cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

♥️⃟♛𝕯𝖊𝖒𝖔𝖓'𝖘 ❦ 𝕭𝖗𝖎𝖉𝖊♥️⃟♛

کپی ممنوع❌ در چنگال ماه(شنبه تا پنجشنبه) شکاف(شنبه تا پنجشنبه) Demon's Bride (روزهای زوج)

Ko'proq ko'rsatish
Reklama postlari
8 440
Obunachilar
-4024 soatlar
-1707 kunlar
-8030 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

Repost from N/a
00:04
Video unavailable
شاهی که با یه شیطان معامله میکنه اما زیرش میزنه و اون شیطان برای گرفتن انتقام پسر شاه رو میدزده و... #گـــــــــــــــــی #خشن #تخیلی مگه یه شیطان با دعا خوندن از بین نمیره؟ پس چرا این بیشتر بهم نزدیک میشد؟ گردنم رو گرفت و منو عین پر از روی زمین بلند کرد. با پوزخند گفت -هیچ کس نمیتونه تو رو از دستم نجات بده. حس خفگی بهم دست داده بود. با بدبختی گفتم + چی ازم میخوای؟ -به جای خواهرت باید عروسم بشی و برام جانشین به دنیا بیاری. اگر پسر خوبی باشی، بعدش روحت رو بدون درد ازت میگیرم با تموم شدن حرفش، دندونای بلندش رو تو گوشت گردنم فرو کرد که... https://t.me/+2rHmzhUtFVM1MmI0 ۸ صبح پاک شه 🌞
Hammasini ko'rsatish...
😁 1
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
پسره واسه خودشیرینی پلاگ میزاره اما ددیش عصبانی میشه ببین چه بلایی سرش میاره😱‼️ #گـــــــــــــــــی🏳‍🌈 #فاک_بوی🍼 #پارت_واقعی نبود لف بده🔥 وقتی از شر پیرهنشم خلاص شد به سراغش رفت🔞🔥... فاک... از دید فاکرش.. پسرش تو این پوزیشن از الهه هام سک..سی تر شده بود... پارچه مشکی حریر لباسش بالا رفته بود...💦 با..سن تو پرش و سوراخ صورتیش کاملا توی دیدش بود❗ و پلاگ هم توسط همون سوراخ بلعیده شده بود 🔥که مطمعنا هرکس میتونست فقط با دیدن ابن صحنه جق بزنه ...😱‼️💦 جورابای توری رنگش فاک ...لباس حریرش از یکی از سرشونه هاش اویزون بود🔞🤤 انحنای کمرش که میخواست براش جون بده ...🥹 دستاشو حرکت داد و سر پلاگ لمس کرد ″پلاگش بزرگ که نیس؟ حرفای دکتر یادت رفت؟ ″🔥🔞 بلایی سرش اورد که... https://t.me/+VQoMnCXsbew1NDA0 ۸ صبح پاک شه 🌞
Hammasini ko'rsatish...
بنرها واقعی هستند.💯 ⚠️این رمان مخصوص بزرگسالان است ------------------------------------------------------- پرش به پارت اول demon's Bride ژانر: تخیلی https://t.me/c/1503007529/42525 ------------------------------------------------------- 🐺پرش به پارت اول رمان در چنگال ماه ژانر:امگاورس، تخیلی🌙 https://t.me/c/1503007529/33301 ------------------------------------------------------- ❤️‍🔥پرش به پارت اول رمان شکاف https://t.me/c/1503007529/38483 ------------------------------------------------------- 🧚‍♀رمان ادلیا ژانر: تخیلی، تاریخی https://t.me/+pK39yWIhwrU2NTFk ------------------------------------------------------- 🥀پرش به رمان پناهگاه اجباری(در حال پخش) و زادگان مرگ ژانر: امپرگ، گ. ی🏳‍🌈 https://t.me/+LZTHikNZzKMyYmM0 ------------------------------------------------------- ❤️‍🔥برای خوندن pdf رمان های تکمیل شده به ادرس زیر مراجعه بفرمایید https://t.me/+P8oMBvcl_10xNzM0
Hammasini ko'rsatish...
༺👑ߊ‌‌ܥ‌ࡋߺࡅ࡙ߺߊ‌‌🦋 ༻

کپی ممنوع❌️(پیگرد قانونی داره) میل‌میلم نویسنده رمان ادلیا🦋. تایم پارت گذاری:روزانه یه پارت به غیر از پنجشنبه و جمعه ناشناسم

https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-634589-Gtjyjg5

2👍 1
سلام بچه ها فردا نیستم. یعنی مادرم عمل داره و باید برم بیمارستان. ممکنه وضعیت جوری بشه که نتونم پارت بدم. اگر ندادم حتما بعدا جبرانش میکنم🥲 یه مدتی احتمال زیاد تایم پارت گذاری بهم بخوره چون اصلا نمیدونم چه اتفاقاتی ممکنه بیوفته. اما تمان تلاشم رو میکنم به موقع پارت بدم
Hammasini ko'rsatish...
Repost from N/a
#گ‍ـــی‌ل‍ـــاو 😍🩸🎀 - باسنتو بالا ببر سوراخ کونت معلوم بشه میخوام بکنمت... دستم رو روی لپرای باسنم گذاشتم تفی به کونم زد - علی دوست داری ازم حامله بشی؟ چشم هام گرد شد نعره زد - اسپرمم رو میریزم توی تنِ شیرینت... https://t.me/+r7VfmI6elallYTI8 پسر عموی طرد شده‌اش رو حامله می کنه تا بتونه بگرده به خونه...🥹🧸🤍 ۱۲ شب پاک شه 🌞
Hammasini ko'rsatish...
#شکاف_پارت127 جمله اخرم رو بلند گفتم. جوری که با داد زدن فرق چندانی نداشت. چون عصبی بودم، حواسم به رانندگیم نبود و سرعتم خیلی بالا رفته بود. صدای بوق ماشین کناریم، باعث شد، به خودم بیام. به زور تونستم ماشین رو جمع کنم. شانس اوردم که تصادف نکردم. سریع ماشین رو گوشه خیابون پارک کردم تا راحت‌تر بتونم باهاش حرف بزنم. دنیز از عصبانیت نفس نفس میزد. هر چند قصد نداشت بحث رو تموم کنه و گفت -چرا؟ ناراحت شدی اومدم نصف شب خونه‌ات؟ اگر نمیومدم میخواستی چی کار کنی؟ میخواستی بری بغلش بخوابی؟ دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و با داد گفتم +نه نه نه. چرا کشش میدی؟ خودت که دیدی، حتی پیشش نخوابیده بودم. بازم یه پوزخند دیگه تحویلم داد. به شیشه ماشین خیره شد و گفت -چشماشم که ابیه. میگفتی عاشق رنگ چشمامی. خوبه الان دوتا چشم ابی داری. هر چند فکر کنم به زودی یه چشم ابی دیگه هم اضافه بشه. اخمی کردم و گفتم +منظورت چیه؟ بازم پوزخند روی اعصابش. وقتی این طوری پوزخند میزد، عصبی ترم میکرد. -منظورم بچه تونه. باهام صادق باش امیر. دختر خوشگلیه. با اون بدن ظریفش و پوست سفیدش، هوش و حواست رو برده. نمیشه به اون دختر نه گفت، مگه نه؟ دیگه تحمل حرفای تکراریش رو نداشتم. +میخوای به چی برسی دنیز؟ چی میخوای ازم بشنوی؟ حرف خودم یا حرفی که دلت میخواد بهت بزنم؟ هزار بار بهت گفتم عاشقتم؛ ولی بازم داری حرفات رو تکرار میکنی. میخوای بهت بگم، ازت خسته شدم؟ میخوای بهت بگم، نمیخوامت؟ میخوای بهت بگم که عاشق اون دختر شدم؟ جدا میخوای اینا رو بهت بگم؟ با این که هر دومون میدونیم که این واقعیت نداره؟ دستش رو گرفتم. واقعا حس بدبختی میکردم و دلم میخواست بزنم زیر گریه. هر چند امکان نداشت گریه کنم. فقط با لحنی که توش بیچارگی موج میزد، گفتم +چرا داری این کار رو با جفتمون میکنی؟ میخوای بابام موفق بشه؟ متوجه نیستی دنیز؟ بابام همینو میخواد. ما سر این عشق، خیلی چیزا رو تحمل کردیم؛ اما الان ببین کجا وایستادیم؟ تو ماشین داریم در مورد زن من دعوا میکنیم. خواهش میکنم، تمومش کن. من دیگه نمیکشم.
Hammasini ko'rsatish...
114👍 21🔥 8😐 7🤯 1
Repost from N/a
فریاد بعد چند سال تلاش بی وقفه کافه‌اش رو افتتاح می کنه🫶 همون شب اول سیاوش مافیای هاتی روش سیخ می شه😂🥲🫀 سیاوش بخاطر حس شهوت خواهر فریاد رو گروگان می گیره و به فریاد تجاوز می کنه🥲🥲💔🖤 فریاد بااسلحه بهش شلیک می کنه🔞🔗 رفیق سیاوش نجاتش میده سیاوش با تن زخمی تقاص گلوله رو می گیره و فریاد حامله می شه🎀🫃 https://t.me/+r7VfmI6elallYTI8 https://t.me/+r7VfmI6elallYTI8 ۱۱ شب پاک شه 🌞
Hammasini ko'rsatish...
👍 1🤨 1
Repost from N/a
_همه بخوابید دخترا لنگاتونو هوا کنید و پاهاتونو باز کنید خط شورتتونو بزنید کنار یه جوری که نازتون قشنگ معلوم باشه آقا میخواد چک تون کنه وای به حالتون اگه بکارتتون دست خورده باشه و آقا بفهمه چراغ قوه رو برداشتم و یکی یکی رفتم وسط پای دخترا هیچ کدومشون باب میلم نبود  هیچ کدوم نمیتونستن منو تحریک کنن یهو چشمم افتاد به یه دختر چشم ابی که نشسته بود و در حالی که عروسکشو  تو بغلش فشار میداد بهم زل زده بود چه هیکلی داشت رفتم سمتش و گفتم : _چرا پاهاتو باز نکردی نازتو نشون بده ببینم دستشو گذاشت رو شورتشو محکم گرفتش از لجاجتش خوشم اومد رو به خاله گفتم: _بخوابونش چکش کنم اگه باکره باشه همینو میخرم دختره خواست فرار کنه که خاله خوابوندش و شورتشو کشید پایین وای باورم نمیشد چی میدیدم .... https://t.me/+r3kRUmW5UZ45MzZk https://t.me/+r3kRUmW5UZ45MzZk ۹ شب پاک شه 🌞
Hammasini ko'rsatish...
😐 7👍 1
Repost from N/a
#با_جادو_پسره_رو_تحریک_میکنه 🫣🤤 #آکام: آههه... عوضیی... چیکار کردی..🥵 روم #خیمه زد و همونطور که بین #پاهام بود با لحن #شهوتی پچ زد: یکم از #جادو استفاده کردم تا به توام #خوش‌بگذره 😈 چیه؟! #خوشت اومده؟ با #حس کردن سر #عضوش خودمو #منقبض کردم: نکننن..!! یه #جوری میشمم 😓😭 ترور: پس #حال میده بهت.. و با یه #حرکت تموم عضو #کلفتشو واردم کرد که از #درد... 😱😱😱😱😱😱 https://t.me/+HhesN5ZWTWwxZmFk ۶ پاک شه 🌞
Hammasini ko'rsatish...