cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

°• پــیلــهـــ •°

❁﷽❁ °• پــیلــهـــ •° "ﻫاﻧﻳ زﻧﺩ" ‌ 🌱 رمان تا انتها رایگان 🌱

Більше
Рекламні дописи
11 924
Підписники
-3624 години
-2327 днів
-22230 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ²⁵ or 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Показати все...
به مناسبت تولد زهرا جان ادمین پست عزیزمون چنل vip کسب درامد که قیمت 500هزارتومان هست به 30 نفر اول رایگان میدیم و بعد از 30 نفر به طور خودکار لینک باطل میشه جوین بدین👇👇👇 Vip💸💸 #تبلیغ_نیست
Показати все...
#سنجاقک_آبی 🧚🏾‍♀️🧜🏻‍♂️ https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8 https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8 🧚🏾‍♀️🧜🏻‍♂️ -تا حالا جفت گیری سنجاقک ها رو از نزدیک دیدی؟ روی تخت چوبی سنتی در حیاط خانه مادرش نشسته بودیم ،کلافگی از سر و رویش می بارید -نه والا سعادت نداشتم یک چشمم به حوض پر از ماهی و فواره اش بود آخ که جان می داد پا در آب شلب شلب کنان با ماهی ها بازی کنم اما از ترس بد اخلاقی اش چسبیده به او روی تخت نشسته بودم با هیجان شروع به تعریف کردم : -سنجاقک نر، سر ماده را می‌ بندد و شکمش را زیر خودش حلقه می‌ کند اینجوری هر وقت موقع جفت گیری نگاهشون بکنی شکل قلب به نظر میان به خاطر همین سنجاقک ها رو به عنوان نماد عشق بازی و شهوت می شناسند بعد با چشمایی که از خوشی برق می زد و دستانی که در هم حلقه شده بود پرسیدم: -به نظرت خیلی رمانتیک نیست ؟ نوچ کلافه ای کرد و گفت : -بیشتر به نظرم بی عرضگی من رو ثابت می کنه گیج از حرف غیر منتظره اش با تعجب پرسیدم : -وا تو که همیشه خدا میگی من الم و بلم و جینبلم ادایش را در آوردم : -مثل من تا حالا نیومده و از این به بعد نخواهد اومد حالا به دو تا سنجاقک بدبخت حسودی می کنی؟ چشم چپش که پرید ناخودآگاه از آغوش گرمش عقب کشیدم در این چند ماه دیگر خوب شناخته بودمش به وقت عصبانیت دچار تیک عصبی میشد غر زیر لبی اش را شنیدم : -پسر، خاک بر سرت با این زن گرفتنت هاج و واج از این جوشش ناگهانی اش غر زدم -شنیدم چی گفتیااااا -درد شنیدم ، مرض شنیدم ،اصلا گفتم که بشنوی ؟ دختر نیم وجبی شش ماه من رو میبری لب چشمه تشنه بر می گردونی یک روز خانم سرش درد می کنه ،یک روز پریود شده ،یک روز باباش مثل عمر و عثمان ما رو می پاد یک روز داداش غول تشنش غیرتی میشه یک روز آمادگی چهار تو ماچ و بوسه رو نداری حالا میای با شوق و ذوق از جفت گیری سنجاقک ها برام ور ور می کنی الان یه نماد شهوتی بهت نشان بدم که تا دو روز لنگ بزنی هین ترسیده ای کشیدم: -خیلی بی تربیتی اما آیین بی توجه گردنم را به سمت خودش کشید و به قصد بوسیدن لبانم جلو آمد که صدای عصبانی گراهون در حیاط پیچید -سراب ورپریده جوری از جا پریدم که چانه ام محکم به دماغش خورد و صدای تق بدی داد صدای آخ بلندش در بد و بیرای گراهون گم شد -خوشم باشه مرتیکه ،تو ملاعام تنگ خواهر من نشستی چی براش جیک جیک می کنی؟ شانه اش را گرفت و کشید با چشمانی از حدقه در آمده زد زیر خندید : -دمت گرم آبجی زدی ترکوندیش که از لابه لای انگشتان آیین که بینی اش را سفت چسبیده بود خون می چکید روی زمین -خاک به سرم خونش چه روشنه 🔥🔥🔥 آیین فرهنگ دکتر جذاب ،مغرور و پولداری که یک بیمارستان عاشقش بودند شنیده شده بعضی ها به حدی خاطر دکتر رو می خواستند که از قصد دست و پاشون رو می شکنند تا مریض اش باشند 🤣 اما پسر همه چی تموم قصه ما مجبور شد با دختر عموی صفر کیلومترش که عاشق چیزای عجیب و غریب عقد کنه 🔥🔥🔥 https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8 https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8 https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
Показати все...

- وسط آشپزخونه جای این که منو بمالی؟ نمیگی یهو مهسا بیاد و ببینه؟ به دیوار آشپزخانه می‌چسباندش و لب‌هایش زیر گوشش می‌نشیند. از عطش و عجله در کارهای مردش به خنده می‌افتد. - تا مهسا بیدار نشده بذار یکم از وجودت بچشم. حسرت یه سکس درست و حسابی باهات به دلم مونده! همیشه درست وسط خلوتشان کسی سر می‌رسید و این مرد بیش از حد گرسنه‌ی وجود او بود. سعی می‌کند به عقب هلش بدهد و می‌گوید: دستش وارد لباس گیلا شد و سینه‌ی درشتش را محکم فشرد. لب‌هایش را کنار لب‌ سرخ شده‌ی او گذاشت: - تو از قصد این لباس‌ها رو می‌پوشی که تحریکم کنی؟ نمی‌بینی همین جور تو آتیشم؟ پس چرا دیوونه‌تر از اینم می‌کنی؟ دستانش را پشت گردن مردش می‌‌برد و با خنده به چشم‌های بی‌طاقت او خیره می‌شود. - برای همین که جلوی روت راحت بگردم، صیغه‌ت شدم! حالا ازم می‌خوای که خودم رو بپوشونم؟ خودش را به گیلا می‌فشارد و لب‌هایش را روی گردن ظریف او می‌کشد: - صیغه‌م شدی ولی چه فرقی به حالم شده؟ فقط از دور دارمت مثل قبل! انگشتش را روی لب‌ قلوه‌‌ی گیلا می‌کشد و به جان لبش می‌افتد. دستش را سمت پای دخترک می‌برد و می‌خواهد از روی شلوار لمسش کند که با شنیدن صدای مهسا خشکشان می‌زند. - عمو دالی خاله لو مثل اون فیلمه بوس می‌تُنی؟ سریع اصلان را به عقب هل می‌دهد و دستش را روی لب‌هایش می‌کشد. اصلان پیشانی‌ش را به دیوار تکیه داد و نفسش را کلافه بیرون فرستاد. به دخترک نگاه می‌کند و دستی در موهایش می‌کشد تا موهایش مرتب شود. - خاله رو بوس نمی‌کردم، دندونش درد می‌کنه داشتم دهنش رو نگاه می‌کردم! مهسا با تعجب می‌گوید: - ولی عمو تو که دُکتُل نیشتی! گیلا سریع دست مهسا را می‌‌گیرد و روی صندلی می‌نشاند‌. - بشین تا نهار بخوریم! مهسا آخ جونی گفت و چیزی که دیده بود را از یاد برد. سر میز نشستند. اصلان دستش را روی رون پای لختش گذاشت و کم کم بین پایش رساند. با حرکت دست اصلان روی بدنش، ناخودآگاه ناله کرد که مهسا سریع پرسید: - خاله چی شدی؟ اصلان بی‌طاقت بلند شد و گفت: - تو بشین غذات رو بخور تا من ببینم کجای خاله درد می‌کنه، باشه عسلکم؟ مهسا سر بالا می‌اندازد: - خاله بوست تُنم خوب می‌شی؟ نمی‌خوام تنها گَذا بخولم! انگار نمی‌توانست به خواسته‌ش برسد، دوباره نشست. ولی از خیر دخترکش نمی‌توانست بگذرد. - همینجا به خواسته‌م می‌رسم، بهتره توام زیادی آه و ناله نکنی! دستش را باز داخل پای گیلا برد و... https://t.me/+waOnqJ57ZwM2YTI0 https://t.me/+waOnqJ57ZwM2YTI0 https://t.me/+waOnqJ57ZwM2YTI0 https://t.me/+waOnqJ57ZwM2YTI0 https://t.me/+waOnqJ57ZwM2YTI0 https://t.me/+waOnqJ57ZwM2YTI0 #فقططط-بزرگسال🔞
Показати все...
⁠ . با دیدن #آمپولی که مرد در دست داشت به گریه افتاد و طولی نکشید که صدای بغض کرده‌اش بلند شد : _تو حق نداری اون چیزِ خر رو به باسنم بزنی‌‌‌... گوشۀ چشمان مرد چین افتاد.... با تفریح گفت : چیزِ خر ؟! بی‌ادب بشی جای این یه دونه دو تا می‌زنم علاوه بر باسنت زبون درازتم از کار بیفته‌‌...حالام بخواب رو تخت ! اشک‌هایش شدت گرفت . دست روی بازوی عضلانی‌ و خالکوبی شدۀ مرد گذاشت و ملتمس نالید : استراحت می‌کنم زودِ زود خوب می‌شم... لبخند کجی زد و در دل قربان صدقۀ آن نیم وجبی رفت . _آخر عاقبت کسی که چشماش رو مثل خرِ شِرِک می‌کنه تا شوهرش رو خر کنه همونیه که گفتم... کودکانه و بغض کرده پچ زد : دردم میاد... دست آزادش را روی کمر دخترک گذاشت و راه فرار را بست . کمی خم شد تا هم قدش شود . ملایمت به خرج داد و بوس صدا داری روی گونۀ تب دار دخترک زد . _آروم می‌زنم که فلفل خانوم دردش نیاد...فقط کافیه مثل یه دختر خوب بری رو تخت بخوابی و #شلوارت رو بکشی پایین... تقلا می‌کند تا خودش را از بغل مرد بیرون بکشد اما بی فایده است . جیغ و گریه‌اش در هم آمیخته شده و با حرص و ناغافل گاز محکمی از بازوی مرد می‌گیرد . شاهکار با تفریح به او و سلیطه بازی هایش می‌نگرد و نه تنها رهایش نمی‌کند بلکه او را بیشتر میان بازوانش می فشارد‌‌‌... _در اسرع وقت واکسن هاری میزنم... دخترک خسته از تقلاهای بی‌نتیجه‌اش پیشانی تب دارش را سینۀ ستبر مرد چسباند : _سگ خودتی ! داری گولم می‌زنی...چون گوشیت رو شکوندم و لباسای مارکدارت رو با اتو سوزوندم می‌خوای تنبیهم کنی... دست زیر تنش انداخت و او را به سمت تخت برد . با بدجنسی خندید و خباثت به خرج داد : _قربون اون مغز فندوقی و کوچولوت بشم...اول خوبِت می‌کنم چاق و چله‌ت می‌کنم بعد می‌خورمت...تنبیه کردن به بچۀ مریض که لذتی نداره فلفل خانوم... با لحنی بغض آلود و مظلوم شده مرد را صدا می‌زند... _شاهکار جونم ؟ روی تخت به شکم خواباندش و شلوارش را به نرمی پایین کشید . _جانِ شاهکار ؟ شُل کن عزیزم...مگه من می ذارم فلفل خانوم دردش بیاد ؟ فعلاً باید خوبِش کنیم که فردا امتحان داره...خیلی بد میشه اگه از امتحانش عقب بمونه...می‌دونه که یه استاد بد اخلاق و عوضی داره ، نه ؟ _فردا بهم نمره بده ؟ من هیچی نخوندم...باشه غیاث جونم ؟ با فرو رفتن سوزن نطقش کور می شود و صدای فریادش بلند می‌شود... _فردا برگه‌ت رو سفید ببینم می‌ندازمت بیرون سلیطه خانوم ! https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0 https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0 اون خشن و مغرور و دیوانست! با بدنی که پر از تتوهای رنگارنگ و جورواجوره! شاهکار دیوان سالار! یه روانی به تموم معنا که وقتی کمرمو بین بازوهاش اسیر‌ میکنه دلم هری میریزه! اون واسه همه بده ولی بندِ دلش گیر کرده به دلِ من… منی که باعث بهم خوردنِ نامزدیش بودم و اون نمیدونست…🔥 https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0 https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0 https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0 https://t.me/+wdc89OVGdflmNjA0 .
Показати все...
-کاندوم بزار.... دخترک لب گزید و با خجالت گفت: -نمیشه آخه شوهرم از این بادکنکا خوشش نمیاد...! خانوم دکتر ابرویی بالا انداخت. -خب خودت قرص ال دی بخور...! دخترک باز هم خجالت کشید. -اخه اینم شوهرم قدغن کرده و بفهمه دور از چشمش قرص مصرف می کنم من و می کشه... هیچ راه دیگه ای نیست...؟! ابروهای خانوم دکتر در هم رفت. دخترک کم مانده بود به پایش بیفتد... -واسه چی اینقدر می ترسی؟!اصلا برای چی زنش شدی؟! دخترک لب گزید و سکوت کرد. خانوم دکتر اما دست بردار نبود... -مجبورت کرده؟! بگو بهم من می تونم کمکت کنم! با زور زنش شدی...؟! چشم افسون را غم گرفت. -مجبور شدم...! خانوم دکتر نگاه عمیقی بهش انداخت. -چرا مجبور شدی...؟! اصلا فکر نکنم حتی هجده سالتم شده باشه...؟! دخترک مظلومانه گفت: برای حفظ جونم مجبور شدم اما قرار بود فقط محرمش باشم نه اینکه.... رویش نشد بگوید میمیرد برای خوابیدن با او... خانوم دکتر چشم باریک کرد. -اذیتت که نمی کنه...؟! افسون مظلومانه سر پابین انداخت... یاد پاشا و وحشی بازی هایش افتاد... حتی به اندازه یک نفس هم امان نمی داد. -راستش خیلی خشنه جوری که بعدش نمی تونم تا دو روز راه برم...! خانوم دکتر کنجکاو پرسید. -در چه حد سکس دارین...؟! افسون دستی به شالش کشید. -حدش والا شروعش دست خودشه و تموم شدنش با خدا...!!! زن متعجب به صندلی اش تکیه داد. -عجب... انگار شوهرت زیادی اتیشش تنده...! با این روندی که میگی حاملگیت صد در صده...! افسون داغ دلش تازه شد. -منم برای همین اومدم اینجا...! خانوم دکتر نفسش را بیرون داد. -خب از شوهرت بخواه طبیعی جلوگیری کنین...! لب گزید... -والا خانوم دکتر یه بارش و نمیریزه اما دفعه دوم و سوم دیگه به بیرون کشیدن، قد نمیده...! دکتر فکری کرد... -اگه اینطوره بیا برات آیودی بزارم.... دخترک خواست حرف بزند که در با صدای بدی باز شد و حرف در دهان دخترک ماند. افسون با دیدن صورت سرخ شده پاشا لب زیر دندان کشید و نکاهش به پایین تنش کشیده شد... یاد تلافی هایش افتاد که ان هم به تخت و سکس ختم می شد و تا سرحد جنون می بردش و ارضایش نمی کرد... پاشا با خشم و صورتی برافروخته از عصبانیت جوری نعره زد که صدایش در اتاق دکتر پیچید... - آوردم پایین_تنش و معاینه کنی یا مغزش و به کار بگیری؟! دکتر با حرص جواب داد: مجبورش کردی که صیغت بشه و داری ازش سواستفاده میکنی...! مرد سر کج کرد. -والا اونی که داره ازش سواستفاده میشه منم نه این نیم وجب ادم...!!!پدر سگ شب و روز برام نذاشته از بس که همش لای پاش خیسه...! زن نگاهی به هیکل تنومند و عضلانی مرد انداخت که عین یک گوریل گنده بود و بعد با حالتی دلسوزانه نگاه دخترک کرد که زیادی ظریف و کوچولو بود... اخم کرد. -دروغ میگی.... ببخشید اقا یه نگاه به خودت و این دختر بنداز... به نظر نمیاد حتی بتونه زیرتون دووم بیاره...!!! مرد نگاهی به افسون انداخت و با حرص رو به خانوم دکتر گفت:شما رو هم با مظلوم نماییش به اشتباه انداخت،اره...؟! نگاه به کوچولو بودنش نکن، کمر برام نذاشته بیشرف تا سه بار ارضا نشه نمیزاره از روش کنار برم...! حانوم دکتر متعجب به دخترک نگاه کرد... -اما اون که گفت نمیتونه تحمل کنه و نمی خواد حامله بشه...! پاشا نوچی کرد. -بیشرف نمی خواد حامله بشه که بتونه دائم زیرم باشه و ارضاشه وگرنه نه کاندوم دوست داره نه قرص...!!! زن نگاهی به افسون کرد و با دهانی باز گفت: پس چرا بهم دروغ گفتی....؟! افسون لب گزید. -خجالت کشیدم اما نمی دونم دست خودم نیست وقتی می بینمش... بین پایش نبض گرفت و بی اراده پایش را بهم چسباند و با چشمانی سرخ و پر نیاز نگاه پاشا کرد.... -پاشا اصلا بریم خونه حالم خوب نیست....! پاشا چشم بست و فحشی زیر لب داد. سمت دخترک رفت و دستش را گرفت. حین رفتن رو به دکتر که با دهانی باز بهشون خیره بود، گفت: خانوم دکتر من زنم رو می شناسم نمیزاره به خونه برسه، اتاق خالی دارین...؟! https://t.me/+2JZ9nugkylYwOTE0 https://t.me/+2JZ9nugkylYwOTE0 https://t.me/+2JZ9nugkylYwOTE0 ♨️مردی خشن و یاغی که عاشق یه دختر ریزه میزه میشه و به اجبار صیغش می کنه اما این دختر زیادی حشری و شروره که بعد از عقد خیس می کنه و دست شوهرش رو نی گیره و فرو می کنه توی شورتش.... 😐😂🔞
Показати все...
آدم واقعاً غصه می‌خوره وقتی وضعیت استخدام و زندگی مردم رو می‌بینه.حقوقا اندازه پول یه رفت و برگشت یه اسنپ هم نمیشه :) واقعا بچها بهتره که پولتون رو ریال نگه ندارید و توی هر سنی که هستید رمزارز رو یاد بگیرید تا حداقل پولتون یه پس‌اندازی بشه و تو این وضعیت اقتصادی کشور به چیز گاو نره. اگر بلد نیستید هم این چنل خیلی ساده براتون آموزشش داده: @frxarzr
Показати все...
آدم واقعاً غصه می‌خوره وقتی وضعیت استخدام و زندگی مردم رو می‌بینه.حقوقا اندازه پول یه رفت و برگشت یه اسنپ هم نمیشه :) واقعا بچها بهتره که پولتون رو ریال نگه ندارید و توی هر سنی که هستید رمزارز رو یاد بگیرید تا حداقل پولتون یه پس‌اندازی بشه و تو این وضعیت اقتصادی کشور به کص گاو نره. اگر بلد نیستید هم این چنل خیلی ساده براتون آموزشش داده: @frxarzr
Показати все...
به مناسبت تولد زهرا جان ادمین پست عزیزمون چنل vip کسب درامد که قیمت 500هزارتومان هست به 30 نفر اول رایگان میدیم و بعد از 30 نفر به طور خودکار لینک باطل میشه جوین بدین👇👇👇 Vip💸💸 #تبلیغ_نیست
Показати все...
به مناسبت تولد زهرا جان ادمین پست عزیزمون چنل vip کسب درامد که قیمت 500هزارتومان هست به 30 نفر اول رایگان میدیم و بعد از 30 نفر به طور خودکار لینک باطل میشه جوین بدین👇👇👇 Vip💸💸 #تبلیغ_نیست
Показати все...