cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

کوییز ⁉️💡 دانستنی

Більше
Рекламні дописи
26 851
Підписники
-4724 години
-4217 днів
-56530 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

Repost from N/a
Фото недоступне
حضرت یوسف (ع) چگونه از دنیا رفت ⁉️ علت مرگ عجیب حضرت یوسف 🤯 ناگفته‌های سریال یوسف پیامبر 👀 👈 مشاهده کلیپ
Показати все...
Repost from N/a
Фото недоступне
رضاشاه با حرمسرای قاجار چه کرد؟ 😱 عاقبت زنان بدنام قاجار از زبان تاج الملوک!! 🔞 ⬅️ مشاهده کلیپ
Показати все...
به میوه نرسیده کدامیک، "خرک" می‌گویند؟Anonymous voting
  • آلو
  • انگور
  • خرما
  • خرمالو
0 votes
👍 2 1
Фото недоступне
8نشانه #افسردگی ‼️ 🆔 @qouiz1
Показати все...
😢 1
Repost from N/a
🔴#اطلاعیه 💢از دقایقی پیش شاهد شدید ترین فیلترینگ ممکن روی پروکسی ها هستیم اکثر پروکسیا از کار افتادن این پروکسی رو داشته باشید تا تلگرامتون قطع نشه 👇🏻❤️ @FreeProxy.vip
Показати все...
Repost from N/a
tg://proxy?server=5.78.77.99&port=443&secret=ee00000000000000000000000000000000616e6e6173682e636f6d اینم هدیه من به شما👆 هیچ وقت قطع نمیشه
Показати все...
Repost from N/a
00:01
Відео недоступне
🔴 خبر فوری پاول دروف بنیان‌گذار تلگرام طی اقدامی پروکسی های طراحی که بصورت خودکار به اینترنت جهانی متصل میشه و اصلا قطعی نداره چندتا از پروکسی هاشو اینجا میزاره @proxy_Durov
Показати все...
اگه انگشت کوچیک دستتون قطع بشه 60 درصد از قدرت دستتون رو از دست میدین. 🆔 @qouiz1
Показати все...
😱 2👍 1
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز باهم جرّ و بحث می کردند. عاقبت روزی دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد! داروساز گفت که اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود همه به او شک خواهند برد. پس معجونی به دختر داد و گفت : که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهرت بریز تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند. دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد. هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد بمیرد. خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند. داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم نگران نباش آن معجونی که به تو دادم سم نبود، بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است. 🆔 @qouiz1
Показати все...
👍 5