cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

نـخ‌جــیر📿

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
12 348
Obunachilar
-2524 soatlar
-2027 kunlar
-60930 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

‌ آدم‌های اشتباه، همیشه درس‌های درست رو بهت یاد میدن..! - ✦
Hammasini ko'rsatish...
📺≻ فیلم : « درد بکش » 🗿≻ داستان این فیلم : در مورد یک دلال املاک ثروتمند است که زنی جوان را از زندگی روزمره خود دور کرده و به انحطاط می کشاند. به او دنیایی سراسر زوال و فساد را نشان می دهد که همین باعث می شود محدودیت های جنسی او به حاشیه کشانده شود... https://t.me/+FfKqK3ML0kQ4YjY0
Hammasini ko'rsatish...
🔴#رسمییییی موزیک هوش مصنوعی تتلو از قمیشی آهنگ فرنگیس که ترکونده😍 https://t.me/+k4O-jcK_7oZiZDA0
Hammasini ko'rsatish...
  • File unavailable
  • File unavailable
  • File unavailable
  • File unavailable
لباسهای فول سک.س69 مخصوص سک.س🔞 مردها عضو نشن https://t.me/+iYrldxywV99jMjI5
Hammasini ko'rsatish...
#پارت121 نمی دانم این میزان از جسارت را از کجا آوردم که به شیرزاد اشاره کردم و گفتم: -این شازدتون الان داره میگه نمی خواد ازدواج کنه شما به حرفش گوش میدین! منتظر جواب نماندم و ادامه دادم. -شاید عبد هم از این ترسید که تو چنین موقعیتی قرار بگیره واسه همین انقدر عجله کرد. پیرمرد با تمام شدن حرفم تای ابرویش را بالا انداخت. انتظار داشتم جواب دندان شکنی به کم بدهد و در جمع حسابی من را ضایع کند اما در عوض عبد را مخاطب قرار داد. -دیدی گفتم مظلوم نیست و سرزبون داره. یه ماهه که عقد کردی و نتونستی بیای این حرفا رو بهم بزنی این دختر تو دو دقیقه جوابمو داد و منو قانع کرد. با این حرفش سرم را به ضرب بالا آوردم قانع شده بود! یعنی من به همین سرعت توانسته بودم پیرمرد سرسختی که همه می گفتند راضی کردن او غیر ممکن است را با حرف هایم مجاب کنم؟ معلوم بود عبد هم تعجب کرده جوری که حتی نتوانست یک کلمه حرف بزند. -پسر اگه واقعا اون دختر رو نمی خوای مهمونی امشب رو کنسل می کنم. این بار نوبت شیرین بود که اول به من و بعد به پدرش نگاه کند. خودم هم نمی دانستم چرا این مرد تا این حد با حرف های من تحت تاثیر قرارگرفته و علاوه بر پذیرش ازدواج ما حتی راضی شده که مراسم خواستگاری را هم به هم بزند اما چیزی که می دانستم این بود که به شدت از این ماجرا راضی و خوشحال بودم.
Hammasini ko'rsatish...
👍 27
#گی #عاشقانه اراد تخس گفت _ امشب باید من رو #بکنی ،اونم وقتی توی‌ خونه باباتیم.💦 غیاث سیلی ارومی به صورتش زد. _فکر میکنی‌ میتونی جلوی اه وناله های از سر #لذتت برو بگیری؟! _اره. _لخت شو. وقتی‌لخت شد غیاث نگاش کرد و محکم گفت _داگی شد. اراد سریع داگی شد که  غیاث دیکش رو بی هوا واردش کرد که اراد خواست #جیغ بکشه که غیاث سریع دستشو جلوی دهنش گرفت وتوی گوشش گفت _وقتی #پارت کردم که مجبور بشی همین‌امشب بریم خونه خودمون یاد میگیری خونه #مردم از من‌سکس نخوای حتی اگه خونه مامان بابای من باشه.🔞 https://t.me/+XMjdslAp5oc1OGM0
Hammasini ko'rsatish...
یک ماجرای واقعی از زندگی واقعی #آرام دختری که به یه مهمانی اشتباه میره. مهمونی که فکر میکرد تولده اما در واقع جاییه برای آشنایی افراد با تمایلات ارباب و برده و BDSm. حضور آرام تو این مهمونی باعث ورودش به دنیای رابطه های متفاوت آدم های متفاوت میشه. مردی وارد زندگی آرام میشه که خیلی براش خطرناکه اما درواقع تنها ناجی آرامه... سیاوش لواسانی ... کسی که قراره زندگی آرامو زیر و رو کنه! https://t.me/+logGszIQ10UxY2I0
Hammasini ko'rsatish...
بـ🔞ـرادر شهـ💦ـوانی #part1 _عجب خواهر #ک*ص تپلی دارم اومم بهشته اووف الان آبم میاد آههه💦💦🍑 با شنیدن حرفای شهوتی برادر #ک**یر کلفتم بیشتر خیس شدم و ناله کردم.. با ولع #ک*صمو میلیسید و با نوک #سینه های تپل و نوک صورتیم بازی میکرد.. _آهههه ...داداشی ...الان #آبم میاد ... آهههه یهو مک محکمی از #ک*صم گرفت و چو*لمو کشید که لرزیدم و آبم روی لباش ریخت.. _اومم آههه داداشی خیلی خوب بود اومم امد بالا و #ک*یرشو دم #ک*صم تنظیم کرد و شروع کرد به لب گرفتن ازم که یهو در اتاقم باز شد و.... https://t.me/+Vt3bwrQl0K05N2Rk https://t.me/+Vt3bwrQl0K05N2Rk برادر حش‌ریش #تپلشو میخورد که مامان #هاتش میاد و.. 🔞🍑💦🙊👆🏼
Hammasini ko'rsatish...
با گیفاش رلتو هورنی کن https://t.me/+-_iRVu-QAjE3ZGU0
Hammasini ko'rsatish...