cookie

Sizning foydalanuvchi tajribangizni yaxshilash uchun cookie-lardan foydalanamiz. Barchasini qabul qiling», bosing, cookie-lardan foydalanilishiga rozilik bildirishingiz talab qilinadi.

avatar

"دوپامین" | "ساراپیامی"

برچشم‌خوب‌رحمت🍃 ازساراپیامی👇🏻 رقص‌مرگ(دردست‌چاپ) دوپامین(آنلاین) فقط‌مربوط‌به‌دوپامین👇🏻♥️ https://t.me/BiChatBot?start=sc-290291-hwXzhFq _ پارت اول دوپامین👇🏻 https://t.me/c/1152683050/47490

Ko'proq ko'rsatish
Mamlakat belgilanmaganTil belgilanmaganToif belgilanmagan
Reklama postlari
3 561
Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
Ma'lumot yo'q7 kunlar
Ma'lumot yo'q30 kunlar

Ma'lumot yuklanmoqda...

Obunachilar o'sish tezligi

Ma'lumot yuklanmoqda...

“مقدمه” قلم مو را روی بوم میکشد... دستانش میرقصد. چشمانی دودو میزند، بوی خون میپیچد و او قلم مو را بر رنگ قرمز میزند. بوم را رنگ میکند… و در تیغه کمری عرق سرد نشسته است! قلم مو را در رنگ طلایی میزند… و دستانی هراسان حرکت میکند. رنگ طلایی شره میکند و آن طرف تر خون روی دیوار طرح زده است! خم میشود تا قلم مو دیگری را بردارد و آنطرف تر او خم میشود تا خون را بو بکشد... بالا می آید و بوی رنگ را نفس میکشد و "الف" اخر حروف را طرح میزند. بالا می آید و میفهمد تمام شده! طرحش را نگاه میکند و میبیند گوشه بام رنگ نخوره و قلم مو را در رنگ قرمز میزند. تماشا میکند و میفهمد اینبار متفاوت است، که تمام شده، شروع شده است! جهت خواندن رمانِ K24. https://t.me/+JcnhdTy5c2Q5MGM0
Hammasini ko'rsatish...
👍 2
پارت اول رمانِ K24. ادامه رمان👇🏻 https://t.me/+JcnhdTy5c2Q5MGM0
Hammasini ko'rsatish...
👍 1
#پارت_اول #سارا‌پیامی #K24 فصل اول:فعلا تساوی، مساوی است. خاموشی زده اند. ساعد دست چپم را روی پیشانی ام میگذارم، دست راستم در حالت اماده باش است. پاهایم از هم فاصله زیادی دارند. نمیتوانند چفت باشند. من این اجازه را نمیدهم. حتی اجازه نمیدهم خواب به سراغم بیاید. من به هوشیاری ام نیاز دارم. همیشه نیاز دارم و تنها یکبار غفلت کردم! یکبار خواب مرا برد! ناعادلانه بود. مومیایی ام کرده اند که تکان نمیخورم، صدای خش خشی را میشونم که پلکهایم زیر ساعد دستم باز میشوند. مثل حیوانی عظیم جثه که خطر را حس میکند، خطر را بو میکشم. سنگینی سایه ایی را روی خودم حس میکنم، نفس عمیق میکشم و حرکت سریع دستش را به سمت پهلویم میفهمم که دست راستم سریع بالا می آید و مچ دستش را میگیرد، ساعدم را برمیدارم و در تاریکی چشم های گشاد شده اش را میبینم. فشار دستش زیاد است، قصد دارد تیزی را در پهلویم فرو کند و من برای بقا تلاش میکنم. نفس نفس میزند و عرق از پیشانی اش میچکد، نیم خیز میشوم و فکر میکنم الان است که دست راستم کم بیاورد و مچ دستش را رها کند! دستش میلرزد و چیزی نمانده تا به پهلویم اصابت کند که از آن یکی دستم کمک میگیرم و مچ دستش را میچرخانم. صدای فریاد خفه اش، تخت بالای سرم را تکان میدهد و قیژِی صدا میدهد. چاقو حالا به سمت خودش است، ترس را در چشمانش میبینم و از جا میپرم و روبرویش می ایستم. من قصد ندارم خون دیگری گردنم بیوفتد. غرور دارد که فریاد نمیزند تا دیگر دوستانش که در محاصره تک تکشان هستم به کمکش بیایند. تک تکشان هوشیار هستند و مانند یک غلام حلقه به گوش منتظر دستور اربابشان هستند. اربابی که اگر فریاد بزند دیگر ارباب نیست، مرگ برایش به صرفه تر است! زیرلب میغرد: -بیناموس حرومزاده!
Hammasini ko'rsatish...
👍 7 1
“مقدمه” قلم مو را روی بوم میکشد... دستانش میرقصد. چشمانی دودو میزند، بوی خون میپیچد و او قلم مو را بر رنگ قرمز میزند. بوم را رنگ میکند… و در تیغه کمری عرق سرد نشسته است! قلم مو را در رنگ طلایی میزند… و دستانی هراسان حرکت میکند. رنگ طلایی شره میکند و آن طرف تر خون روی دیوار طرح زده است! خم میشود تا قلم مو دیگری را بردارد و آنطرف تر او خم میشود تا خون را بو بکشد... بالا می آید و بوی رنگ را نفس میکشد و "الف" اخر حروف را طرح میزند. بالا می آید و میفهمد تمام شده! طرحش را نگاه میکند و میبیند گوشه بام رنگ نخوره و قلم مو را در رنگ قرمز میزند. تماشا میکند و میفهمد اینبار متفاوت است، که تمام شده، شروع شده است! جهت خواندن رمانِ K24. https://t.me/+JcnhdTy5c2Q5MGM0
Hammasini ko'rsatish...
👍 3 2
Photo unavailable
#به‌زودی
Hammasini ko'rsatish...
طلا…. همه چیز از همین یک کلمه ی سه حرفی شروع میشود. برای همین سه حروف است، که کلت از جیب بیرون میاید… که نشانه میرود! برای همین سه حروف است که دندان ها تیز میشود… که جیب ها پر پول میشود و تراوشات ذهنی، خطرناک تر… دقیقا برای همین سه حروف است که همه چیز شروع میشود… که خب… باید بگویم اسم من هم طلاست!! دقیقا همه چیز از همین‌جا شروع میشود! نویسنده:سارا پیامی رمان: K24(کِی ۲۴) #به‌زودی
Hammasini ko'rsatish...
🔥 7👍 1
دوستان عزیزم، سلام♥️ بعد از مدت طولانی،نزدیک به یکسال، دست به قلم بردم و اینجا پیام میگذارم😍. نمیدونم بعد از گذشت این مدت چند نفر انلاین هستند. رمان جدید به زودی استارت میخوره😎😁 و همینطور که میدونید بعد از اتمام چاپ میشه. برای اطلاعات بیشتر میتونید پیج اینستا من رو دنبال کنید و تا ۱۴ روز دیگه اطلاعات تکمیلی در همین کانال هم گذاشته میشه. دوستتون دارم زیاااد🫰🏻💜 Insta:Sarapayamii ۱۴۰۲/۲/۱
Hammasini ko'rsatish...
😍 14👍 1❤‍🔥 1
_اجازه ندارم ببوسمت درسته؟ https://t.me/joinchat/R11OsXZ4-jTSvhpZ _کاوه اینجا تاریکه بد میفته. _من گفتم عکس خوب بفرست. سرم رو بردم جلو تا تو گوشیش عکس رو ببینم. بد نبود اما با نور گوشی خیلی هم جالب نبود. _خوب نیست پاک کن. یکی میبینه. جوابم رو نداد. سرم رو بلند کردم دیدم صورتم خیلی نزدیکشه و اونم داره با لبخند کوچیک اما با محبتی من رو نگاه میکنه. از فاصله ی نزدیکمون معذب شدم خواستم سرم رو عقب ببرم. اما آروم گفت. _امان از این چشم ها... https://t.me/joinchat/R11OsXZ4-jTSvhpZ امشب کلی تعریف درباره ی چشم هام شنیده بودم اما این نگاه ... این لحن... صورتم داشت سرخ میشد.
Hammasini ko'rsatish...
_کی دوست دخترش رو برای قرار میبره کوه؟ _بده به فکر تناسب اندام دوست دخترمم؟ _من تناسب اندامم مشکلی داره؟ نبودی ببینی چه سردستی میشکستن برای این تناسب اندام من.  https://t.me/joinchat/R11OsXZ4-jTSvhpZ _کی اون وقت؟ _باید میبودی و میدیدی. _که اینطور زلال خانم!  https://t.me/joinchat/R11OsXZ4-jTSvhpZ خیلی خفیف دستم رو فشرد. بدون انتقال نمیذاشت حرفم رو❌😱🙈😜
Hammasini ko'rsatish...
چشم های تو/کانال رمان‌های صدای‌بی‌صدا

نویسنده:صدای‌بی‌صدا آثار👇 سکوت پرصدا باید عاشق‌ شد، رویای‌ساحل‌آرامش، آسوی(فایل های فروشی) روی خوش زندگی روزگار جوانی 🍂قسمت گذاری روزانه ،پنج شنبه ها و تعطیلات رسمی قسمت نداریم. تبلیغات👇 @Tbli9 ادمین تبادل و خرید فایل ها👇 @thefirstadministration

🔥❌ چطور پرده بکارت داری و حامله ای!؟ ❌🔥 _مریم مقدسی که باکره باردار شی!؟ نکنه مسیح دوم و تو داری بدنیا میاری!؟ ببین دختر جون اَره و اوره و شمسی کوره و خیلیا دیگه خواستن خودشون و بندازن به من و آویزه ی گوشواره شن ولی مثل تورو ندیدم که میگه باکرم و حاملم! اونم از من! کوبیدم تخت سینش و با اشک و #جیغ گفتم _تو عوضی تو بیهوشیم به من تجاوز کردی کثافت! دایی نمک به حروم تر از خودت این و بهم گفت! این بچه ای که تو شکم من داره جون میگیره از تخم و ترکه تو بی‌ناموسه! تو چشمام فقط با بهت خیره شده بود که دستی رو #صورتم کشیدم و گفتم _می‌خواستم نگهش دارم ولی حالا که فهمیدم باباش و خاندانش چه کثافتایین همون بهتر نیاد که یکی مثل تو و انثال تو بشه! می‌کشمش خواستم از اتاقش بزنم بیرون که یک دفعه از پشت به #عقب کشیدتم و خیره تو صورتم از لای #دندوناش گفت _دست به تخم و ترکه من بزنی خودت و جد آبادت و به آتیش میکشم! لحنش بوی شوخی نداشت که یک دفعه فکم و محکم تو دستش گرفتم و ادامه داد -اصلا زن باردارو چه به بکارت هان؟! داییم چیزی که من باز کرده بودرو دوخته!؟ خب گوه خورده! چون من دوباره بازش می‌کنم دوباره! این و که گفت #بی‌مکث پرتم کرد رو #کاناپه کنارم که ترسیده #جیغ زدم و خواستم پاشم اما اجازه نداد و با کف دستش #هولم داد رو کاناپه و گفت _مگه نمیگی من تخم کاشتم تو شکمت!؟ پس چته دست و پات می‌لرزه و رفتی رو ویبره!؟ زن حامله و بکارت می‌خواد چیکار!؟ هوم؟! _ولم کن ولم کن کثافت ولد زنا! اشتباه کردم پا گذاشتم تو خونت ولم کن _دیر اومدی زود نخوا که بری! اگه بچه من تو شکمت باشه نه ماه بخوای نخوای باید زیرم باشی پس نق نزن🔥🔞⭕️ https://t.me/joinchat/WYWRTTtjmmZlYjA8 https://t.me/joinchat/WYWRTTtjmmZlYjA8 - برات مهمه مگه ؟! #شقیقم رو بوسید و انگشتش رو روی زخم پیشونیم کشید - مهم نبود نمیپرسیدم ! پوزخندی زدم و پشت بهش روی تخت دراز کشیدم. - نپرسیدی دست هاش رو از پشت قفل قفسه سینه‌ام کرد و سرش رو از پشت توی گردنم فرو برد - نشنیدی ! الان هم ، دختر خوبی باش ؛ دوست ندارم اذیتت کنم . نفس عمیقی می‌کشم - تو منو واسه همین می‌خوای بلوزم رو تا بالا می‌کشه و لاله‌ی گوشم رو می‌بوسه - من تورو واسه همین می‌خوام ! دختری که بهش تعرض شده ، دیگه به چه دردی می‌خوره ؟! دست هاش پیشروی می‌کنن و خودش ... https://t.me/joinchat/WYWRTTtjmmZlYjA8 ازدواج سفید دختر مذهبی با پسر دورگه ایرانی فرانسوی و حاملگی ناخواسته ای که باعث میشه...
Hammasini ko'rsatish...