cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

⛓بازیچه روزگار🩹

به نام خالق هستی های فرزندانم رمان بازیچه روزگار ژانر : گی ، مافیایی وضعیت : درحال تایپ

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
1 549
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#part211_8 _سعی کن تکون نخوری تا بتونم زخمتو ببندم وگرنه دوباره خونریزی میکنه مثل اینکه داشت زخممو ضد عفونی میکرد که اینطوری میسوخت سعی کردم بیحرکت بمونم تا کارشو کنه وقتی تموم شد یه نفس راحت کشیدم _بستن زخمات تموم شد حالا از زحمتی نیست چشماتو باز کن باید غذا بخوری تو از گشنگی نمردی بی ادب من مریضم با ادم مریض اینطوری حرف میزنن؟ اروم لای پلکمو باز کردم سعی کردم بهش نگاه نکنم تو یه انباری کوچیکتر بودم یه بالشت پشتم گذاشت و کمک کرد تا بشینم یه ظرف غذا رو پاهام گذاشت و قاشق و چنگالی سمتم گرفت اروم از دستش گرفتم اون رفت بیرون و منم شروع به غذا خوردن کردم با اینکه خیلی گشنم بود ولی نتونستم زیاد چیزی بخورم در حد چند تا لقمه ظرف غذا رو کناری گذاشتم و به هر سختی که بود دراز کشیدم نمیدونم چقدر تو همون حالت بودم که خوابم برد از خوابیدن به کمر خسته شده بودم خواستم غلت بزنم رو دست چپم بخوابم که اشتباهی به زخم پهلوم فشار اوردم دردش خواب رو از سرم پروند اخی گفتم و اروم لای پلکمو باز کردم که با زندانبانم که اون مرده سردار صداش کرد روبرو شدم روی صندلی کنارم خوابش برده بود وات د فاک این فکر میکنه من با این وضعیتم میتونم فرار کنم که اینطوری بالا سرم نشسته؟ اروم به حالت اولیه خودم برگشتم بهتره بیدارش نکنم معلوم نیست اگه بیدار بشه چه بلایی به سرم بیاره چشمامو بستم و سعی کردم سوزش پهلوم رو نادیده بگیرم کم کم دردم خوب شد داشت دوباره خوابم میبرد که در اتاقک باز شد و کسی وارد شد چشمامو باز نکردم و خوردم به خواب زدم کمی بعد یه سمت تخت پایین رفت، کسی کنارم نشست یعنی کی میتونه باشه ؟ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° تو چنل vip رمان رو تموم کردیم برای جویین شدن تو چنل vip کافیه مبلغ ۳۰ تومان را به شماره کارت زیر واریز کنین و فیش ان را برای ادمین ارسال کنین بوس♡ ۶۱۰۴ ۳۳۷۶ ۶۰۴۳ ۶۸۹۸ شیوا علیزاده @sinos15016
Hammasini ko'rsatish...
20
پارت امروز گلا
Hammasini ko'rsatish...
4🥰 2🔥 1
#part210_7 با صدای پچ پچ کردنایی بیدار شدم ولی انقدر درد داشتم که نه میتونستم تکون بخورم نه حتی میتونستم حرفی بزنم پس فقط بی حرکت همینجوری موندم نمیدونم چقدر تو اون حالت بودم که یهو شکمم به غر غر افتاد حق هم داشت بیچاره معلوم نیست چند روزه تو این وضعیتم هیچی بهم ندادن بخورم صدای راه رفتن کسی رو شنیدم که به سمتم میومد یه گوش داشتم چهار تای دیگه هم قرض گرفتم تا ببینم داره چه اتفاقی میوفته صدای کفشا تا کنارم اومد بعد متوقف شد _سردار بقیه زخماشو هم ببند تا عفونت نکنه یکمم غذا بگو بچه ها بگیرن بیارن بیدار شد بهش بده بخوره مهران خیلی پیله کرده که دوباره ببیندش نمیخوام تو این وضعیت باشه صدای همون مرده بود که تو انبار دیدمش صداش با اون ادم مستی که بهم تجاوز کرد فرق داره پس این ، اون ادم نیست ولی اخه اون کیه ؟ کجا رفت ؟ تو همین فکرا بود که با حرفی که شنیدم نفسم بند اومد _باشه خیالت راحت خودم حواسم بهش هست تو برو مراقب اون دوتا باش خطرناکه تنها ولشون کردی درسته دقیقا خودشه دقیقا همون صداست فقط الان دیگه مست نیست و اون لحن کشیده به حالت عادیش برگشته مو به تنم سیخ شده بود کمی بعد صدای کفشی اومد که دور میشد وای نه حتما اونی که بالاسرم بوده رفته حالا با ادمی که بهم تجاوز کره تنها شدم عالی شد اصن واقعا عالی شد داشتن خود خوردی میکردم و به زمین و زمان فحش میدادم که سوزش بدی تو پهلوم حس کردم چون خیلی یهویی بود از جا پریدم که دو برابرش همه جام تیر کشید دیگه که میدونستم فهمیده بیدارم با خیال راحت از درد ناله کردم و نق زدم ولی هنوز چشمامو باز نکرده بودم °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° تو چنل vip رمان رو تموم کردیم برای جویین شدن تو چنل vip کافیه مبلغ ۳۰ تومان را به شماره کارت زیر واریز کنین و فیش ان را برای ادمین ارسال کنین بوس♡ ۶۱۰۴ ۳۳۷۶ ۶۰۴۳ ۶۸۹۸ شیوا علیزاده @sinos15016
Hammasini ko'rsatish...
25💔 2😢 1
من خواب بودم موقع تحویل سال بخاطر همین الان یادم اومد بهتون تبریک نگفتم😂
Hammasini ko'rsatish...
15😁 2🥰 1
راسی بچه ها سال نوتون مبارک 😂
Hammasini ko'rsatish...
15🔥 1🥰 1
#part209_6 با به یاد اوردن خاطراتم یهو حالت تهوع گرفتم ینی این ادمه که الان روبرومه کسیه که قبل از بیهوشیم بهم تجاوز کرد ؟ اصلا تجاوز کرد؟ انقدر همه جام درد میکرد که نمیفهمیدم مقعدم درد میکنه یا نه دنبال درد مقعدم میگشتم که زنجیری که ازش اویزون بودم شل شد و محکم با زمین برخورد کردم احساس کردم بند بند وجودم از هم جدا شد و دوباره بهم وصل شد مرده اومد بالای سرم و گفت _مهران تو نمیخوای بیایی یکم انتقام بگیری؟ مهران؟ انتقام ؟ مهران اینجاست ؟بخاطر چی انتقام بگیره؟ مرده با پا لگد محکمی به شکمم زد که به شکم رو زمین افتادم دیگه نا نداشتم ، نفسم بالا نمی اومد حتی نمیتونستم ناله کنم مرده کنارم نشست و موهامو چنگ زد مجبورم کرد سرمو بالا بیارم همین که سرمو بالا اوردم با چهره متعجب مهران روبرو شدم حس ادمی رو داشتم که بین یه عالمه غریبه یه اشنا پیدا کرده و میتونه بهش اطمینان کنه کم کم صورتم از اشک خیس شد مهران چنان متعجب بود که به راحتی متوجه شدم اون اصلا از این جریان خبر نداشته پس میتونستم ازش کمک بخوام وسط گریه هام گفتم _مه... مهران ... کم اما با مشتی که تو دهنم خورد نتونستم ادامه حرفمو بزنم _حرومزاده اسمشو به زبون کثیفت نیارررر اینو گفتن و دوباره با مشت و لگد به جونم افتاد انقدر منو زد که بدنم با یه گوشت چرخ کرده برابری میکرد داشتم دوباره هوشیاریمو از دست میدادم ولی صدا های اطرافمو کم و بیش میشنیدم صدای مهران میومد که سعی داشت مانع کتک خوردنم بشه و بعد چند دقیقه کتک خوردنه متوقف شد و بعد از اون صدای نامفهوم مهران که هی دور تر و دورتر میشد و نوید از فاصله گرفتنش میداد دیگه نمیتونستم خودمو بیدار نگه دارم و بیهوش شدم .... °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° تو چنل vip رمان رو تموم کردیم برای جویین شدن تو چنل vip کافیه مبلغ ۳۰ تومان را به شماره کارت زیر واریز کنین و فیش ان را برای ادمین ارسال کنین بوس♡ 6037 7014 1035 9415 شیوا علیزاده @sinos15016
Hammasini ko'rsatish...
24🔥 2😢 2
#part208_5 _بهتره اروم بگیری و نامه اعمال خودتو سنگینتر نکنی وگرنه خودت میدونی که بد میبینی فهمیدی؟ از درد نمیتونستم حرف بزنم تا انگشتای پامم تیر میکشید همینطوری با درد داشتم دسته و پنجه میزدم که با فریاد گفت _فهمیدییییی؟؟؟ به زور با دهن بسته یه اوهوم گفتم که سرمو با ضرب ول کرد و از روم بلند شد از درد داشتم به خودم میپیچیدم که رو شکم خوابوندم و با یه دستش محکم سرمو به زمین فشار داد و با دست دیگش کمربند و دگمه و زیپ شلوارمو باز کرد از ترس قالب تهی کرده بودم حس میکردم قلبم نمیزنه نفسم در نمیومد انگار یه کوه روم سنگینی میکرد حالت تهوع داشتم و مغزم خالی شده بود همین که شلوارمو کمی داد پایین دیگه نفهمیدم چی شد..... با پاشیدن اب سرد توی صورتم بیدار شدم انقدر درد داشتم که بدنمو حس نمیکردم انگار داشتن تو ذره ذره وجودم سوزن فرو میکردن انقدر همه جام درد میرد که نمیتونستم بگم کجام درد نمیکنه با گرفته شدن کفم توسط کسی کمی هوشیاریمو بدست اوردم ولی هنوز گیج بودم تو صورتم گفت _هنوزم ادعا میکنی هیچ کاری نکردی؟ توان حرف زدن نداشتم فقط با چشمای نیمه باز بهش خیره میشدم نمیفهمیدم کجام ؟اینجا چیکار میکنم؟ چرا آویزونم ؟این ادمی که روبرومه کیه؟ حتی نمیتونستم درست چهرشو ببینم چشمام تار میدید طرف مقابلم وقتی دید هیچی نمیگم پوزخندی زد و فکمو با ضرب ول کرد و تو یه حرکت آنی مشت محکمی تو شکمم زد از درد داد بلندی کشیم که صدام پیچید تازه یادم اومده بود اینجا چیکار میکنم و چرا وضعیتم اینه °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° تو چنل vip رمان رو تموم کردیم برای جویین شدن تو چنل vip کافیه مبلغ ۳۰ تومان را به شماره کارت زیر واریز کنین و فیش ان را برای ادمین ارسال کنین بوس♡ 6037 7014 1035 9415 شیوا علیزاده @sinos15016
Hammasini ko'rsatish...
24😱 2😢 2
#part207_4 دستی به صورتم کشید و پوزخند صدا داری زد که بوی مشروبش بیشتر به مشام رسید و گفت _من؟ من یه ادم بدم که میخوام باهات کارای بد بد بکنم بعد از تموم شدن حرفش مستانه خندید و دستشو از صورتم پایینتر برد و روی گردن و سینم کشید گریم دوباره شروع شد و سعی کردم خودمو رو زمین عقب بکشم تا ازش فاصله بگیرم ولی با گذاشتن زانوش روی شکمم مانع شد گریه هام بیشتر شد و با عجز گفتم _چرا؟.. چرا این کار رو ...با من میکنی؟..مگه چیکار ...کردم ؟ دوباره خندیدی و گفتم _هیچی تو فقط سعی کردی به یکی از دوستام تجاوز کنی از قدیم گفتن چیزی رو که برای خود نمیپسندید برای دیگران هم نپسندین الان این گریت برای چیه؟ با گریه همینطور که تقلا میکردم از زیر زانوش دربیام گفتم _نهه بخدا ... اون تقصیر من نبود ... من نمیخواستم ... اون کار رو بکنم .. یکی مجبورم کر... انگشت اشارشو روی لبام گذاشت و گفت _هیششش نمیخواد الکی بهونه بیاری دیگه کار از کار گذشته و دستشو از روی دهنم برداشت همین که میخواستم دوباره چیزی بگم با یه چسب نواری پهن دهنمو بست زانوشو برداشت و خودش اومد روی شکمم نشست دو طرفه یقه پیراهنمو گرفت و تو یه حرکت همه دگمه هاشو پَروند با این حرکتش چنان شروع کردم به تقلا کردن که انگار بهم برق وصل کردن یه لحظه ثابت نمیشدم فقط تکون میخوردم از پشت دستشو تو موهام فرو برد و تا زور داشت کشید سرم تا جایی که گردنم اجازه میداد سمت عقب خم شد و کنار گوشم گفت °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° تو چنل vip رمان رو تموم کردیم برای جویین شدن تو چنل vip کافیه مبلغ ۳۰ تومان را به شماره کارت زیر واریز کنین و فیش ان را برای ادمین ارسال کنین بوس♡ 6037 7014 1035 9415 شیوا علیزاده @sinos15016
Hammasini ko'rsatish...
29😢 2👍 1😱 1
حمایت کنین گلا😍
Hammasini ko'rsatish...
9👍 4🔥 1
#part206_3 هنوز کامل سمت صدا برنگشته بودم که پارچه ی سفیدی جلوی دهن و بینیم قرار گرفت نفسمو نگه داشتم تقلا کردم خودمو ازاد کنم ولی نشد طرف سرسخت تر از این حرفا بود و چون انتظارشو نداشتم از قبل نفسمو حبس نکردم و الان کم اوردم هرچی تلاش کردم بیشتر نفسمو نگه دارم نشد چندتا نفس کشیدم که به خواب رفتم .. وای خدا چقدر بدنم درد میکنه چقدر سرده خواستم همینطور که خوابیدم دنبال پتوم بگردم که دیدم نمیتونم تکون بخورم با وحشت خواستم چشمامو باز که متوجه شدم چشمامم باز نمیشه دست و پاهامو با طناب و چشمامو با یه پارچه بسته بودن ترس همه وجودمو فرا گرفت تقلا کردم تا شاید خودمو بتونم باز کنم اما نشد از ترس زیاد گریم گرفت کم کم گریم داشت اوج میگرفت که دستی محکم چونمو گرفت به معنای واقعی کلمه خفه شدم از اینکه نمیدیدم داره چه اتفاقی می افته عصبی و وحشت زده بودم یعنی این کسی که چونمو گرفته کیه؟ نکنه همونیه که اون شب مجبورم کرد ررم به مهران تجاور کنمه؟نکنه فهمیده کاری که گفته بود رو انجام ندارم و حالا میخواد تاوانشو ازم پس بگیره ؟ همینطوری سوالای مختلف به ذهنم میومد که چونمو ول کرد با تمام حواسم منتظر حرکت بعدیش بودم حتی نفس هم نمیکشیدم تا کوچکترین صدا رو بشنوم کمی که گذشت نفسای گرمش به صورتم میخورد که یعنی صورتشو نزدیک صورتم اورده بود و اینکه نفساش بوی مشروب میداد که باز یعنی مست بود خدا خودش به دادم برسه پس با یه ادم مست طرفم یکم به خودم جرئت دادم و با لبای لرزون گفتم _ تو کی هستی ؟؟ چی از جونم میخوای؟ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° تو چنل vip رمان رو تموم کردیم برای جویین شدن تو چنل vip کافیه مبلغ ۳۰ تومان را به شماره کارت زیر واریز کنین و فیش ان را برای ادمین ارسال کنین بوس♡ 6037 7014 1035 9415 شیوا علیزاده @sinos15016
Hammasini ko'rsatish...
33👍 5🔥 2