26 851
Підписники
-4724 години
-4217 днів
-56530 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
Repost from N/a
Фото недоступне
حضرت یوسف (ع) چگونه از دنیا رفت ⁉️
علت مرگ عجیب حضرت یوسف 🤯
ناگفتههای سریال یوسف پیامبر 👀
👈 مشاهده کلیپ
100
Repost from N/a
Фото недоступне
رضاشاه با حرمسرای قاجار چه کرد؟ 😱
عاقبت زنان بدنام قاجار از زبان تاج الملوک!! 🔞
⬅️ مشاهده کلیپ
29900
به میوه نرسیده کدامیک، "خرک" میگویند؟Anonymous voting
- آلو
- انگور
- خرما
- خرمالو
👍 2❤ 1
42140
Repost from N/a
🔴#اطلاعیه
💢از دقایقی پیش شاهد شدید ترین فیلترینگ ممکن روی پروکسی ها هستیم
اکثر پروکسیا از کار افتادن این پروکسی رو داشته باشید تا تلگرامتون قطع نشه 👇🏻❤️
@FreeProxy.vip
1 07900
Repost from N/a
پروکسی ژاپنی رسید خدای سرعت 👇😍
중국 프록시와 연결 중국 프록시와 연결 중국 프록시와 연결 중국 프록시와 연결 중국 프록시와 연결 중국 프록시와 연결 중국 프록시와 연결
1 18600
Repost from N/a
tg://proxy?server=5.78.77.99&port=443&secret=ee00000000000000000000000000000000616e6e6173682e636f6d
اینم هدیه من به شما👆
هیچ وقت قطع نمیشه
1 20700
Repost from N/a
00:01
Відео недоступне
🔴 خبر فوری
پاول دروف بنیانگذار تلگرام طی اقدامی
پروکسی های طراحی که بصورت خودکار به
اینترنت جهانی متصل میشه و اصلا قطعی
نداره چندتا از پروکسی هاشو اینجا میزاره
@proxy_Durov
1 27610
اگه انگشت کوچیک دستتون قطع بشه 60 درصد از قدرت دستتون رو از دست میدین.
🆔 @qouiz1
😱 2👍 1
94820
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز باهم جرّ و بحث می کردند. عاقبت روزی دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت که اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود همه به او شک خواهند برد. پس معجونی به دختر داد و گفت : که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهرت بریز تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند. دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد. هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد بمیرد. خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند. داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم نگران نباش آن معجونی که به تو دادم سم نبود، بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.
🆔 @qouiz1
👍 5
1 04930