت‌شناختی نویسنده:والتر بنیامین، صابر دشت‌آرا انتشارات:نشر چشمه
Hammasini ko'rsatish...
دهلیزهای_رستگاری؛_مقالات_معرفت_شناختی_والتر_بنیامین.pdf20.93 MB
جریان‌های اصلی در مارکسیسم (برآمدن، گسترش، فروپاشی) نوشته: لشک کولاکوفسکی ترجمه: عباس میلانی جلد اول: بنیان‌گذاران
Hammasini ko'rsatish...
تاریخ مارکسیسم از کولاکوفسکی ۱.pdf11.40 MB
تاریخ مارکسیسم از کولاکوفسکی ۲.pdf13.59 MB
تاریخ مارکسیسم از کولاکوفسکی ۳.pdf13.47 MB
اما چون این نتیجه‌گیری اخیر در تناقض با تجربهٔ بدیهی آدمی قرار دارد، و چون ممکن است در اعمال ذهن نیز تجربه‌ای مشابه داشته باشیم و پیوندی دائم میان فکر و حرکت ادراک کنیم، این نتیجه‌گیری شما عجولانه خواهد بود که با بررسی صِرف ِ تصورات اعلام کنید که محال است حرکت بتواند تولید ِ فکر کند، یا تغییر در وضعیت اجزا به تغییر در انفعال یا تأمل منجر شود. نـه‌فقط می‌توان چنان تجربه‌ای کسب کرد، بلکه یقیناً چنان تجربه‌ای داریم، چون هرکس می‌تواند این امر را ادراک کند که اوضاع و احوال متفاوت بدن او، اندیشه و عواطف او را تغییر می‌دهد؛ و اگر گفته شود که این موضوع به اتحاد نفس و بدن بستگی دارد، پاسخ خواهم داد که باید پرسش مربوط به جوهر نفس را از پرسش مربوط به علت وجود فکر در آن متمایز کنیم. اگر خود را به پرسش دوم محدود کنیم، با مقایسهٔ تصورات ذهن در می‌یابیم که فکر و حرکت با یکدیگر متفاوت‌اند، ولی تجربه به ما نشان میدهد که اتحاد دائم و کامل دارند؛ و هنگامی که علیت به عملکرد ِ ماده تعمیم داده می‌شود، یافته اخیر همۀ آن چیزی است که در تصور ِ علیت می‌گنجد؛ که در این صورت می‌توان با یقین نتیجه گرفت که حرکت می‌تواند علت ِ فکر و ادراک باشد، و حقیقتاً چنین است. #دیوید_هیوم #رساله‌ای_درباره_طبیعت_آدمی #کتاب_اول_در_باب_فهم_بشر #ترجمه_جلال_پیکانی
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
افزون بر این، اگر آن تعویض برای آموزۀ غیرمادی بودن نفس سودی داشته است، به همان میزان برای آموزهٔ الحاد نیز سود دارد. چون، همانگونه که متألهان ما اصطلاح کنش را در یک معنای انحصاری به کار می‌برند، ملحد نیز می‌تواند به همان ترتیب اصطلاح مذکور را به نفع خویش مصادره و تصدیق کند که گیاهان، حیوانات، انسان‌ها و ... چیزی نیستند جز کنش‌های خاص جوهر جهان‌شمولِ بسیط و واحدی که از روی ضرورتی کور و مطلق جد و جهد می‌کند. شما خواهید گفت که این قول به‌وضوح باطل است. من نیز تصدیق می‌کنم که قول اخیر مبهم است، اما در عین حال، مطابق اصولی که پیش از این تبیین شد، ادعا می‌کنم که نمی‌توان این فرض را مضحک و باطل یافت که همهٔ متعلق‌های گوناگونِ طبیعت° کنش‌های جوهر بسیط یگانه‌ای هستند، و فرضی مشابه در باب انطباعات و تصورات را نیز نمی‌توان مضحک و باطل دانست. می‌توان از این فرضیهٔ مربوط به جوهر و پیوند محلی ادراکات آدمی به فرضیه‌ای دیگر گذر کرد که از فرضیۀ نخست روشن‌تر، و از فرضیهٔ دوم مهم‌تر است، یعنی فرضیه‌ای در باب علت ادراکات آدمی. عموماً در مدارس گفته می‌شود که ماده و حرکت هر قدر هم تغییر کنند، همچنان ماده و حرکت‌اند، و فقط در وضعیت و موقعیت متعلق‌ها تفاوتی ایجاد می‌کنند. اگر جسمی را آنگونه که دوست دارید تقسیم کنید، همچنان جسم خواهد بود. آن را به هر شکلی که می‌خواهید دربیاورید، نتیجه چیزی جز شکل، یا روابط میان اجزا، نخواهد بود. اگر آن را به هر طریقی که دوست دارید حرکت دهید همچنان با حرکت یا تغییری در نسبت مواجه خواهید شد. نمی‌توان تصور کرد که، مثلاً، حرکت دایره‌‌وار بـاید چیزی جز حرکت دایره‌وار باشد؛ در حالی که حرکت در مسیری دیگر، مثلاً مسیر بیضی، انفعال یا تأملی اخلاقی باشد. این سخن مانند این است که بگوییم برخورد دو گوی باید باعث ایجاد حس درد شود و تماس دو قطعهْ مثلثی شکل باید لذتی به بار آورد. حال از آن‌جا که این ضربه‌ها، تغییرات، و ترکیبات مختلف، تنها تغییراتی هستند که ماده قابلیتش را دارد، و چون این امور هرگز نمی‌توانند تصوری از فکر یا ادراک به ما اعطا کنند، نتیجه می‌شود که فکر هرگز نمی‌تواند معلول ماده باشد. کمتر کسی می‌تواند بداهت ظاهری این استدلال را انکار کند، با این حال در عالم کاری سهل‌تر از رد آن وجود ندارد. تنها کافی است بر چیزی تأمل کنیم که به روشنی اثبات کرده‌ایم، یعنی این اصل که ما هرگز از هیچ پیوندی میان علت و معلول آگاه نیستیم و فقط بـا تـجربهٔ مـعیت دائـم آنهاست که می‌توانیم به شناختی از این رابطه دست یابیم. حال، از آنجا که همۀ متعلق‌های غیرمتناقض قابلیت معیت دائم را دارند، و از آنجا که متعلق‌های واقعی متناقض نیستند، از این اصول چنین نتیجه‌گیری کرده‌ام که اگر ماده را پیشینی1 در نظر بگیریم، در این صورت هر چیزی می‌تواند هر چیزی را به وجود آورد، و هرگز نخواهیم توانست دلیل این امر را دریابیم که چرا، فارغ از کم یا زیاد بودن شباهت میان متعلق‌ها، هر متعلقی می‌تواند علت دیگر متعلق‌ها باشد یا نمی‌تواند. این امر به‌وضوح استدلال اخیر در باب علت فکر یا ادراک را بی‌اعتبار می‌کند. چون، هرچند به نظر نمی‌رسد پیوندی میان حرکت و فکر وجود داشته باشد، در باب سایر علت‌ها و معلول‌ها نیز این گونه است. وزنه‌ای یک پوندی را در یک انتهای اهرم، و وزنهٔ هم‌وزنی را در انتهای دیگر آن قرار دهید. شما بجز از مجرای فکر و ادراک، هرگز در خود این اجسام هیچ اصلی در خصوص حرکت نخواهید یافت که مبتنی بر فواصل آن‌ها از مرکز باشد. بنابراین، اگر ادعا کنید که به نحو پیشینی اثبات کرده‌اید که وضعیت این‌چنینیِ اجسام هرگز نمی‌تواند علت ایجاد فکر باشد، چون هر طور که جای آن‌ها را تغییر دهید چیزی جز وضعیتی از چند جسم وجود ندارد، در این صورت شما باید بر مبنای همان نحوهٔ استدلال نتیجه بگیرید که آن وضعیت هرگز نمی‌تواند حرکتی ایجاد کند، چون دلالت وضعیت مذکور بر ایجاد حرکت، از دلالت آن بر ایجاد فکر بیشتر نیست. 1. a priori #دیوید_هیوم #رساله‌ای_درباره_طبیعت_آدمی #کتاب_اول_در_باب_فهم_بشر #ترجمه_جلال_پیکانی
Hammasini ko'rsatish...
00:35
Video unavailableShow in Telegram
نگاه به دوردست.مارگاریتا تره خووا در فیلمِ آینه ساختهء آندری تارکوفسکی.
Hammasini ko'rsatish...
1.16 MB
آینه یا «افقِ زمان» #آندری_تارکوفسکی "آینه 1974"چهارمین فیلم بلند تارکوفسکی ست، که اشعاری از پدرش به آن آهنگ میدهند و بیشتر فیلمی در بارهٔ تأملی در بابِ پیچ وخم های خاطره است،تا در باب انعکاس. مردِ بیماری کودکی اش را به یاد می آورد.این شرح وقایع تکه تکه می شود و حافظهٔ فردی با حافظهٔ جمعیِ روسیه در هم می آمیزد... به عقیدهٔ تارکوفسکی سینما اساساً هنر زمان است. زمان مهر شده. سینماگر جریانِ زمان را مهرو موم می کند، مانندِ پیکره سازی که تخته سنگی مرمرین را شکل می دهد. #تحلیل_پلان↓ یک تراولینگِ طولانی به سوی جلو ، فیلم را افتتاح میکند؛ از جنگل شروع میشود و در کنار زنی که از پشت می بینیم روی حصاری نشسته پیش می رود. زن به سوی گسترهٔ دشت می نگرد ، جایی که ناگهان مسافری سرگشته ظاهر میشود. صدای مردی به صورت نریشن موقعیتِ این مکانِ دورانِ کودکی را به یاد می آورد، یعنی نقشی، که به عهدهٔ درخچه ای ست که درست میانِ چمنزارِ بزرگ روییده، این حرکتِ آغازینِ دوربین خاطره را حاضر می کند. اما قدرتِ پلان موفق می شود، این احساس را القا کند، که در آن حال و گذشته مخلوط شده اند، شهودی که زمانی تأیید می شود که تماشاگر پی می برد نقشِ زن و مادرِ راوی را یک بازیگر بازی میکند.←«مارگاریتا تره خووا». تارکوفسکی در کل بشدت منتقد سینمای تدوین و خصوصاً آیزنشتاین بود. و به هیچ وجه سینمای نمادین را نمی پسندید. این سینمایی که در آن تصویر به چیزی جز خودش ارجاع می دهد ؛ این پلانِ تدریجیِ آغازین، حضوری کامل را سبب می شود که مشخصهٔ فیلم های کارگردان روس است. حضور افقی یگانه و منحصر بفرد، « این تداومِ زمان که در پلانی جریان دارد، شدتش یا بلعکس رقیق شدگی اش.» این سینما گر _ فیلسوف می نویسد: ※«فیلم در زمان زندگی می کند، اگر زمان در آن زندگی کند» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ¶پاورقی؛ ※جملهٔ کامل اینگونه است: « تصویر در صورتی سینمایی ست که از همان نخستین پلان ،فیلم در زمان زندگی کند و زمان نیز در آن زندگی کند» م.زمان مهر شده، انتشاراتِ کایه دو سینما، 2004 ص 139
Hammasini ko'rsatish...
Photo unavailableShow in Telegram
🎧 Track: Stasis 👤 Artist: Hippotraktor 💽 Album: Stasis 📅 Date: 2024-06-07
Hammasini ko'rsatish...
Boshqa reja tanlang

Joriy rejangiz faqat 5 ta kanal uchun analitika imkoniyatini beradi. Ko'proq olish uchun, iltimos, boshqa reja tanlang.