cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

° بــــــرده عــــــشــــــقــــــ °

•تحت حمایت انجمن قلم‌سازان• 📍رمان برده عشق به قلم نیان 📍ژانر : BDSM نظری ، انتقادی، پیشنهادی📬👇🏼 https://telegram.me/BChatBot?start=sc-922375-TehvHRD چنل ناشناس 👇🏼 https://t.me/+b1-fzHJe7MMyOGM8

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
793
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-187 kunlar
-9130 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#چالش✨️ -هر کدوم از افراد لیست بهتون چه حسی میدن؟! •بانو: •روشا: •محمد: •زهرا اصفهان: •نگاره: •باران: •سارا: •ملی: •دایان: •هدی: •سها: •آنیر: •کارا: •تینا: •فانوس: •مهر: •مانیا: •مهسا: •حسام‌الدین: •لرد: •پاندالوسی: •فرهمند: •نیان: •راشا: •میم: •آیرا: •بلو: •غزل: •آرتا: •بنسان: •همراز: شرکت در چالش👇💜 https://telegram.me/BChatBot?start=sc-731900-wrnF1mf چالش در کانال👇 @romnbdsm 🫶
Hammasini ko'rsatish...
#چالش💣 چالش امشب رو هم میتونید با پارتنرتون و هم با دوستتون انجام بدید.. باعث میشه که طرف مقابل رو بهتر بشناسید😈 چالش اینجوری که...👇 به طعمه پیام بدید و بگید که: -طبق تحقیقات ۷۰ درصد دخترا/پسرا در سایت‌های 🔞 فیلم نگاه میکنن! به نظرت اون ۳۰ درصد بقیه چیکار میکنن؟! بقیه‌اش بستگی به جواب طعمه داره.. -اگر گفت نمیدونه اون ۳۰ درصد چیکار میکنن! +شما باید بگید:👇 پس توعم جزو اون ۷۰ درصدی..😂🫢 -ولی اگه گفت که اون ۳۰ درصد چیکار میکنن بدونید که اهل این جور چیزا نیست.. یه چالشی انتخاب کردم که هم بتونید با پارتنرتون انجام بدید هم دوستاتون! پس منتظر شات‌ها هستم ببینم چیکار میکنید. شرکت در چالش👇💜 https://telegram.me/BChatBot?start=sc-731900-wrnF1mf
Hammasini ko'rsatish...
اونجاکه بین گریه هات لبشو به لاله گوشت میچسبونه و آروم میگه: «هیش، تموم شد کوچولو»
Hammasini ko'rsatish...
8👍 2
Photo unavailable
‌ ◜ ◝ ☩°𝒀𝑎𝑘𝑢𝒛𝑎⊴ ◟ ◞ ← دنبال #رمان‌های B‌L‌ و L‌o‌v‌l‌y‌ با شخصیت‌های جذاب و داستانایی که تاحالا نخوندی میگردی؟ •❤️‍🔥🎬• • رمان‌هایی که میتونه با روح و روانت بازی کنه و حتی به گریه بندازتت‼️🖌 رمانای داغ و تازه از تنور دراومده و جدید که ژانر پرطرفدار مافیا و عاشقانه و کمی هیجان و اکشن رو به دنبال داره!!!🖇🗑 ‌ ‌ ‹ ویسکی یخ زده🍷🧊 و فرشته قرمز🪽🧣 › ویسکی یخ زده؛ ایجی، پسری که از نه سالگی هوای انتقام از خاندان بزرگ اوزوها و کشف حقایق داره. یعنی ایجی میتونه حقیقت رو پیدا کنه؟ حقیقت وحشتناکی که پشت این مافیای خوفناک و سیاهه که.. حتی دولت جرئت نزدیک شدن به این رییسش نداره رو رسوا کنه و.. بتونه رئیسش رو کیش و مات کنه؟ ♟️🎴⚖️ فرشته قرمز؛ روآن پسر ¹⁵ساله‌ای که از بچگیش، در گودال بدبختی و درد و رنج بوده و با تصمیم فرار، پا به دنیای بیرون میذاره و همون‌روز، زندگیش بلکل تغییر میکنه. مردی که ادعا میکنه قراره فرشته نجاتش بشه، روآن چه تصمیمی میگیره؟ میمونه و یا؟... 💔🪦🪽 فقط کافیه لینک رو بزنی تا وارد دنیای یاکوزا بشی:)💭✨ ‌ [ https://t.me/Yakuzayaoi ] ‌
Hammasini ko'rsatish...
گشت گرداگرد مهر تابناک ایران زمین روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین ای تو یزدان،ای تو گرداننده مهر و سپهر برترینش کن برایم این زمان و این زمین جشن نوروزتان فرخنده باد🤍🌾
Hammasini ko'rsatish...
9🕊 3👍 1
#part_211 پمادو که به پشتش مالیدم، جعبه رو سرجاش برگردوندم و اینبار کنارش رو تخت خوابیدم. صورتش که بین موج موهاش گم شده بود رو با پشت دست نوازش کردم. : دخترک قوی من! - بفرمایید خودم هستم. درجوابش کوتاه خندیدم و نگاهم رو باسن سفیدش سر خورد. بی هوا اسپنک محکمی حوالش کردم که از جا پرید و جیغ کوتاهی کشید. - وای..چرا میزنی؟ اخم ریزی بین ابروهام نشوندم. : دلم می‌خواد. و ضربه دومو محکمتر زدم که دستمو چنگ زد. - ملینا جونم، بخدا درد دارم. : خب؟!.. و با ابروی بالا پریده بهش زل زدم. - خب لطفاً نزن دیگه! و بازم بااون چشمای گربه‌ایش بهم نگاه کرد. لپ باسنشو چنگ زدم و لبمو یه وری جمع کردم. : التماس کن! - نمیکنم. و با قهر سرشو برگردوند. : التماس نمیکنی؟ - نه خیر،تازشم قه...آییی! قبل اینکه جملش کامل شه سمت پاهاش هجوم بردم و گوشت رونشو بین دندونام گرفتم‌. - وای ول کن...توروخدا. مثل جوجه پر کنده دستو پا میزد اما نمیتونست کاری از پیش ببره و فقط صدای جیغ و خواهش کردنش به گوش میرسید. - گه خوردم ملینا...خواهش میکنم...وای ول..ملینا. رونشو ول کردم و موهاشو ازپشت چنگ زدم و یکم سرشو بلند کردم تا صورتمو ببینه. : توکه گفتی التماس نمیکنی؟ خنده موذیانه‌ای کرد و درحالی که تو چهرش هنوزم رد درد بود، زبون درازشو به کار اندخت. -خواهش کردم ،التماس نکردم که! :عه؟! و اینبار گاز محکمی از لپ باسنش گرفتم که دوباره جیغش بلند شد و مثل سگ به زوزه کشیدن افتاد تا ولش کردم. همینطور که باسنشو نوازش میکرد زیر لب شروع کرد به غر زدن. - آیی..ک*ون قشنگمو از جا کند...وحشی. درحالی که همچنان نشسته بودم با تندی به طرفش برگشتم. : چی زر زر میکنی؟ هول شده نگاهشو از دستش گرفت و به من داد. - هیچی هیچی..باخودم بودم. گوششو آروم کشیدم. : زبون درازی کنی زبونتو داغ میزارم،فهمیدی؟ تند تند سرشو بالا پایین کرد. - آره فهمیدم. :خوبه. و همینطور که دراز میکشیدم گوششو ول کردم. : امشبو استثنا تو تخت می‌خوابی...ولی از فردا شب،برای یک هفته طبق قرارمون جات اونجاس. و به قفس اشاره کردم. تا دهنش برای اعتراض باز شد،انگشتمو به نشانه سکوت رو لبم گذاشتم. : امشبم برای افتریت اجازه میدم رو تخت بمونی. - چشم..مرسی که برام وقت میزاری بانوی جذابم. و نرم خودشو به طرفم کشید. : توله شیرین من. به دنبال حرفم رو موهاشو بوسیدم که بیشتر سرشو به سینم مالید و حرف زدنش راجب رولی که رفتیم شروع شد. از اینکه از احساساتش باهام حرف میزد لذت میبردم و منم سعی می‌کردم طوری رفتار کنم که از حرف زدن پشیمون نشه؛ اینطوری دوتامون خیلی بهتر برای رولای بعدی حاضر میشدیم. وقتی حرفامون تموم شد که رها رو بدنم دراز کشیده بود و خوابش برده بود.
Hammasini ko'rsatish...
16🐳 4👍 3🤡 3
پارت بعدیم فردا میذارم دیگ اول ببینم چطور استقبال میشه ازم😂
Hammasini ko'rsatish...
👏 12🤡 3😍 2
#part_210
Hammasini ko'rsatish...
🐳 27 7👍 3🔥 2🤔 2
#part_209
Hammasini ko'rsatish...
18🐳 6👍 4🔥 3