🌿عــــطـــر خـوش ریـحــان 🌿(فاطمه مادحی )
به اسم الله ❜أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ❛ اینجا دنیای خیالی منه... هرچی که قلم بخوره از ته قلب منه... پس به دنیای من خوش اومدین... نویسنده فاطمه مادحی پارت گذاری پنج پارت در هفته
Більше31 452
Підписники
-7524 години
-4707 днів
+30930 днів
- Підписники
- Перегляди допису
- ER - коефіцієнт залучення
Триває завантаження даних...
Приріст підписників
Триває завантаження даних...
_دختر همه کشته مردشن، برای یه نیم نگاهش جون میدن، اون وقت تو براش طاقچه بالا میذاری؟
حوا لبهایش را روی هم فشرد.
_احمق دارم بهت میگم میخواد بخاطر اهدافش ازم سو استفاده کنه وگرنه به نظر تو دامون آدمیه که بخواد دم به تله بده؟
آوا دستش را دور گردن دخترک انداخت و مشتی به بازوی او کوبید:
_خب خره تو فعلا باهاش راه بیا اون وقت از راه به درش کن یعنی عرضهی این کار رو هم نداری؟
دخترک سکوت کرد که آوا ادامه داد:
_تو با این همه ریش و پشم که آدم با برادر خودش اشتباه میگیره دیگه نباید ناز کنی که.
یارو حالا به هر دلیلی دست گذاشته روت، تو الان باید روی هوا بزنی.
کم کسی هم که نیست، سلبریتی خوش قد و بالا و پر آوازه انتخابت کرده.
قبل از اینکه حوا حرفی بزند ، صدای دامون به گوش رسید:
_مارو تنها بذارید.
دامون منظورش آوا بود و به ثانیه نکشید که آوا از اتاق بیرون رفت.
دامون ابرویی بالا انداخت و دستش را در جیب شلوارش کرد.
_دوستت همهی حرفا رو بهت زده اما منم باید برات تکرار کنم.
اعتماد به نفس بالایی داری که میخوای منو رد کنی.
هوا برت نداره آش دهن سوزی نیستی که بخوام برات سر و دست بشکنم، اونم من با این همه آوازه.
اما ته این بازی برد برده.
دخترک نیشخندی زد.
_اما این بازی بردی برای من نداره.
دامون قدمی به جلو برداشت و به شانهی دخترک کوبید که دخترک صندلی افتاد.
دامون دستش را کنار صورت حوا گذاشت و خم شد.
_داره همین که اسمت کنار اسم من میاد یعنی برد.
اما علاوه بر اینا هرچیزی بخوای میریزم زیر دستت.
خم به ابروت نمیاد، خرج عملت رو میدم به شرطی که تا زمانی که من میخوام نقش همسرم رو بازی کنی.
دخترک وسوسه شده بود ، قصد دامون را نمیدانست اما نمیتوانست به سادگی از پیشنهاد او دل بکند.
دامون سکوت دخترک را که دید ادامه داد.
_به عنوان همخونه میای توی خونهام .
نه من کاری به تو دارم نه تو توی کارهای من سرک میکشی.
به عنوان دو تا دوست میخوایم توی یه خونه زندگی کنیم.
دخترک چشمهایش را ریز کرد:
_داری از من برای سرپوش گذاشتن روی گند کاریات استفاده میکنی؟
دامون عصبی چانهی دخترک را گرفت و فشرد.
_قانون اول فضولی ممنوع.
از همین الان بازی شروع میشه.
یعنی قراره تا آخر بازی دامونخان سر حرفش بمونه یا 🤭
https://t.me/+Zga2oj8r6Ok1Yzlk
دامون سلبریتی مشهوری که دم به تلهی دختری نمیده اما .....
دارای محدودیت سنی.....
https://t.me/+Zga2oj8r6Ok1Yzlk
حَــوّاٰ(حقعضویتی)
❁﷽❁ ن والقلم و ما یسطرون... حوّا قصهی دختری از تبار آدم...
1 19630
_ وای مامان میخاره، دارم میمیرم.
مامان با نگرانی پمادی مالید بین پام که جیغ زدم. خیلی میسوخت...ضربه ای به رون پام زد.
_ ساکت شو. الان داداش و بابات میشنون.
دندونامو روی هم ساییدن. داداش؟ پسر شوهرش رو میگفت، همون ناتنی که تازه از خارج اومده بود.
من به خاطر اون سوخته بودم...با آب داغ خودارضایی کردم با یادش و اصلا حواسم به داغی اب نبود...
_ مامان ول کن بدتر شدم...این چیه مالیدی بهم..یخ بیار یخ.
مامان اوفی گفت و بلند شد. دستای پمادیش رو با دستمال پاک کرد.
_ کی خودشو با اب داغ میشوره، چیکار کردی خودتو؟ اونجات از ریخت بیوفته هیچکی نمیگیرتت.
_توهم همش فکر شوهر دادنمی. تنم سوخته، پریود شم چی؟ میمیرم از درد
بغض کردم که مامان پوفی کرد و رفت بیرون. حق داشت سرم داد بزنه. خیلی سربه هوا بودم.
اخه خودارضایی با فکر داداش ناتنی؟
سعی کردم بشینم ولی لای پام خیلی میسوخت. لذت به من نیومده...پاهامو جلوی کولر باز کردم که یهو در باز شد و شایان گوشی به گوش وارد شد و با دیدن لای پام...
_ شیدا...این، این چیه؟
جیغ کشیدم که اومد سمتم و جلوی دهنمو گرفت. بعد هم انگشتش رو به لای پام زد که زیر دستش ناله کردم.
_ اوف اوف...نگاه کن دخملم چطور سوخته، نانازتو کی اوخ کرده.
بغض کردم. وای که چقدر جذاب بود...با دیدنش درد و سوزشم فراموشم شد و حس خیسی کردم.
وای نه! الان نباید تحریک میشدم!
خم شد و سرشو لای پام گذاشت و با دست بازم کرد. نفسش به نقطه حساسم میخورد...
_شایان!
_ واسه من خیس کردی شیدا؟
https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk
https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk
https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk
من تازه به بلوغ جنسی رسیده بودم که یهو داداش ناتنی سکسیم اومد تو خونمون و من با این هورمونای تازه فعال شدم بد تو کفش بودم...
تا این که یه روز فهمید و بکارتمو گرفت ولی مادرم...
https://t.me/joinchat/0xzkWpoT7XxmMDNk
🔞طعم هوس💋
صدای نفس نفس هات بوی عرق تنت لمس پوست داغت روی بدنم پیچ و تاب بدنهامون رو هم خوابیه که تعبیر شده💋💔 •°•طعم هوس•°• به قلم: بانو حوا ستوده پارتگذاری هرروز به جز روزهای تعطیل
50220
.
_فکر نمیکردم با دو تا دوست دارم تو بغلم ولو شی…
دخترک باشنیدن حرفش خنده روی لبش می ماسد…
کیاشا همچنان ادامه میدهد:
_یهجوری ولو شی که پردهتم بزنم…حالا چه جوابی واسه حاج بابا و اون داداش دوران حرومزادهت داری؟
از نگاه خصمانه ی مرد چشم می دزدد…از او می ترسد…کیاشا هیچوقت اینطور با او صحبت نکرده بود ولی حالا که دخترانگیش را به او داده….
_چی میگی کیا؟!چرا اینجوری حرف میزنی؟
لب دخترک را به کام میکشد و رویش خیمه میزند:
_داداشم….اینجوری زنشو زیر داداشت دیده بود که خون جلو چشماشو گرفته بوده؟
آ.لت تناسلیش را درون دخترک میکند و ضربه های پر حرصی میزند:
_یا اینجوری وقتی که داشته میکرده رسیده بالاسرشون؟!…
روژان با گریه دست روی پاهایش می گذارد که کیاشا صورتش را چنگ میزند:
_فقط یه چیز روژان….اگه داداش تو بی ناموسی کرده و زن داداش من هرزگی…حقش این بود که کیانوشو بُکُشن بندازن گوشه ی قبرستون…بعد خودشون راست راست بگردن؟…
سیلی به صورت دخترک میزند:
_من نمیذارم….نمیذارم کمر اون دوران حرومزادهتون صاف شه…انقد از امروزمون فیلم دارم که واسه بی آبرویتون تو کل دنیا بس باشه….
از روی بدنش کنار میرود:
_گورتو گم کن دیگه نمیخوام ببینمت….طعمه ی خوبی بودی…یه غزال دست نیافتنی…ولی شکار شدی روژان خانوم…
چندین ماه بود که منتظر امروز بود….بارها این جملات را در ذهنش حلاجی کرده بود و در تصورش با نیشخند و حرص به روژان گفته بود…ولی امروز جز با ناراحتی حرفی نزده بود…
دخترک با چشمان خیس از اشک لباس پوشید و بیرون زد…
کیاشا اما سیگار می کشید و میان حلقه های دودش،رفتن روژان را تماشا میکند…
دروغ نبود اگر که میگفت با هر قدمش…قلبش تیری میکشید …دلبسته ی دخترک شده بود اما نباید میشد…
او …خواهر دوران بود…خواهر قاتل برادرش…
پارت یک تا پنج رمانه
باور نمیکنی؟!ببین اگه نبود لفت بده…
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
https://t.me/+t4xIT524-iNlZGNk
1 19040
#غمزه_شیطان
#پارت1
_برام یه نود از اون سینه های مرمریت بده عروسک.
پوزخندی زدم و براش نوشتم:
_خرج داره، شماره کارتم و که داری اول پولش و بزن تا ببینم چقدر دست و دلبازی
به دقیقه نکشید نوتیف پیامک واریزی بالای صفحه نمایان شد.
واسه یه نودِ سی.نه پونصد زده بود؟!
_پونصد زدم ولی میخوام عکس اون کلوچه ی صورتیت و هم برام بفرستی بد خمارتم دختر..
چه خوش اشتها!
طوری که صورتم مشخص نشه، فقط لبام مشخص بود زبونم و روی سینه ام گذاشتم و عکس گرفتم.
سی.نه های سفید و گرد و بزرگم با اون ن.وک صورتیش خودمم ح.شری میکرد چه برسه به یه مرد!
عکس و فرستادم، دو تیک خورد.
_اووف عجب چیزی هستی ش.ق کردم برات دختر.
عکس ناناست و هم بفرست برام.
بدون اینکه جوابش و بدم نتم و خاموش کردم و از تلگرام اومدم بیرون.
_بمون تا برات بفرستم مرتیکه ی پفیوز.
لباسم و مرتب کردم و از اتاقم زدم بیرون.
صدای آه و ناله از تو اتاقِ نازی میومد، باز اون پسره ی ک...مشنگ و آورده بود خونه.
صد بار بهش گفته بودم با خودت پسر نیار ولی ک.نی خانوم آدم نمیشد.
صداشون بالا رفته بود و بد تو مخم بود.
به سمت اتاقش پا تند کردم و به شدت درو باز کردم.
با دیدنشون لخت تو بغل هم...
ادامه 👇👇
https://t.me/+I3RpJDDGmsE5MWRk
https://t.me/+I3RpJDDGmsE5MWRk
https://t.me/+I3RpJDDGmsE5MWRk
من کرشمهام.
دختر فاحشه ای که دل بستم به مرد مذهبی و جذابی که مال من نبود.
اون لعنتی فقط نگاهش پی زن مریضش بود ولی منم کرشمه بودم و بلد بودم چطور با نازو عشوه هام دل ببرم.
یه روز که صبرم لبریز شد تنها خفتش کردم و تنِ لختم و از پشت چسبوندم به تنش!
طوری که نتونست پسم بزنه و شد همون چیزی که میخواستم.!!
غـمـزهِ شیـطـان
به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...
59130
Фото недоступне
اقا تولد دوستم ی ماکسی بلند جذب گرفتم ۱۵۰تومن انقد داف شدم کراش شدم روخودم بیاین بخرین 😂🤌🏼:
https://t.me/+lXt1elYCLg1hZTE0
30830
- چیزت خیلی بزرگه آقا!
پوزخندی زدم و بین پاش لغزیدم.
- میترسی یعنی؟ تا چند دقیقه پیش که از هیکلم تعریف میکردی...
چشاش و بست.
- م...من باکره هستم آخه واسه اولی... آخ!
بدون توجه خودم و بهش کوبیدم و...💦❌
https://t.me/+fPOd0VhkfFdiYTI0
یه دختر دبیرستانی که چون روی پسری بکسور کراشه، بکارتش و بهش میده اما...🥲💔
29900
باز بهش بی توجهی کنید، بعد اخر کار بگید ای وااای چرا پول جم نکردم
33700
بچه ها یادتونه ناتکوین رو؟ارزش گذاری شد هر کی بازی کرده بود حداقل ده میلیون رایگان پول گرفته بود ازش
یه بازی مثل ناتکوین اومده اوووف عالی هر هزار تا سکهای که جمع کنید فعلا ارزش گذاری شده 4 میلیون احتمال داره زیاد ترم بشه فرصت خوبه هم بازی کنید هم پول در بیارید مگه میشهههه؟مگهههه داریم؟؟؟ لینکش پایین میدم بهتون وارد بشید😍👇
https://t.me/hamstEr_kombat_bot/start?startapp=kentId974333820
27910