653Obunachilar
Ma'lumot yo'q24 soatlar
-37 kunlar
-330 kunlar
- Kanalning o'sishi
- Post qamrovi
- ER - jalb qilish nisbati
Ma'lumot yuklanmoqda...
Обуначиларнинг ўсиш даражаси
Ma'lumot yuklanmoqda...
سلام صبح زیبای
پنج شنبه تون بخیر
امروز قلم موی اراده
را بردار آغشته
به رنگ عشق کن
رنگ تازه ای بزن
بربوم زندگی
تا جان بگیرند طرح
های آرزوهای قشنگت...
در پناه خداوند سلامت و تندرست باشید .
سلام لطف کنید تو گروه های مختلف به اشتراک بگذارید
🔵 شخصی میگفت: چند شب پیش ساعت ۱۲ شب یکی زنگ خونه شون رو زده. اینا دیر جواب دادن که بعدش طرف دیده اینا دیر جواب دادن زنگ طبقه پایینشون رو هم زده. بعد که اینا جواب دادن گفته منزل آقای فاضلی؟ ( فامیلیشون رو میدونسته) اینا گفتن بله بفرمایید. گفته آقا مدارکتون توی خیابون ریخته بوده. من جمع کردم اوردم براتون
بیاید پایین بگیرید، اینا مشکوک شدن، رفتن دوربین مداربسته شونو چک کردن دیدن ۴ نفرن که فقط یکیشون جلو آیفون وایساده، اینام مشکوک شدن در رو باز نکردن
طبقه پایینیشون هم آیفون رو برداشته بوده داشته گوش میداده
بعد دوباره زنگ طبقه پایین رو زده، فامیلی اونا رو هم میدونسته. عین اون حرفا رو به پایینیه گفته، اونم گفته آقا همینارو الان به طبقه بالاییمون گفتی!
اونام فرار کردن رفتن
و میگفت چند روز قبلش هم با شیوه مشابه از یکی از فامیلاشون همون سمت ها دزدی کردن گفتن بسته دارید بیاید تحویل بگیرید. بعد که طرف در رو باز کرده با قمه ریختن تو و تهدید کردن و هرچی طلا سکه داشتن گرفتن بردن
بعد که زنگ زدن کلانتری، بهشون گفتن این پیک های غذا و اسنپ باکس و... اینا آمار خونه و اسامی صاحبخونه ها رو به دزدا میفروشن.
از امروز به بعد هر فقیری درب هر خانه ای را زد و یا گفتند درب ماشینتان باز است و یا.... درب را به رویش باز نکنید چون به علت گرانی و اوضاع، همه خود را به شکل گدا در آورده اند، اسپری فلفل وبیهوشی هم دارن، و به چشم و صورت شما می پاشن و وارد منزل می شوند دزدی میکنند این اتفاق در چند شهر رخ داده، وارد چندتا منزل شدن همه چیز شان را بردن...
تا می توانید این پیام را در هر گروهی که هستین پخش کنید تا مردم مطلع شوند.
Hammasini ko'rsatish...
Hammasini ko'rsatish...
پنجشنبه اردیبهشت و یاد در گذشتگان 😔🥀
🥀روز دلتنگی
🥀هـمان روزی که خوبان
🥀سفر کرده از دنیا،
🥀چشم انتظار عزیزانشان هستند ،
🥀دستشان از دنیا کوتاه است
🥀و محتاج یاد کردن ما هستند
🥀با ذکر فاتحه و صلوات ، روحشان را شاد کنیم
بازهم پنجشنبه ای دیگر
#فاتحه وسوره الرحمن🌹
با صدای زنده یاد.استاد.عبدالباسط
تقدیم به روح اموات عزیزانِ.حاضر در گروه محفل قرانی روحشان قرین رحمت الهی🍃📚🍃
- و چون موسی آن مدّت را به پایان رسانید و با خانوادهی خویش راهی [مصر] شد، از جانب کوه طور آتشی دید! به خانوادهی خود گفت: این جا بمانید که من آتشی دیدم، شاید از آن خبری یا شعلهای برایتان بیاورم تا گرم شوید
30 - پس چون به نزد آتش آمد، از جانب راست وادی، در آن جایگاه مبارک، از درخت ندا داده شد که: ای موسی! همانا من خداوند، پروردگار جهانیان هستم
31 - که عصای خود را بیفکن پس چون دید آن مثل ماری [به سرعت] میخزد، به عقب بازگشت و به پشت سر نگاه نکرد [خطاب شد:] ای موسی! پیش آی و مترس که تو از ایمنانی
32 - دست خود را به گریبانت ببر تا سفید [و درخشان] و بیگزند بیرون آید و دست و بازویت را به خود بچسبان تا ترس تو فرو نشیند [و مضطرب نباشی] و اینها دو برهان از جانب پروردگار توست [که باید] به سوی فرعون و مهترانش [ببری]، زیرا آنها قومی نافرماناند
33 - گفت: پروردگارا! من کسی از ایشان را کشتهام، پس میترسم مرا بکشند
34 - و برادرم هارون از من زبان آورتر است، پس او را با من به عنوان مددکار بفرست تا مرا تصدیق کند همانا بیم آن دارم که مرا تکذیب کنند
35 - فرمود: به زودی بازویت را به وسیله برادرت محکم خواهیم کرد و برای شما دو [نفر]، سلطهای قرار خواهیم داد که با [وجود] آیات ما به شما دست نخواهند یافت شما و هر که شما را پیروی کند پیروزید
- و چون به جانب شهر مدین روی نهاد گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند
23 - و چون به آب مدین رسید، گروهی از مردم را بر [گرد] آن یافت که [دامهای خود را] آب میدادند، و پشت سرشان دو زن را یافت که [گوسفندان خود را] از آب باز میدارند گفت: کار شما چیست! گفتند: [ما به گوسفندان خود] آب نمیدهیم تا شبانان [گوسفندانشان را] بازگردانند، و پدر ما پیری سالخورده است [و قادر به این کار نیست]
24 - پس برای آن دو [گوسفندانشان را] برای آن دو آب داد، آنگاه به سوی سایه برگشت و گفت: پروردگارا! من به هر [رزق و] خیری که برایم بفرستی سخت نیازمندم
25 - پس یکی از آن دو در حالی که از روی حیا گام برمیداشت نزد وی آمد و گفت: پدرم تو را میطلبد تا پاداش آن که برای ما آب دادی به تو بپردازد و چون موسی نزد وی آمد و سرگذشت خود را بر او حکایت کرد، گفت: مترس که از گروه ستمکاران نجات یافتی
26 - یکی از آن دو دختر گفت: ای پدر! او را استخدام کن همانا بهترین کسی که استخدام میکنی، کسی است که نیرومند و امین است
27 - [شعیب] گفت: من میخواهم یکی از این دو دختران خود را به نکاح تو در آورم، به این شرط که هشت سال برای من کار کنی، و اگر ده سال را به پایان رسانی [اختیار] از جانب توست، و نمیخواهم بر تو سخت بگیرم، و مرا اگر خدا بخواهد از صالحان خواهی یافت
28 - [موسی پذیرفت و] گفت: این [قرارداد] میان من و تو باشد که هر یک از دو مدّت را به انجام رسانیدم بر من تعدی و تحمیلی نباشد و خدا بر آنچه میگوییم و کیل است