ღ꧁رَِوَِیَِاَِیَِ دَِستَِ نَِیَِاَِفَِتَِنَِی꧂ღ
⛓♥️ بـه نـام خـالق لـیلـی ها ♥️⛓ 🧿وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ🧿 ⚠↜کپی رمان حتی با ذکر منبع و نام نویسنده، با عدم رضایت نویسنده همراه هست و پیگرد قانونی دارد.⚠️↝ ☕︎کـانال رسمـی رمان های°• Nil.M •°☕︎
Ko'proq ko'rsatish1 093
Obunachilar
-324 soatlar
-187 kunlar
-8630 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Obunachilar o'sish tezligi
Ma'lumot yuklanmoqda...
Repost from N/a
آتش یک چهرهی موفق و سرشناس ایرانیست!
مردی عیاش که آوازهی دختر باز بودنش همه جا پیچیده است. 🔞
اما، با ورودِ یک مدلِ اروپایی به شرکتِ این مردِ جوان، با وجودِ دخترهای زیادی که دورش هستند، شیفتهی زیباییهای ماریا شده و برای بدست آوردنِ دلِ دخترکِ مغرور و لجبازِ قصه دست به هرکاری میزند!!! 🔥😈
https://t.me/+gw1ivltvRVUwOGY0
ماریا مدلی زیبا و اغواگر که اومده ایران تا از مدیرِ عیاش شرکتِ نور برای برگشتن به حرفهاش استفاده کنه. مردی خشن و جذاب که اصلا درکی از عشق و عاشقی نداره. با وجودِ همهی دخترهای دورش، ولی دل به ماریا دختر قصه میبنده🤤
اما ماریا با وجودِ یک پیوند و عشقی عمیق به معشوقش رفتن رو انتخاب میکنه!!! 💔 حالا که بعد سالها برگشته باید تاوانِ رفتنش رو پس بده!
یعنی واکنشِ این مردِ مغرور و عاشق چیه؟!🔥🔞
https://t.me/+gw1ivltvRVUwOGY0
صب پاک
3900
Repost from N/a
امیر سپهبد🔥
مردی بداخلاق و مغرور که تا به حال کسی چهرهاش و از نزدیک ندیده و به مرد #نقابدار معروفه😎
مردی خشک و سرد که از همه دخترا بعد از مرگ نامزدش فاصله میگیره...
شب عروسیش به گوشش رسونده بودن که جنازه نامزدش در عمارت بزرگ شایان هاست.
دلبرش در تخت #ساشا شایان بر اثر تجاوز جان داده بود.
باید تاوان می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت.
قسم خورده که بعد ازمرگ نامزدش #مهگل دیگه عاشق نشه و به کسی رحم نکنه
بعد از اون همه سختی و درد و رنج
درست وقتی میخواد انتقام شو بگیره
بدجوری دل میبازه به خواهر دشنمش، به خواهر کسی که مسبب تمام مشکلات و دردهایی هست که کشیده و....🥲❌
https://t.me/+2KOj669bC442NTY0
https://t.me/+2KOj669bC442NTY0
10پاک
700
Repost from N/a
#سرگذشتواقعینویسنده🥀
نیروانا یه دختر دو رگه با چشمهای ابی و موهای طلایی و روشن
تو سن خیلی کم برای مسافرتی ضروری با پدر و مادرش به ایران میاد و از بخت بد و تلخش تو شلوغی پدر و مادرشو گم میکنه و این باعث میشه تو ایران موندگار بشه.
ولی این تازه شروع ماجرای زندگیش بود❌
چندین سال تو پرورشگاه به سر میبره تا اینکه یه خانواده سرشناس و پولدار با دیدن زیباییش بهش جذب میشن و اونو به فرزندی قبول میکنن همه چیز به ظاهر زيباست
تا اینکه سنش بالا میره و نیما پسر بزرگ خانواده، پسر جذاب و کله خراب خانواده عاشقش میشه و برای به دست آوردنش بهش تعرض میکنه🔞
درست زمانی که نیروانا میخواست ازدواج کنه باردار میشه.و با اجبار و مخفیانه به عقد نیما در میاد. ولی با شنیدن خبر بارداریش اون خانواده نیروانارو ترد کردن. ولی نیما تموم زندگیشو به پای اون و بچهای که تو راه داشتن ریخت. جوری که یه عشق عمیق و زیبا بینشون به وجود میاد🥹🤤🔥
https://t.me/+opB3OChcXkQ2NzZk
۵پاک
2700
Repost from N/a
اولین بار عکسشو دیدم و از حرفهای زنای فامیل شناختمش و ندیده عاشقش شدم 🫠
اما وقتی توی یه عروسی از نزدیک دیدمش و به سمتم اومد و گفت اونم از من خوشش میاد . رابطه ما نزدیکتر شد تا جاییکه اون کاملا قلبمو تصاحب کرد و جسممون برای رسیدن به هم دل دل میزد و بوسهها و آغوشهای یواشکیمون نشان از اوج خواستههامون بود .
عشقی شیرین و پرشور بین ما شکل گرفت که شعلههاش منو سوزوند .🔥
تا به خودم اومدم به اجبار بر سر سفره عقد دیگری نشسته بودم چون یک نفر عکسهای منو عماد رو به داداشام نشون داده بود و اونا منو مجبور به ازدواج با اولین خواستگارم کردن .
بر سر سفره عقد مرگ آرزوهامو دیدم اما وقتی چشمم به عماد خورد که اونجاست و بعنوان دایی داماد حضور داره ، مرگ قلبم رسید.
https://t.me/+FPvjkdX9NcJlOGZk
حالا با عشق ممنوعهام باید یک جا زندگی کنم درحالیکه بعنوان دایی همسرم هست و ....😱
https://t.me/+FPvjkdX9NcJlOGZk
صب بپاک
4410
Repost from N/a
لیلا زمان دختر زیبایی که توی یه خانوادهی فقیر بزرگ شده به اجبار زن دوم پسر خان میشه تا براش بچه بیاره.
نریمان مرد پرنفوذ و بداخلاقی که رابطهی خوبی با زن اولش نداره به دستور خان فقط دوشب در هفته میتونه پیش لیلا بخوابه امان توی همون فرصت کم با دیدن لیلای دلبرمون یه دل نه صد دل عاشقش میشه...
اما لیلا برعکس نریمان ازش بیزاره و دلش نمیخواد توی عمارتش بمونه.
نریمان هم وقتی اینو میفهمه کاری میکنه که لیلا ازش باردار شه.
خان تصمیم داره بعد از به دنیا اومدن بچه لیلا رو از عمارت بیرون کنه و وقتی لیلا اینو میفهمه شبونه از عمارت فرار میکنه...
نریمان با رفتن لیلا از عشقش مثل دیوونه ها شبانه روز دنبالش میگرده اما بعد از ده سال لیلارو جایی میبینه که...
https://t.me/+Uot952R8Y4RjOGU8
https://t.me/+Uot952R8Y4RjOGU8
۷پاک
2100
Repost from N/a
من هامونم،یه مهندس معماری که خیلی از برجای تهران کار خودمه...
یه ازدواج ناموفق داشتمو بخاطر اخلاق بدم کسی حاضر نمیشه پرستار بچم بشه!
اما یه روز دختر جذابی پا توی خونم میذاره که عشق سابقم بوده...
ماهی وثوق، همکلاسی سابقم که حالا پرستار بچم شده و میگه به این کار احتیاج داره اما من بعید میدونم توی خونم دووم بیاره
اونم باهام شرط میبنده که تا آخر قراردادش توی خونم بمونه.
منو پسر کوچولوم برای اذیت کردنش از هیچ کاری دریغ نمیکنیم اما وقتی به خودمون اومدیم فهمیدیم که هردومون وابستهش شدیم ولی اون به اجبار خانوادش داره زن یه پیرمرد پولدار میشه...
https://t.me/+Uot952R8Y4RjOGU8
https://t.me/+Uot952R8Y4RjOGU8
صب بپاک
4310
Repost from N/a
خلاصه🍷
الیسا دختری که مستقل زندگی میکنه. و کسی رو نداره.
همه چیز از جایی شروع میشه که الیسا احساس میکنه دائم یه نفر تعقیبش میکنه، یه نفر که تمام اطلاعات اون رو داره!
کسی که شب ها دور خونهی الیسا میگرده و یه زنگ خطره.
اما الیسا فکر میکنه این عاشق تعقیب کننده، فقط در همین حد پیش رفته اما نمیدونه که توی خونش دوربین های مخفی و شنود داره و 24 ساعته توسط این غریبه، غریبه ای مرموز زیر نظره! اون مرد غریبه ای که یه شکارچی تعقيب کننده ست...🔥🔞
https://t.me/+cXiPJwR0YudlZTdk
8پاک
2710
Repost from N/a
تردست، شاه دزدی که لقبش تمام دزدهای نیویورک رو به وحشت میندازه❤️🔥
تردستی که تمام پلیس های نیویورک دنبال دستگیری اونن و به عنوان مخوف ترین مافیا و دزد حرفه ای امریکا می شناسن🎯🌎
همه چیز از جایی شروع می شه که اریکا دست به مال و اموال تردست میزنه و الماس با ارزش اون رو می دزده!
الماسی که به قیمت جون همه ی اعضای باند تردست می ارزه🚷
حالا چه بلایی سر دختر جیب بر و دزد ساده ای میاد که دستبرد به اموال یه شاه دزد مخوف زده؟😈
تردست...دنبال اونه، و وقتی پیداش کنه
تمام شکنجه هایی که هیچکس روحش هم خبردار نمیشه رو روی اریکا اجرا میکنه🔞
https://t.me/+cXiPJwR0YudlZTdk
صب بپاک
4200
Repost from N/a
ماهور شمس دختری مظلوم و چشم رنگی ....🙂
https://t.me/+E2u0AExz7FFiMjU0
دختری که برای زنده موندن معشقوش مجبور به قبول کردن کاری میشه که آینده اش در برمیگیره.....
باید از معشوقش که ناخواسته روز نامزدیشون قاتل شده بود جدا میشد و به عنوان خون بس وارد عمارتی میشد که همه اونجا به خونش تشنه بودن...🥺
عمارتی که میدونست قراره کلی اذیت شه توش و زندگی رو براش سیاه کنن...
و شبش رو باید کنار کسی میخوابید که دوسش نداشت و باید تن میداد به خواسته هاش و بازیچه اش میشد...🔞❗️
https://t.me/+E2u0AExz7FFiMjU0
۸پاک
2200
Repost from N/a
بهم میگن ملکهی خوناشامها!
چون کنار پادشاهشون ایستادم ولی هیچ حسی بهش ندارم. 👑🔪
اون من رو به تصرف خودش درآورد و میخواد با نشون دادن قدرتش، من رو رام و عاشق خودش بکنه!
زمانیکه تاج ملکه روی سرم گذاشت، کنار گوشم زمزمه کرد از حالا به بعد مال منی! میخوام مادر بچههام باشی و تو مجبور به اطاعت از منی... 🔞🔥
https://t.me/+kAJWA-l8e-VjODc0
صب بپاک
3300