230
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
الف ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ظ ط ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی .
اسم کسی را که دوست داری میان حروف پیدا کن و ببین جهان چقدر پُر از حرف اضافه است...
@gulebax
00:31
Відео недоступнеДивитись в Telegram
میبینی؟ دستم به نوشتن درباره تو نمیرود. دیوانهای که دوستت داشت از من رفته. یک خالیِ بزرگ درونم ساختهای، مثل خالی بزرگی که در زندگیم ساخته بودی با بودنت که شبیه نبودن بود. حالا روزها و شبها را بدون این که یادت بیفتم میگذرانم و در معاشرت رنجهای مستمر دیریست دستم به پناه موهات، لبهات، حرفهات مجهز نیست. دستم خالی مانده، مثل دنیایم و دلم. گذاشتم سلام سرد آخرین بارت تصویری از تو باشد که در ذهنم نگه میدارم. گذاشتم انجماد از تو برسد به رگهای من. بالاخره در یک چیز شبیه تو شدم: من هم مثل تو، من را دوست ندارم.
با این همه، خورشید شبهای سرد قدیم، هرجا هستی، هرجا نشستی از یاد نبر آن حرفهای دم صبح حقیقت داشت. آن بوسهها، آن گرمای ناگهان، آن دیوانگی در هر تماس ساده. تمامش حقیقت داشت. گفته بودم دوستت دارم و راست گفته بودم و میگویم دوستت ندارم و راست میگویم. حالا دیگر آن عطشناکی من و بیمیلی تو تمام شده، دلهای ما دو فلجند بر دو ویلچر، دور از هم. به عکس آخری که گرفتهای نگاه میکنم، و میدانم حالا حقیقتی تیغدار میان من و توست، دوری و دوستی ...
@gulebax
9.71 MB
01:00
Відео недоступнеДивитись в Telegram
«دوستتدارم»های اصیل، شبیه به سکوتِ میان نتها هستند. درست، به موقع همانجایی مینشینند که باید بنشینند. زمانی که یک آدمِ «درست»، شما را «درست» دوست دارد، روزی شما متوجه میشوید پتانسیلهایتان در حال رشد، هویتتان در حال تنظیم شدن و ورژن درستی از خودتان هم در رابطه در حال شکل گرفتن است.
سکوتهای درست، موسیقیهای عمیق، پخته و درستی را شکل میدهند. برای همین مهم است که چطور دوستتان دارند و چطور به شما عشق میورزند.
📷Lerzok
@gulebax
68.37 MB
01:26
Відео недоступнеДивитись в Telegram
تکایە ئەگەر کاملەکەیتان هەیە، یان ناویان دەزانن لێرەوە بینێرن بۆم.
@Lerzok
6.99 MB
اینطور نیست که حرفی نباشد. حرفها آنقدر بدیع و بکرند که هنوز نمیشود به جمله کشیدشان. یک قصه دارم برای خودم، از زاویه دیدی که کسی تاکنون آنجا نایستاده. دهها قصه دارم برای شما، از میان تصویر، صدا و کلمه. میرقصم در شعر، میخوابم در داستان، میچرخم در آواز، بیدار میشوم در حریر. همهچیز شبیه «حرکت در مه»، میرود تا روایتی باشد از رفتن، نایستادن، نترسیدن. نترسیدن.
نترسیدن از رفتن، شبیه نترسیدن از ارتفاع کابینِ لرزانیست که دریا را میکشد تا کوه. چشم دوختن به آبیِ دوردستی که از دور بودن کوتاه نمیآید. نترسیدن این شکلیست: دل بستن به چیز متزلزلی که بعید است؛ اما میبینی که زیباست. زیباست. پس میدوی. بیآنکه بدانی به کجا.
@gulebax
هر شب رؤیا میبينيم. هر روز خیال میکنيم. بدون مرز و محدوده و هميشه اتفاق بدى در رؤیاهاى ما نمیافتد.
در خيالت هرگز دستت نمیسوزد، كلمهای را تپق نمیزنی، تو بهترينت را نقش بازى میكنى. در خيال هيچ نتى فالش نيست. لبخندت هميشه قشنگترين است و لبخندش مدام، اما يک حقيقتى وجود دارد: حقيقتِ حقيقت. حقيقتِ تفاوت خيال و حقيقت. در حقيقت، دستت میلرزد، تپق میزنى، غذايت را میسوزانى، حرفى كه نبايد را میزنى و بدتر از آن، بدون پيشبينى حرفهايى كه دوست ندارى را میشنوى. نه تو نه هيچ چيز ديگر آن بهترينِ خيالِ خودت نيست. مرزِ درکِ واقعيت و خيال از غمانگيزترين اتفاقات ماست: وقتى میفهميم ما آنچه انتظار داريم نيستيم و دنيا به قشنگى رؤياهايمان نيست.
نمیدانم كجاى خيالم اشتباه است و كجاى حقيقت درست؛ اما…من در تلخترين حقيقت و شيرينترين خيالم تنها تو را میبينم.
@gulebax