𝑩𝑫𝑺𝑴 𝒏𝒐𝒗𝒆𝒍..🔞⛓️
Wᴇʟᴄᴏᴍᴇ... رمان زندانی ابدی⛓️: در حال تایپ📝 به قلم:Rasha •تحت حمایت انجمن قلم سازان• ژانر: گی دام،مستر اسلیو بوی.
Ko'proq ko'rsatish2 442
Obunachilar
-324 soatlar
-467 kunlar
-14030 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
#گیلاو #ترنس 🍓🏳🌈
پسری که سه سال پیش تجاوز کرده رو با رقیبش درحالی که بچه دارن می بینه😭❤️🩹
پاش رو محکم روی شکمم نگه نداشت و غرید
- مثل آدم جوابمو بده آکام تو با مهدیار چه نسبتی داری؟
نالهای از درد شکمم کردم و خواستم چیزی بگم که بیشتر شکمم رو با پاش لگد کرد هق زدم
- شایان شکمم می سوزه! 🥹
دستش رو روی سرم کشید و تنم رو طوری سمت خودش کشید که باسنم بین پاهاش نشست
اشک هام روی گونهام رون شد که داد زد
- میشم همون هاسکی که پشت سرم میگین! می درمت می خورمت از هم می پاشمت تو محکوم به منی!
دستش رو روی باسنم کشید و دیک گندهاش که دیدم نفسم رفت
- بهم تجاوز کردی من رفتم... تقصیر من نبود! اشتباه نکن...
بوسهای همراه ضربه دیکش به سرم زد
- بازم تجاوز می کنم! تنِ تو مال منه آکام کامم که تموم بشه دورت مثل پروانه می گردم قلادهام دستته!
https://t.me/+SeJqYQlg219kNDdk
https://t.me/+SeJqYQlg219kNDdk
1000
Repost from N/a
00:02
Video unavailable
فرشته ای که اسیر پسر شیطان شده و وقتی اسم خدا رو توی سرزمینشون میاره... 🥺💔
خون روی لباش وسوسه ام میکرد.
خونی از جنس بهشت و طعم گل های رز!
زبونم رو روش کشیدم و کمی ازش خوردم و گفتم:
اما نمیتونم به راحتی از اشتباه های گاه و بی گاهت بگذرم...این اشتباه قطعا حکمش مرگه و...
نگاهم سمت لباش رفت و لبام رو روی لبای سرخش کشیدم و گازی ازش گرفتم که نالید و اشک هاش بیشتر جاری شد.
گردنش رو بیشتر فشردم که صورتش سرخ شد و با چشای به خون نشسته ادامه دادم:
خیلی خوش شانسی که جلادت کسی هست که عاشقته...هم درد میده و هم مرهم میزاره روی زخم هات!
دستم رو روی بدن بلورینش کشیدم.
نفس نفس میزد.
🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥
https://t.me/+wIZR91hciWw5MDQ0
https://t.me/+wIZR91hciWw5MDQ0
700
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
Photo unavailable
پسره رو تهدید میکنن که اگه زیر پنج دقیقه ارضا بشه باید با نگهباناشون بخوابه....💦🏳🌈
آدرین #آلتم رو تو دستش گرفت و برام هندجاب رفت..
با شهوت نالیدم : عااااحح اددد... آرومتر...🔥
لیام #نیپلای سینم رو تو دهنش کرد و مثل بچه ها میک زد...
-عوممممم آرهههه خیلی خوبههه...💦
آدرین پوزخندی زد:
-حواست هست هنوز پنج دقیقه نشده مت؟
اگه زیر پنج دقیقه ارضا بشی اتفاقات بدی میفته هات بوی. تو بودی که چالشو پذیرفتی.
با شهوت به آدرین نگاه کردم و خندیدم...
خواستم حرف بزنم که با حس اومدنم... کل حسم پرید!
با ترس به آدرین که شیطانی لبخند زد خیره شدم.
لیام دست از خوردن نیپلام کشید
-شرطو باختی! حالا باید زیر نگهبانا #جر بخوری💦
https://t.me/+7H63xkfAlGMxZWU0
https://t.me/+7H63xkfAlGMxZWU0
متیو پسر نوزده ساله ای که توسط دوتا مافیا دزدیده میشه و با گرایش لیتلی مجبوره هرشب شکنجه های فول اسلیو رو تحمل کنه!🥀
#گیلاو #انتقامی #تریسام #مافیایی 💦
2700
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:01
Video unavailable
با پشت دست زدم توی دهنش وبدن #عریانش رو روی میز پرت کردم که صدای #اخش بلند شد .
_هیش فقط #خفه شو که میری با اون دختره ی #جن ده بیرون اره ؟
یه #بلایی سرت بیارم که مرغای اسمون به حالت #گریه کنن .
زیپ شلوارم رو باز کردم و #التم رو از بینش خارج کردم ، ضربه ی محکمی روی #باسنش زدم و با یک حرکت تمامش رو #واردش کردم .
سر اینکه با دختره رفته بیرون جرش میده🥺
https://t.me/+EmvDSXPhFGozMTNk
https://t.me/+EmvDSXPhFGozMTNk
1210
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:01
Video unavailable
با پشت دست زدم توی دهنش وبدن #عریانش رو روی میز پرت کردم که صدای #اخش بلند شد .
_هیش فقط #خفه شو که میری با اون دختره ی #جن ده بیرون اره ؟
یه #بلایی سرت بیارم که مرغای اسمون به حالت #گریه کنن .
زیپ شلوارم رو باز کردم و #التم رو از بینش خارج کردم ، ضربه ی محکمی روی #باسنش زدم و با یک حرکت تمامش رو #واردش کردم .
سر اینکه با دختره رفته بیرون جرش میده🥺
https://t.me/+EmvDSXPhFGozMTNk
https://t.me/+EmvDSXPhFGozMTNk
4300
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
پسره فکر میکنه معشوقش استریته و به زور باهاش میخوابه.....🔥🏳🌈
دستو پاهامو با #طناب بسته بود و #دیکش رو بی رحمانه تو #دهنم عقبو جلو میکرد...
با چشمای اشکی بهش خیره شدم که پوزخندی زد:
-چه احساسی داری زیر پسر بزرگترین باند مافیای ایران داری #پاره میشی؟💦🔞
کم کم داشت خوابم میگرفت.. #قرصا داشت اثر میکرد.. آخرین هقم رو زدم و کاش دهنم خالی بود تا بهش میگفتم من بی گناه بودم...
https://t.me/+4feyQMWBgxliNzk0
https://t.me/+4feyQMWBgxliNzk0
5200
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
پسره حامله ست و ماههای اخر خیلی خیلی حساس شده😢🥺
🔞🔥 #گی #فول_صحنه #امپرگ🔥🔞
کوای دستی روی شکم بزرگش گذاشت و به زور از جاش بلند شد:
_هانزو تو چته؟.. رفتارات عجیب شدن. . تو شوهرمی میتونی بهم بگی؟🥺
+کوای من چیزی نیست.. فقط..
کوای زد زیر گریه:
_دروغ میگی.. من میفهمم.. نکنه.. نکنه داری با یه نفر دیگه..😭💔
+اره کوای... دارم یه نفر دیگه رو میبینم
به بیبی بوی حاملهاش خیانت کرده🥺😢
https://t.me/+Mm6uRwOUwDE1NjU0
https://t.me/+Mm6uRwOUwDE1NjU0
7300
Repost from گسترده نگاره سومی😍🧿
سک.س یه بازیگر معروف و گریمورش😈🔞💦
🔥پارت_62_رمان🔥
نوک سینهاش را لیسیدم.
-آه فاک ترکیب مزه بدنت با این آبنباتا اونقدر خوبه که نمیشه ازش سیر شد.
دستانش لابهلای موهایم چنگ شد.
-دوستش داری؟
نیازمند لب زدم: زیاد!
سرم را به سمت #عضوش هدایت کرد.
-تا هرچقدر میخوای سیرت میکنم بیبی!
خیره به #عضو زیبایش که زیر لباس پنهان شده بود با دندان مشغول باز کردن #شلوارش شدم و آن را همراه #شورتتوریاش در آوردم. بیمارگونه #عضوش را نفس کشیدم و مقداری دیگر از آبنبات میان دستم مکیدم و زبان #خیس و چسبناکم را روی #واژنش کشیدم.
https://t.me/+8JokzcX36Dc4N2Rk
🏳️🌈جیال👩❤️💋👩 فولهاتِ باز⛔️ خشن⛓️
7300
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:06
Video unavailable
پسره مظلومی که گیر بزرگترین باند مافیا میفته و توجه پسر رئیسشونو به خودش جلب میکنه🏳🌈💜
از پشت میله های قفس فریاد زدم:
-ولممم کننن حتی اگه بمیرمم حاضر نیستم بهت ک.ون بدم.! من ک..ونی نیستممممم!!!😭
خم شد و دستش رو مثل پدری که روی صورت بچش دست میکشه، روی صورتم کشید.
-کی گفته تو ک.ونی؟ تو پسر کوچولوی منی...🔥
با چشمای اشکی بهش خیره شدم که به فرد کناریش دستور داد: درش بیار آمادش کن، همینو میخرم.
مرده فروشنده تعظیمی به پسره کرد و در قفسو باز کرد که با چشمای ترسیده به اون خیره شدم...🩸
https://t.me/+4feyQMWBgxliNzk0
https://t.me/+4feyQMWBgxliNzk0
6400
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:04
Video unavailable
یه کپسول کردن داخلش که فلجش میکنه😢تنها راهش اینه که مقعدش تحریک شه تا فشارش بده بیرون😢
#گی🌈 #فول_اسمات🔞
کوای داد زد:
_هانزو چکار میکنی؟ لباسمو چرا.. 😥
+کوای.. باید فشارش بدی بیرون.. کپسوله لیزه نمیشه با عمل درش آورد..
زبونشو رو #سوراخ کوای کشید. کوای ناخواسته جیغ زد:
_عععاااخخ خوبه.. لعنتی😫🤤
هانزو بیشتر #لیس زد و #زبونشو وارد کرد. #آه و #نالههای کوای اتاقو برداشته بود💦نزدیک ار*ضا بود که هانزو دستشو روی #ک*رش گذاشت:
+باید از این پایین ارضا شی تا ازت بیاد بیرون
https://t.me/+Mm6uRwOUwDE1NjU0
https://t.me/+Mm6uRwOUwDE1NjU0
دوتا دوست... توی شرایط بدی گیر کردن🤭
3100