4 673
Obunachilar
-2124 soatlar
-1537 kunlar
+4330 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
00:05
Video unavailable
ولکان کیانی...دانشجو جذاب و هات پزشکی که با دیدن تن سفید و سینه های تازه جوونه زده ی خواهرکوچیکترش مجذوبش میشه و همین باعث تحریک شدنش میشه و...❌🔞🔥
https://t.me/+X6gEEgrrDrcxODE0
پسره با دیدن ممه های کوچولو و تن سفید دخترعموش دیکش سیخ میشه و شبا بی سروصدا وارد اتاقش میشه و بدنش رو میخوره و تو حشرگی بالاش پرده اش رو میزنه و...🔞🙈💯
#سکسیهاتبهشدتآبدار🔞💦
#ممنوعهترینوهاتترینرمانتلگرامی💧🔞❌💯💯💯
40200
Repost from ❌متفاوت❌FOAD
-یه روز بهت گفتم که تو زنی نیستی که مثل بقیهی زنا با هر جمله و توجهای دچار سوءتفاهم بشی و فکر کنی من توی تختخوابم تصورت میکنم. یادته؟
یادم بود. چون بارها به این جمله فکر کرده بودم.
-یادمه.
-اما نگفتم منم مردی نیستم که مثل خیلی از مردا بخوام از شرایط سوءاستفاده کنم... حتی اگر تو با جاذبههات قدرت اینو داشته باشی که هر نجیبی رو نانجیب کنی. حتی اگر آدمو وادار کنی که مدام تصورات ناجوانمردانهشو پس بزنه.
****
در مورد #شاهبیت هیچی نمیشه گفت جز اینکه این رمان میتونه ساعتها حس لطیف و عاشقانه نصیبتون کنه. پستهای اولو بخونید متوجه منظورم میشید.
https://t.me/+1y9SBua0-tM4NmNk
https://t.me/+1y9SBua0-tM4NmNk
21900
ماریانا کوچیکترین دختر خانواده که نظر برادر بزرگش رو به خودش جلب میکنه!
برادری که دور از چشم خانواده ش سعی در لمس کردن بدن ماریانا میکنه...
اما خواهر نوجوونشون ناریا متوجه افکار شوم برادرش میشه و...
https://t.me/+X6gEEgrrDrcxODE0
ژانر: #هات♨️ #صحنه_دار💦 #عاشقانه💞 #فول_بزرگسال🔞
67410
-از رسم ما میدونی دختر جون؟
با ترس نه آرومی گفتم
- ما رسم داریم ارباب شب #زفاف جلوی بزرگای خاندان پرده #عروسش رو بزنه و اگه دختری #با_کره نباشه تا صبح زیر مردان خاندان میره و بعدشم برده #جنسیشون میشه.
نفسم تو #سیـ_نه حبس شد خانم بزرگ دستم رو #محکم تر کشید و وارد اتاق حجله شد. دور تا دور اتاق تمام #مردهای فامیل ارباب نشسته بودن و وسطشون #حجله رو گذاشته بودن و تور نازکی دورتادورش بود.
خانم بزرگ توی حجله درازم کرد و بیرون رفت.ارباب وارد #حجله شد و تند لباس هام رو دراورد.
-هیس نترس عزیزم خون #بکا_رتتو ببین بیرون میرن.
از ترس لرزیدم ... چرا خانواده ام به ارباب نگفته بودن من وقتی بچه بودم و #تصادف کردم پرده بکارتم رو از دست دادم؟
#مردو_نگی کلفتش رو آروم به #بهشـ_تم مالید و کنار گوشم زمزمه کرد:
-فقط یکم درد داره #عزیزکم، تحمل کن دلبرم باشه؟
با چشمای #اشکی نگاهش کردم، یعنی این بار اخری بود که ارباب رو میدیدم؟
#مردو_نگی ارباب آروم وارد #بهشـ_تم شد، از درد آخی گفتم و زمین رو چنگ زدم که ...
https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0
https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0
64900
به دختر کوچولوی لخت وسط کلاس سوکه نگاه کردم
_چیکار میکنی ؟چرا لختی؟
سریع دستشو جلوی بهشتش گرفت
_من ..من ...
جلو رفتمونگاهمو به بدن سفیدش دوختم
_چرا لخت وسط کلاس درس وایسادی الان بقیه میان
_اخه بهشتم اب پس میده ترسیدم داشتم خودمو معاینه میکردم
بدن سفیدش داشت حالمو خراب میکرد
_بردار دستتو ببینم
اروم دستشو از جلوی بهشت کوچولوش برداشت روی زانوهام نشستم و بهشت خیس کلوچه ایشو دیدم
ناخواسته سرموجلو بردم و زبونمو روی ...
https://t.me/+HCzBk48SigBhMTVk
https://t.me/+HCzBk48SigBhMTVk
رابطه ی ممنوعه مشاور مدرسه با دانش اموز ۱۳سالش 🔞🔞
ابت میاد💦😋
دختر کوچولومون تو مدرسه با مشاورش هر روز رابطه داره 🫡🫡
66500
#part226
یکتا بغل سمت شوهر خواهرش محمد امین رفت و باهاش دست داد. همیشه موقع اومدنش مادرش همه ی فامیل رو می گفت ولی انگار این بار چون مهمون با خودش آورده بود کسی رو دعوت نکرده بود.
بابت این کارش واقعا ممنونش بود، امروز اصلا حوصله ی شلوغی فک وفامیل به استثنای ماهیار رو نداشت.
دم در ایستاد تا خودش هم به مهمون هاش خوشآمد بگه و تعارف کنه.
توی دلش ذوق داشت از اینکه ارغوان و خانواده اش رو به خونه اشون آورده بود. اینکه قراره چند روز آینده میزبانشون باشه حس خیلی خوبی بهش می داد.
پشت سر همه داخل شد و کنجکاو نگاهی به خونه انداخت. خداروشکر کرد که به خونه رسیده بودن، اصلا دلش نمی خواست جلوی ارغوان و خانواده اش وضعشون خیلی بد دیده بشه.
به خصوص حالا که سر و وضع تمیز و قشنگ خونه ی ارغوان رو دیده بود نمی خواست جلوشون بد باشه.یه جورایی به غرور مردانه اش بر می خورد.
راضی از ظاهر تمیز و قابل قبول خونه لبخندی زد و همراه با ساک و وسایلش داخل شد.
خیالش از بابت رفتار گرم و صمیمی خانواده اش راحت بود. با این که وضع مالی درست و حسابی نداشتن ولی توی مهمون نوازی حرف اول رو می زدن.
ته دلش فقط کمی بابت اختلاف ظاهر و عقیده دو خانواده نگران بود که اونم امیدوار بود مشکلی پیش نیاد.
وسایلش رو داخل اتاقش جا داد و سریع توی پذیرایی کوچیکشون ظاهر شد. مامان وباباش سنگ تمام گذاشته بودن.
اولین بار بود که کیارش دوستی رو با خودش به خونه می آورد. هیچ وقت با هیچ کس اونقدر صمیمی نمیشد که بخواد به خونه راهش بده ولی حالا با ارغوان ندارتر از اونی شده بود که بخواد چیزی رو ازش مخفی کنه.
چک آرومی به باس.نم زد و زیر گوشم زمزمه کرد:
- الان اگه یارا بیاد چه جوابی براش داری که زیر شوهرشی؟
لبم رو به دندون گرفتم و نالیدم:
- میگم تقصیر شوهرته که زیادی کل.فته.
قهقه ای زد و گفت:
- خیلی تنگی اما خودم گشادت می کنم.
کمرم رو سفت چسبید و خودش رو محکمتر از قبل فرو کرد داخلم و...
https://t.me/+d4ht5j-D6Ns2MWZk
مختص به بزرگسالان، به هیچ وجه زیر 18 سال جوین نشه❌
خیانت، شهوت، #تریسام!
رابطه پنهانی با شوهر دوستش🔞🔥😈
👍 64❤ 24🔥 2🥰 1
90853
Photo unavailable
دستم و روی بدن سفیدش کشیدم و چنگی به موهاش زدم:
_شاهزاده کوچولوی من به نظرت اگر شاه بفهمه ولیعهدش زیرخواب محافظه چی میشه؟🔥🔞
سعی داشت خودش رو از دستم آزاد کنه و نالید:
_سرت و میزنه..
دوتا از انگشتامو توی #سوراخ تنگش فرو کردم و #مکی به لالهی گوشش زدم:
_کی فکرشو میکرد ولیعهد خشنی که همه ازش میترسن یه #سوراخ تنگ وصورتی داشته باشه که التماس میکنه واسه #ک***یر محافظش؟
پاهاش و روی شونم گذاشتم و #ک**یرم و روی سوراخش تنظیم کردم ک…..
https://t.me/+RINNLMl6O2UxZTIx
ادامش🔞
https://t.me/+RINNLMl6O2UxZTIx
#محدودیت_عضویت_داره
13500
#گی_خشن_اجباری🔥🔞
اسپنکی به #باسنم زد و خودشو یه ضرب واردم کرد و دستشو به #نیپل هام رسوند و #لب زد:
_کی فکرش و می کرد #رئیس بانک به اون بزرگی بشه #زیرخواب یکی کوچیک تر خودش هوم؟
به نظرت کارمندات بفهمن ابهت قبلی رو داری پیششون؟؟
قبل از اینکه من حرفی بزنم در اتاقم باز شد و…🔞🔥💦
https://t.me/+RINNLMl6O2UxZTIx
دوساعت_رمانش_رایگان_شده🤭🏃♀️
29900