cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

کانال قلم وصدا

تایم شعر خوانی روزهاے زوج ساعت ۱۵ الی ۱۷ مفتخریم ڪه در ڪنار بهترین ها هستیم با حضور اساتید

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
744
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-237 kunlar
-10930 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

❤️ به نام خالق زیبایی ها 💚 سلام وادب تقدیروتشڪرویژه از همراهی دوستان اساتید و شاعران و نویسندگان گرانمهر # کافه نوا 📚📗دوستان عزیز، هنرمندان گرانقدر منتظر حضور ارزشمند شما عزیــزان شرڪت کننده در محفلمون در تایم کتابخوانی هستیم 📚📗#کتابخوانی 📚📕#موضوع # کتابخوانی           📚ساعت 16:30 الی 18:00📚 🟠🔹📚🔅برگزاری دوره  کتابخوانی با حضور اساتید گران قدر 📚 موضوع کتابخوانی 🔰تکه  هایی از یک کل منسجم 📔#اثر پونه مقیمی 📒قلمی جاودانه در عرصه هنر ایران ✅باهمراهی لیدر توانمند محبوب کافه نوا      🚨 مهربانو سمانه عزیز 🚨 🔷🔸🔅منتظر حضـور ارزشمند و خلاقانه  ذهن متفکرانه   نگاه  زیبای شما هستیم 🟣📚🔶 فرهنگ کتابخوانی را پاس بداریم 🔸🔷🔸 کتابخوانی 🔹منتظر حضـور وحمایت شما عزیزان هنرمنـــددر تایم فرهنگ کتابخوانی را  قدر بدانیم هستیم   ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎┏ ┉┉━─━⊱⊰♛⊱⊰━─━┉┉ ┓           𝐌𝐞𝐞𝐭𝐢𝐧𝐠  :𝑲𝒂𝒇𝒆  𝑵𝒂𝒗𝒂       @farhadcafenava         @Donya_3333                                                      ┗ ━┉┉─━⊱⊰♛⊱⊰━─┉┉━ ┛ برای ارتباط با مدیریت مدیریت نوا به آیدی های بالا مراجعه فرمائید 👆👆👆 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍l‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌l‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌l‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌ @caffenamayeshnava 1403/03/26
Hammasini ko'rsatish...

در کشاکش بی مرز قلب من با تو، در فراز بی نشیب پرسه های خیال، در طولانی ترین خیابان بن بست تاریخ و در قلب یخ زده‌ی زمانِ آتش مزاج؛ من، از پشت پنجره‌ی چوبی تصویر خزان را نظاره گرم. رقص سمای پرستو ها ، باله‌ی برگ ها، سمفونی باد، تک نوازی باران، هنرمندی خورشید و یکتایی رنگین کمان! اینجا در این برگ ورق نخورده‌ی دنیای من که بعد از تو هرگز هم ورق نخواهد خورد همه چیز درست و به جاست جز نبودن تو... کاش وقت رفتنت لااقل این کهنه کتاب را ورق می‌زدی! زور من که به این حجم کاغذی نمیرسد... #پوپک
Hammasini ko'rsatish...

جمعه ها راجُم نخور از بسترِ احساسِ من از شرابِ چشمِ خود،لبریز کن گیلاسِ من . زیرِ بارانِ نگاهت،باغ دل را زنده کن با تو عطری تازه دارد بوته های یاسِ من. گفته بودم در کویر عاطفه معدن تویی گوهر یکدانه وسنگین ترین الماسِ من نازِ شصتت،با نگاهی بردی از من دستِ دل مانده در دستان سردم برگه های آسِ من. لطف کن مانندِ دل آنرا بیا از من بگیر باختم آری به تو عالیجنابِ خاصِ من. حکم شد دل را ببازم باختم آن را به تو خوش نشست اینبار شاید باتو شکلِ تاسِ من قلبِ من می‌گیرد از رنگِ غروبِ جمعه ها می‌فشارد بغضِ سنگین حنجرِ حساسِ من. #فریبا_پروانه
Hammasini ko'rsatish...
میکس صدای دل

#ساخت‌کلیپ🎥 #میکس‌دکلمه🎛 #پادکست #اجرای‌دونفره👫 #تنظیم_ادیت

اگر برای تو خیری داشت میماند اگر دوست‌دارت بود حرف میزد و اگر مشتاق دیدنت بود، می‌آمد‌‌ #نزار_ قبانی
Hammasini ko'rsatish...
آنکس که تواش یاری بيگانه چرا باشد! #فیض_کاشانی
Hammasini ko'rsatish...
‍ در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می‌رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست می‌نشینی روبه رویم خستگی در می‌کنی چای می‌ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است؟ باز می‌‌خندم که خیلی...! گرچه می‌دانی که نیست شعر می‌خوانم برایت واژه‌ها گل می‌کنند یاس و مریم می‌گذارم توی گلدانی که نیست چشم می‌دوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی دست‌هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می‌شود با بغض می‌گویم نرو پشت پایت اشک می‌ریزم در ایوانی که نیست می‌روی و خانه لبریز از نبودت می‌شود باز تنها می‌شوم با یاد مهمانی که نیست رفته‌ای و بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست. # بی‌تا_ امیری
Hammasini ko'rsatish...
وقتی دروغگوییم و انتظار راستگویی داریم وقتی جفا کاریم و انتظار محبت داریم وقتی نامهربانیم و انتظار مهر داریم وقتی بی وفاییم و انتظار وفا داریم وقتی بند نیستیم و انتظار ماندگاری داریم وقتی معشوق نیستیم و انتظار عاشقی داریم وقتی دلدار نیستیم و انتطار دلبری داریم وقتی انسان نیستیم و انتظار انسانیت داریم بی شک داریم از خودمان یک بیشعور میسازیم و این جفایی بزرگ در حق موجودیت خویشتنمان است. .. 📚بی_شک
Hammasini ko'rsatish...

مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین مطرب روح من توی کشتی نوح من توی فتح و فتوح من توی یار قدیم و اولین ای ز تو شاد جان من بی‌تو مباد جان من دل به تو داد جان من با غم توست همنشین تلخ بود غم بشر وین غم عشق چون شکر این غم عشق را دگر بیش به چشم غم مبین چون غم عشق ز اندرون یک نفسی رود برون خانه چو گور می شود خانگیان همه حزین سرمه ماست گرد تو راحت ماست درد تو کیست حریف و مرد تو ای شه مردآفرین تا که تو را شناختم همچو نمک گداختم شکم و شک فنا شود چون برسد بر یقین من شبم از سیه دلی تو مه خوب و مفضلی ظلمت شب عدم شود در رخ ماه راه بین عشق ز توست همچو جان عقل ز توست لوح خوان کان و مکان قراضه جو بحر ز توست دانه چین مست تو بوالفضول شد وز دو جهان ملول شد عشق تو را رسول شد او است نکال هر زمین در تبریز شمس دین دارد مطلعی دگر نیست ز مشرق او مبین نیست به مغرب او دفین #مولانا
Hammasini ko'rsatish...
کشتی مرا، اکنون بگو دیگر چه می‌خواهی؟ زین کشته‌ی بی‌آرزو دیگر چه می‌خواهی؟ در جان من دیگر نماند آن شور سرمستی خالی ز مِی شد آن سبو، دیگر چه می‌خواهی؟ گفتی بگو، گفتم، ولی نشنیدی و در من افسرد ذوق گفتگو، دیگر چه می‌خواهی؟ حالم چه می‌پرسی، نشسته خار در چشمم زهراب جوشد از گلو، دیگر چه می‌خواهی؟ با اشک پروردم تو را ای گل، ولی هیهات کآن آب برگردد به جو، دیگر چه می‌خواهی؟ خون دل عاشق حلال انگاشتی ، حق بود خونش حلالت باد، از او دیگر چه می‌خواهی؟ #ساعد_ باقری
Hammasini ko'rsatish...
#شهنامه_چه_میگفت این دفتر دانایی، این طرفه ره‌آورد، الهام خدایی‌ست که «فردوسی توسی» از جان و دل آن را بپذیرفت، با جان و دل خویش، بیامیخت، بیاراست، بپرورد؛ * ده قرن ِ، فزون است که در پهنه‌ی گیتی میدان شکوهش را، کس نیست، هماورد! * دَه قرن ِ ازین پیش آیا چه کسی دید که این مَرد با آتش پنهانش با طبع خروشانش سی سال، شب و روز، چه‌ها گفت؟ چه‌ها کرد؟ * امروز، هنوز از پس ِ ده قرن که این مُلک در دایره‌ی دوران گشته‌ست، آیا چه کسی داند سی‌سال در آن عهد بر این هنری مرد سخنور چه گذشته‌ست؟ * انگیزه‌اش از گفتن شهنامه چه بوده‌ست؟ سیمای اساطیری ایران کهن را آن روز، چرا گَرد ز رخسار زدوده‌ست؟ سی‌سال، برای چه، برای که سروده‌ست! * می‌دید وطن را، که سراپا همه درد است. می‌دید که خون در رگ مردُم، افسرده و سرد است. آتشکده‌ها خالی خاموش آزادی در بند لبخند فراموش بیگانه نشسته‌ست بر اورنگ از ریشه دگرگون شده فرهنگ... می گفت که: -«هنگام نبرد است» با تیغ سخن روی بدان میدان آورد. * سی سال به پیکار، بر آن پیمان، پیمود جان بر سر ِ پیکارش فرسود و نیاسود وجدانش بیدار ایمانش روشن جان مایه‌ی شعرش همه ایرانی و ایران طومار نسب‌نامه‌ی گردان و دلیران نظمی که پی‌افکند، کاخی که بنا کرد! * شهنامه به ایران و به ایرانی می‌گفت: - یک روز شما در تن‌تان گوهر جان بود! یک روز شما بر سرتان تاج کیان بود وان پرچم‌تان رایت مهر و خرد و داد افراشته بر بام جهان بود! * شهنامه به آن مردم خودباخته می‌گفت: بار دگر آن‌گونه توانمند، توان بود، * این دفتر دانایی، این طرفه ره‌آورد الهام خدایی فرمان اهوراست؛ روح وطن ماست که فردوسی توسی با جان و دل خویش بیامیخت، بیاراست، بپرورد؛ آنگاه چنین نغز و دل‌افروز و دلاویز در پیش نگاه همه آفاق بگسترد. #فریدون_مشیری از دفتر: #تا_صبح_تابناک_اهورایی
Hammasini ko'rsatish...
🍂🍁حریـــم عشــღــق🍁🍂

تورا دوست دارم و میپرستم مادرم