cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

خـــــــیــال واقــــعــــے

Ko'proq ko'rsatish
Eron183 255Til belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
567
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

#یه_آقازاده_خشن_پسری_درد_دیده_رو_به_عنوان_برده_میخره😱 #گی #گی #گی #عاشقانه -:همونو میبرم +باکره نیست....یکی از شیخهای عرب پلمپشو باز کرده -:مهم نیست آخرش زیر خواب خدمتکارام میشه .تاریخ انقضاش زود تموم میشه #مرسا پسر درد کشیده از دیار رنج که گیر #کیاراد ظالم و عوضی میوفته https://t.me/+PG6l4VOF4yxiOTg8 https://t.me/+PG6l4VOF4yxiOTg8 https://t.me/+PG6l4VOF4yxiOTg8 جویین شو👆👆
Hammasini ko'rsatish...
رابطه ی سرهنگی سختگیر با سرباز تازه کارش! بیبی بوی کیوتی که جلوی ددیش لخت میگدره تا اون رو خام خودش کنه و... 🥰❤️‍🔥🏳‍🌈 #نقی زد و گفت: خب نمیخوام چرا #زور میگی #ددی بی ادب؟! به لحن #کیوتش خندیدم و اینکه چقدر #قشنگ #ددی صدام میکرد و #نزدیک صورتش لب زدم: فکر کردی میتونی #لخت بگردی و من رو #خام خودت بکنی #پسرک #خوشگلم؟! 😍👇❤️🔥🔞 https://t.me/+3eTxhv8EGHNhZTY0
Hammasini ko'rsatish...
#رابطه_سرهنگی_هات_با_سرباز_تازه_کارش! 😱🔥🔞🌈 بیبی بوی کیوتی که جلوی ددیش لخت میگدره تا اون رو خام خودش کنه و... 🥰❤️‍🔥🏳‍🌈 با #ناز و #لبای آویزون لب زد: #گرممه اصلا نمیخوام #بپوشم! رفتم #سمتش و از #بازوش گرفتم واز روی تشک بلندش کردم و گفتم: #حامی بیا برو #لباس بپوش! بیا ببین چجوری ددیش چجوری تنبیهش میکنه😱👇🔥 https://t.me/+3eTxhv8EGHNhZTY0
Hammasini ko'rsatish...
پسری زیبایی که توسط یه داعشی اسیر شده! 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥 #حسام...#هق...حسام...توروخدا...برای لحظه نتونستم ادامه بدم...روش#صورتش خم شدم... پوزخندی زدم...هه...#خدا؟!واقعا#کوچولوی من داره از #شیطان میخواد به خاطر#خدا رهاش کنه؟!شیشش...#کوچولو بهتره تکون نخوری تا مجبور نشم بهت درد بدم!:)بازم تکون خورد... #باسن خوش فرمش داشت با وجودم #بازی میکرد...روش#ضربه ای زدم...آه کشید... رنگ #پوستش خاص بود...نه #سفید نه برنز...شبیه #طلا بود میون #نقره و #برنز...شیشش... کوچولو بهتره تکون نخوری تا مجبور نشم بهت درد بدم!#ضربهام از همون اول پر #سرعت و پر #قدرت بود...#شایان مثه همیشه از دشت #داغی و #خماری بیجون #مینالید و نای نفس کشیدنم نداشت...نزدیک #ارضا بودم که با#ناله ی شایان متوجه به کام رسیدنش شدم... https://t.me/joinchat/3eTxhv8EGHNhZTY0
Hammasini ko'rsatish...
ᏟhᎪᏞᏞᎬᏁᎶᎬ◭🦋◮ᏟhᎪᏞᏞᎬᏁᎶᎬ ᏟhᎪᏞᏞᎬᏁᎶᎬ◭☁️◮ᏟhᎪᏞᏞᎬᏁᎶᎬ درودی دوباره به ابر‌های پنبه‌ایِ ماسو. امیدوارم حالتون رنگین کمونی باشه🎨 امشب بازهم قراره دور هم‌دیگه جمع بشیم و بازی کنیم.🎸🎭 دوتا چالش داریم امشب: 1• سوتی های مثبت هیجده‌تونو بگین. 2• از کمد لباستون و ترکیب رنگ لباساتون برامون عکس بفرستید. 《 ساعت 23:00 همراهیمون کنید 》 ━━━━━ • ஜ • ❈ • ஜ • ━━━━━ 🌱@masoochanenl🦋مـاســـــــــو🌿 ━━━━━ • ஜ • ❈ • ஜ • ━━━━━
Hammasini ko'rsatish...
#هات‌و‌جذاب‌ترین‌رمان‌تلگرام‌که‌با‌همون‌پارت‌اولش‌غوقا‌کرد آدیا رو #پاهام نشوندم و نگاه #خمارم رو به چشماش دوختم دستم و رو رون برهنه پاهاش گزاشتم و درحالی که به صورت #نوازش‌وار رون پاهاش و لمس میکردم گفتم: 🔞_ نمی‌دونستم یه دختر #هجده ساله همچین #بدنی داره🔞 با خجالت نگاهش و ازم گرفت و گوشه #لبش و به دندون گرفت. 💢اون واسه #تمکین کردن یه مرد ۳۰ ساله خیلی کوچیک بود💢 دستم و زیر چونه‌ش گزاشتم و با انگشت شصتم چونه‌ش و گرفتم و سمت خودم چرخوندم. با صدای خش‌دارم که بر اثر شهوت دورگه شده بودزمزمه کردم: 🔥_ چون اولین بارته ازت نمی‌خوام کار خاصی انجام بدی ترجیح میدم خودم کار و جلو ببرم🔥 با ذوق بهم نگاه کرد؛ اما با حرف بعدیم بادش خالی شد: 💢_ اینکه تو نخوای همکاری کنی دلیل نمیشه که نخوام صدای #اه‌و‌ناله‌هات و بشنوم💢 🔞اجازه #اعتراض کردن و بهش ندادم و...🤤 #ممنوعه‌ترین‌قسمت‌رمانه‌😱‼️ https://t.me/+D8Q1z907908yMjVk https://t.me/+D8Q1z907908yMjVk
Hammasini ko'rsatish...
آݟــۅۺ ڱــࢪݦ أݩــٺــڟــأࢪ

﷽ آغوش گرم انتظار(آنلاین) آدیکا(آفلاین) عشق واهی من (آفلاین) یک روز درمیان دو پارت آپلود میشه💫 ارتباط با نویسنده:

https://t.me/BiChatBot?start=sc-414328-D71VFF4

#تو_غار_پر_از_یخ_گیر_افتادن_پسره_داره_یخ_میزنه_که_با_کاری_که_دختره_میکنه_از_مرگ_نجات_پیدا_میکنه وقتی نگاهم به لباس کبود شده‌ی آریا خورد بغض کردم آروم صداش زدم - آریا کمی لای چشماشرو باز کرد که نگاهم به چشم های قرمزش خورد آروم گفت:جونم - مجبورم حرفم رو متوجه شد تنها سری تکون داد آروم خم شدم و شلوارش رو در آوردم نگاهی بهش کردم و خم شدم با شهوت کی*رش رو توی دهنم و مثل پستونک مکیدمش که صدای ناله مردونش بلند شد اونقدر خوردمش که کیرش صاف شد فهمیدم که داره ارضا میشه کشیدم عقب پیرهنم رو کشیدم بالا آروم آروم نشستم رو کیر شق کردش که دستای یخ گردش روی کمرم نشست و با فشار کیرش تا نافم رفت که جیغم تو غار اکو شد که با گذاشتن یخی تو دهنم.. https://t.me/Aghoshgarmentezar https://t.me/Aghoshgarmentezar
Hammasini ko'rsatish...
آݟــۅۺ ڱــࢪݦ أݩــٺــڟــأࢪ

﷽ آغوش گرم انتظار(آنلاین) آدیکا(آفلاین) عشق واهی من (آفلاین) یک روز درمیان دو پارت آپلود میشه💫 ارتباط با نویسنده:

https://t.me/BiChatBot?start=sc-414328-D71VFF4

سلام بچه ها امیداورم‌حال دلتون خوب باشه🌸 رمان خیال واقعی خیلی وقته می‌نویسم با اینکه هیچ نظری دریافت نمی‌کنم 🙂 ولی ادامه‌شو دادم پس تصمیم گرفتم امتحانای‌ دی ما تموم بشن دوباره ادامه اش بدم پس اگه خواستید می‌تونید لفت بدید و اگه بمونید خوب عالیه😚❤️‍🔥 #دوستون‌دارم😚
Hammasini ko'rsatish...
#پارت_واقعی #کپی_ممنوع _تو اتاقت #روغن داری؟ _روغن؟برا چی میپرسی ! لبخندی زد و اسپینکی رو لپ با*سنم نشوند! سمت میزم رفت و #روغنو از کشو بیرون کشید و سمتم اومد!دستاشو رو تن #لختم کشید و تموم #روغنو رو تنم خالی کرد! سی*نه های سفیدمو تو مشتش فشردو با دستش تمام روغنو رو تنم پخش کرد! _جوون چه بدنت لیز و #س*کسی شد..... #م***ردونگیش به خط #چ*چولم چسبیده بود و از یه طرف #سی*نه هامو چنگ میزد و خودشو بهم میمالوند.... _اخ آریا یواش درد داره! _قهقهه ای زد و اسپینک دیگه‌ای رو #با*سنم نشوند! _جووووووووووونم؟درد داری؟ _اه.... لعنتی. دستشو رو #کمرم گذاشت و کمی #خمم کرد!سرمو برگردوندم و #لباشو با ولع مکیدم! با حس #مر***دونگی کلفت و درازش لبمو زیر #دندون گرفتم که تو یه حرکت تمامشو وارد #سوراخم کرد..... _اه......لعنتی این چند روزی که نبودم....از روز اولتم تنگ تر شدی سلین!اووف #رییس قراره از این به بعد #منشی کوچولو و #هاتشو هر روز #ب*گائه! سرمو به لحاف چسبوند و وحشیانه #تل*نبه زد! حرفای #شهوتیش باعث #حشری شدنم میشد و به زور خودمو ساکت نگه داشته بودم تا صدام به گوش #مامان اینا نرسه و #رسوا نشیم.... ❌سلین دختر ساده ای که عاشق شریک برادرش میشه و خبر نداره که با همین عشق چه بالاهایی سرش میاد https://t.me/+D8Q1z907908yMjVk ♨️ https://t.me/+D8Q1z907908yMjVk ♨️ جدیدترین رمان ممنوعه و هات تلگرام🤤❌🔞 #هات_فول_خشن⭕️
Hammasini ko'rsatish...
آݟــۅۺ ڱــࢪݦ أݩــٺــڟــأࢪ

﷽ آغوش گرم انتظار(آنلاین) آدیکا(آفلاین) عشق واهی من (آفلاین) یک روز درمیان دو پارت آپلود میشه💫 ارتباط با نویسنده:

https://t.me/BiChatBot?start=sc-414328-D71VFF4

#پابلیک_گی😱 #ممنوعه🚷❌ #بی‌دی‌اس‌ام♨️ ... #شلوارم رو کامل کشید #پایین و همراهش #باکسرم رو درآورد که #باسن برهنه‌م در دیدرس قرار گرفت: ــ فقط داری #تنبیه خودتو سخت‌تر می‌کنی مایک! + #ارباب لطفا... لطفا اینجا... ــ #خفه‌شو! نمی‌خوای که #لباتو بدوزم به‌ هم؟ با عجز نالیدم: ــ ارباب خواهش می‌کنم... + #زور بزن. ــ اینجا نه... از پشت موهامو کشید و #کمرم رو به سینه‌ش کوبید: ــ تا همینجا مثل #سگ نکـ*ردمت زور بزن! و بعد...😵‍💫🚫 https://t.me/joinchat/oiVQTNDfSbI3ZTBk https://t.me/joinchat/oiVQTNDfSbI3ZTBk
Hammasini ko'rsatish...