cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

Рекламні дописи
1 790
Підписники
-1024 години
+777 днів
+8630 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Показати все...
فردا هم پارت داریم پس لایکارو به اوج برسونید عسلیا🫶💆
Показати все...
🔥 10👍 2 2
Repost from N/a
• آبان • #ورق صد و سی ششم📜 هر سه اتوموبیل در جاده به راه افتاده بودند و هر کدامشان در حال و هوای خودشان سیر میکردند...... آبانک از لحظه حرکت اتوموبیل به خواب عمیقی فرو رفته بود و هفت پادشاه را خاب میدید.....دیاکو به زور جلو خودش را گرفته بود که از خاب بیدارش نکند چرا که حوصله اش سر رفته بود و فقط به روبه رو و اتومبیل عمویش که درست جلو تر از آنها بود خیره شده بود...... ساعت نزدیک 10 صبح بود و نزدیک یک قهوه خانه ایستادند تا هم صبحانه ای بخورند و هم کمی استراحت کنند....ئاکو به محض خروج از اتوموبیل کش و قوسی به بدنش داد و خستگی این چند ساعت نشستن را از بدنش خارج کرد.....پالتو اش را پوشید که همان لحظه ئاراز نزدیکش شد..... - ساناز بیدار نشده هنوز؟!.... نگاهی به داخل اتوموبیل انداخت با دیدن ساناز که هنوز هم خاب بود شانه ای بالا انداخت..... - هنوز خابه.... - تا من میرم یکم دست و صورتمو بشورم بیدارش کن..... سری تکان داد باز هم درون اتاقک اتوموبیل بازگشت و اینبار ساناز را صدا کرد..... - ساناز خانم بیدار شید.....میخایم صبحونه بخوریم..... با ندیدن واکنشی از جانبش دستش را آرام دراز کرد و بر روی بازواش گذاشت کمی تکانش داد.....با همان لمس آرام از خاب پرید و سر جایش نشست..... - چیشده؟!....تصادف کردیم؟!.... - نه نه اتفاقی نیفتاده....وایستادبم صبحونه بخوریم پدرتون گفت بیدارتون کنم..... اهانی گفت و دستی به صورتش کشید تا از خواب آلودگی نجات یابد...... - ببخشید یهو تکونم دادی ترسیدم..... - شما ببخشید فکر نمیکردم بترسید.... لبخندی زد و هر دو از اتومبیل پیاده شدند که همان لحظه البرز و آتوسا نیز کنارشان ایستادند تا همگی وارد قهوه خانه شوند.....ئاکو با ندیدن آبان و دیاکو کمی نگران شد سراغشان را از البرز گرفت..... - ببخشید البرز خان پس آبان و آقا دیاکو کجان؟!.... البرز دستان ظریف آتوسا در دستش گرفت و جوابش را داد..... - رفتن یه آبی به سر و صورتشون بزنن و بیان....شما هم برید داخل هوا سرده.....
Показати все...
48👍 9🔥 2
Repost from N/a
00:15
Відео недоступне
‼️✋🏼دستای #مردنش دور #گلوم حلقه شد و با احساس #خفگی به خس خس افتادم 🤫🔥 _#جاسوس کدوم #باندی عوضی ؟ با #مشتی که توی صورت #دخترونم گذاشت ، بی حال #گردنم روی #شونم افتاد و #زنجیر های دستم ترق تروق به صدا دراومدن😱 و با #سرتقی تمام ، سعی کردم #استوار وایستم و #خون دهنم رو تو صورتش #تف کردم  و جیغ کشیدم _من برای هیچ خری کار نمی کنمممممم🤫 #پوزخندی زد اروم جلو اومد با #کشیدن #چاقوی طلاکوبش روی #شکمم از حال رفتم ...🩸👣 https://t.me/+u_HtoebskB85ODg8 ۸ صبح پاک شه 🌞
Показати все...
Repost from N/a
Фото недоступне
فیلم فوق سک..سیه: «رابطه گروهی »💦 زیر نویس فارسی ، سراسر بکن بکن😱🔞 https://t.me/+gbthXgiSOFRhYzY0 🔞 فیلم ممنوعه « بازی تاج و تخت xxx » با حضور بهترینای برازرس کبیر💦 ☁️ خلاصه داستان : سراسر بکن بکن😂 https://t.me/+gbthXgiSOFRhYzY0 🔞 #فیلم_ممنوعه " 3 نفره " #تر_یسام یه فیلم بکن بکن که دوتا دوست و دوس دخترش باهم تر..یسام میزنن https://t.me/+gbthXgiSOFRhYzY0 🚫🔞فیلم ممنوعه موج گرما پر از صحنه‌های متعدد جنسی https://t.me/+gbthXgiSOFRhYzY0 ۸ صبح پاک شه🌞
Показати все...
Repost from N/a
دستش و از پشت رو با*سن برجسته‌ی علی کشید با شهو.ت رو چاکش و لیس زد علی به خودش لرزید و کمرشو قوس داد 👅🔥 _اوممم بجنب دیگه....بکن تو🥵💦 از بی قراریش جری شد تو یه حرکت کل حجم ا..لتش و تو سورا*خش جا داد ناله‌ی دردناکش پشت دستش خفه شد _اههه پسر امشب سوراخ تنگت و برات گشاد میکنم تا دیگه وقتی میکنمت درد نکشی https://t.me/+ROxy7qAkwog4MTI0 ۱۲ شب پاک شه 🌞
Показати все...