cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

عشق اتفاقی

❌❌❌ کانال انتقال یافت https://t.me/joinchat/Q5Nt7AzGKWk2Yjg0 ❌❌❌

Більше
Іран207 122Мова не вказанаКатегорія не вказана
Рекламні дописи
458
Підписники
Немає даних24 години
Немає даних7 днів
Немає даних30 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

#عشق_تنفر_را_ذوب_میکند🤤😻 با یه حرکت دست انداخت زیر پاهامو و بلندم کرد..... همونطور که به سمت #اتاق میرفت گفت:درسا خانم بالاخره #دلبری کردنم جواب داره دیگ...که من الان بهت #جوابشو میدم...... همونطور که #تقلا میکردم تا بزارتم زمین گفتم:سامی توروخدا ولم کن...الان یکی میاد #میبینه......ولم کن.... بی توجه به حرفم گفت:عه نشد دیگ.....#عشوه هاتو اومدی.....#دلبری هاتو کردی.....حالا میخوای این کارات بدون #جواب بمونه......چه انتظاراییی داری بخدا......ولی درسا خانم یجوری جوابتو بدم که دیگ انقدر #عشوه نیای موقعی که من #کار دارم......... #ملتسمانه نگاهش کردم و گفتم:سامی...سامی #جونم ببیخشید دیگ....حالا میشه بزاریم زمین..... نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:بازم #دلبری کردی #عمرا دیگ #بگذرم........ https://t.me/joinchat/Uls3_vzeXc9O6VCI #دختره_بحاطر_دلایلی_مجبور_میشه_تو_خونه_پسره_بمونه🙈♨️ #حالا_دختره_چپ_میره_راست_میره_پسره_میگه_دلبری_کردی_باید_جواب_پس_بدی🙊🤤🤤🔞 #دختره_چپ_میره_راست_میره..... #خلاصه_با_هر_حرکتش_پسرمونو_تحریک_میکنه🔞‼️🤭🤤
Показати все...
#رمانی‌که‌تنها‌با‌۱۰‌پارت‌تو‌تلگرام‌غوقا‌کرده🔥💯 #بخون‌و‌از‌خنده‌جر‌بخور🤣 آقا ما اینجا یه دختر داریم یه دختر خل و چل و زبون دراز😐😋 میدونی فرق این رمان با رمان های دیگه چیه!؟🤨🧐 پسر رمانمون یه مرد #مغرور نیست❌ پسر رمان یه مرد جذاب اما تخس و #شیطونه😎 این دخترما برای ادامه درسش به خارج از کشور میره و تو یه #دانشگاه شروع به تحصیل میکنه! از شانسش تو دانشگاه به همون پسره برخورد میکنه!🤤💔 💢بزارید افکاراتون و بهم بریزم😐شما الان با خودتون میگید اینا بعد آشنایی با هم کلکل میکنن اما نه آقا این دو تا میشن رفیق فاب هم و دانشگاه و میزارن رو سرشون🤯💢 بخاطر دلایلی مجبور میشن هم خونه شن و تو یه خونه باهم زندگی کنن🙊🔞 هیچ حسی بهم نداشتن اما بعد ها...😻🔞‼️ 🔞یه شب بدون اینکه خودشون بخوان مست میکنن و هوش از سرشون میپره و باهم...🔞 #این‌رمان‌سرتاسر‌هیجانه‌جوین‌شو‌و‌تمام‌این‌اتفاقات‌و‌با‌جزئیات‌بخون 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 https://t.me/joinchat/Uls3_vzeXc9O6VCI
Показати все...
پسره از اون غیرتی‌های کله خره ببین با دختره چی‌کار می‌کنه🤯😱😨 _ برو کنار هوران! هوران کنار نرفت و دستش روی دیوار گچ ریخته نشست. _ برم کنار که چی بشه هانن؟ کی بهم رو نشون میدی تو دنیا؟ هلش دادم ولی تکون نخورد اگه کسی توی دانشگاه من رو با هوران میدید برام بد می‌شد چون دختر چادری بودم؛ سرم رو تکون دادم. _ برو کنار بهت می‌گم هوران بفهم من عاشقت نیستم! ولی هوران ول کن نبود خواست لب‌هام رو ببوسه که‌ استاد رادمان بزرگ‌مهر داخل اتاق شد با دیدن ما به طرف هوران یورش برد و بهش مشت زد. جیغ زدم که به سمت اومد هوران داد زد: _ سمتش رفتی نرفتی! پوزخندی زد و دستم را کشید از اتاق بیرون زد: _ اگه یه نره خر دیگه سمت دنیا بره با من طرفه نشونش می‌دم چه گوهی خورده! از الان حق هرز نگاه کردن بهش رو ندارین فهمیدین یا نه؟ آب دهنم رو قورت دادم و خواستم بتوپم بهش که لب‌هاش روی لب‌هام نشست؛ دخترها هین کشیدن و نگاه دریده‌شون رو بهم‌ دوختن! بعد از بوسیدن من به طرف هوران رفت: _ حق نداری بهش زل بزنی یا حتی باهاش گپ بزنی! منتفتی یا نه؟ اگه میخوای بخونی جوین شو استاد دانشجویی فصل یکیش تموم شده رفتن فصل دوم فقط پسره با کارهاش تو دانشگاه https://t.me/joinchat/wufVmsW3llZjMzRk
Показати все...

⁠ دختره حامله‌س بعد میشنه بغل شوهرش روش بالا میاره🤮 فقط پسره😂😂🤯 #سردسته_باند_مافیا الکس روی کاناپه نشسته بود به سختی با شکم بزرگم راه رفتم شش ماهم شده بود و وروجکم حسابی شیطنت می‌کرد غریدم: _ آورم بگیر دو دقیقه! مگه شکم من زمین فوتباله؟ صدای خنده‌ی ریز الکس روی اعصابم بود بخاطر حامله بودنم کلی زود رنج شدم. _ تو اصلا امروز من رو بوسیدی؟ هق هقم روی روحم اثر گذاشته بود الکس کلافه بغلم کرد و روی پاهاش نشوند؛ لبم رو به کام گرفت که همراهیش کردم. بچه‌ی داخل شکمم لگد زیاد می‌زد الکس ازم جدا شد و با خنده لب زد: _ چیه حسود خانم؟ اول مامان دخترم رو میبوسم بعدش شما! خندیدم که دلم پیچ بدی خورد الکس دوباره بوسیدم و دخترم یک دور کامل داخل شکمم دور خورد‌؛ تمام محتویات معدم بهم هجوم آورد و روی الکس بالا آوردم که داد زد. نیشخندی زدم: _ اینم کادوی دخترمون بهت! یکم حسوده الکس یه نگاه به لباس میلیونیش که به گند کشیده شده بود کرد غرید: _ می کشمت تخم سگگگگگ! https://t.me/joinchat/wufVmsW3llZjMzRk
Показати все...
تاوان سادگی من و تو

﷽ "و مِݩ شَرِّ حاسـدٍ اِذا حـَسد" نویسنده: رعنامزارعیان تاوان سادگی من و تو ( جلد اول فروشی جلد دوم انلاین) قطره اشک‌های من(انلاین) ملکه‌ی پادشاه (به زودی) پارتگذاری: منظم @abandakht_bot جهت تبادل

پسره مچ دوست دختر داداششو هنگام دزدیدی میگیره و ...😱🙊💦🔞🍆 🍆- @GIF-3EXI -🚫 @GIF-3EXI💦 همونجور که با #قدرت داخلم تلمبه میزد با التماس لب زدم : _خوا...خواهش میکنم بسه ...لعنتی تو که همه چیو ازم گرفتی ولم کن اییی کمک 💯 با عصبانیت #سیلی تو گوشم زد و دستشو گذاشت رو گلوم و همنجور که عمیق خودشو #بهم میکوبید لب زد: ×خفه شو ج..نده تقاص کاراتو باید پس بدی ..داداش جونم نمیدونه تو یه دزدی وگرنه اون بدتر از من ج.رت میداد 🔥🚫 میخوای #بهش بگم هنگام دزدی مچتو گرفتم هوم اونوقت ببینی #چه بلایی سرت میاره دوس #پسر قشنگت با این حرفش چشمام و روهم فشار دادم تا کاراشو #زودتر تموم کنه که با صدای به خودم اومدم ×انگار خودتم بدت نمیاد زیر کلفت من ج.ر بخوری ...چطوره #ازین به بعد قبل خواب ج.رت بدم هوم اونوقت هیچکس خبر ندار نمیشه تو یه #دزدی 🔞💦 با این #حرفش اروم لب زدم:.... https://t.me/farisa_novel https://t.me/farisa_novel دوست دختر دادششو ج.ر میده🤤🔕🔥🔞🍆
Показати все...
✨فریـــ🦋ـــســا✨

•°•﷽°•° ‌‌°•قسم به قلم و آنچه می‌نویسد!•°💫💙 رمان در حال تایپ: فریسا🕊🌱 به قــلـ🖋ــم: سدنا و میسا🌿🌸 پارت گذاری:هر روز به غیر از جمعه🍃🍁 ادمین تبادلات: @bhr_81s 💕

#✨فریـــ🦋ـــســا✨ #پارت... _آیا وکیلم عروس خانم؟؟؟ _ با اجازه مادرم و پدرم و داداشم و خواهرم و عموم و زن عموم و پسر عموم و خالم و شوهرخاله ام و خواهر شوهر خالم و جاری زن عموم و بردار بزرگه خوهر دوست مادر زن دایی ام... +عشقم نقی ماست بند سر کوچه رو یادت رفتاا! _ وا خوب شد گفتی نقی ماست بند سرکوچه و مادرش و پدرش و خواهرش. نه + چی میگییی تو؟ نه چرا؟؟ _ .... دختره این همه اجازه میگیره اخرش میگه نههه😂😱 بیا ببین بقیشو. @farisa_novel💦💦 @farisa_novel💦💦
Показати все...
#شب جمعه دختره به شوهرش میگه #پریوده، اما #آتیش شوهرش تنده و....👇😨 https://t.me/joinchat/WDODCEn12wu2X61b ⁠ #رئیس_وسواسش_دلش_شیطونی_میخواد🤤❌ https://t.me/joinchat/WDODCEn12wu2X61b با دیدن #غیرت بازی هاش لبخند #شیطانی به لبم اومد خواستم برم دنبال #نقشه که از پشت گرفت و با صدای بم کرده‌اش گفت: -چرا #فرار می‌کنی؟ چشم‌هام رو چرخوندم و گفتم: -منو چه به فرار رفتم #نوشیدنی بیارم. #ادام رو درآورد ولی بعدش گفت: -آره جون عمت تو گفتی من #باور کردم. خندیدم که لال #گوشم رو #گاز گرفت و پر عطش گفت: -جان من اذیت نکن دلم برات #طتنگ شده کی #پریودت تموم میشه؟ از اینکه بهش سدروغ گفته بودم تو دلم فقط می‌خندیدم آخرش با ناز و #عشوه گفتم: -آخی باید #هفت روز صبر کنی. #اخم هاش رو بهم دوخت و با خشم گفت: -من #نمیخوام صبر کنم. خواستم جوابش رو بدم که محکم #لباش رو روی #لب‌هام قرار داد و تند تند تکون داد. تو حال و #هوای دیگه‌ای بودیم که با #صدای شاخه...!😱 https://t.me/joinchat/WDODCEn12wu2X61b https://t.me/joinchat/WDODCEn12wu2X61b #سانسور_نشده❌ به خاطر داشتن صحنه‌های بزرگسال برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیباشد🔞
Показати все...

- رابطه؟ اونم توی شرکت؟ خل شدی آرتان؟ با چشمای #خمارش نزدیکم شد و مست لب زد: - خلم کردی بهار، #خلم کردی. آب دهنم رو قورت دادم و از روی میز پریدم پایین به سمت در #خروجی حرکت کردم که مچ دستم رو محکم گرفت و من و #چسبوند تخت سینه‌ش. #شالم رو از روی موهام برداشت و دستش می‌رفت که #دکمه های مانتوم رو باز کنه که مانع شدم. پر#عطش نگاهم کرد و گفت: - خواهش می‌کنم #بهار تو نمی‌دونی چقدر احتیاج دارم بهت. لبش که روی #گردنم فرود اومد آه ارومی از گلوم خارج شد. پر عطش غرید: - آفرین بهار همینه، #باهام راه بیا... با این حرف دکمه های #مانتوم رو باز کرد و به #کمرم چنگ زد. آه های #خفیفم از گلوم خارج میشد و باعث میشد که آرتان #جری تر بشه و با سرعت بیشتری به کارش ادامه بده. شلوارم رو که در آورد دیگه نتونستم تحمل کنم و #ناله پر سر و صدایی کردم که خمین باعث شد #جری تر بشه و با در آوردن #شورتم توی یک حرکت .....😱💦❌ وای رابطه اونم توی #شرکت، پسر اینقدر پرو و بی ملاحظه ندیده بودم.....😱🙈🔞 #بزرگسال_خشن_عاشقانه رمان بالا پیشنهاد #ویژه نویسنده‌ست! از دست ندید چون نویسنده تعداد محدودی برای چنل #حق‌عضویتیش ممبر می‌گیره❌ #عاشقانه_اروتیک_صحنه‌دار💦💢 http://t.me/joinchat/WDODCEn12wu2X61b
Показати все...
_به ولای علی یه مو از سر بچه ام کم بشه به خاک سیاه میشونمت. +ها ها ترنم خانم هیچ غلطی نمیتونی بکنی! با گریه نالید: آخه نامرد به بچه ام چی کار داری برش گردون. +گفتم زنم بشی گفتی نه تو به من نمیخوری یادته؟؟؟اون بچه،بچه ی منم هستش خانم!!! نعره میزند. +یادته گفتم دوست دارم گفتی حیا کن؟؟ _تو رو خدا بچه ام ول کن.!! +یه شرط داره. _چه شرطی؟؟؟ +باید... #فقط‌کافیه‌لینک‌زیر‌را‌لمس‌کنی‌تا‌رما‌ن‌هیجا‌‌نی‌و‌جذابمو‌ن‌بخونید‌😻😻 t.me/joinchat/SMVo9skaNTH_GNdv
Показати все...
#خانم‌زبون‌دراز #اهو‌را داشتم باهاش کلکل میکردم که پلیسا اومدن توی عمارت و مارو بردن کلانتری سروان:شما چه نسبتی باهم دارین؟؟؟ _جناب سروان ما هیچ نسبتی با هم نداریم. با حرص به سمت آیدا برگشتم و لبخند اجباری روی لبم نشوندم و... +جناب دارن اشتباه میکنند ایشون همسر من!!! _چی میگی من همین امشب شمارو دیدم... اومدم حرفی بزنم که با شیطنت گفت: جناب سروان همسایه ی رو به رویی هم از صدای جیغام شاهده که کمک میخواستم. توله سگ جیغای چندلحظه قبلش میگه که میخواستم ببوسمش اومدم حرفی بزن سروان زودتر از من به حرف اومد... سروان:همسایه رو به رو مطمئنید؟؟؟ _بله جناب! سروان هم سری تکون داد و خواست سرباز صدا کنه تا بگه همسایه بیاره که ایندفعه خودم پیش قدم شدم... _جناب از آدمی مثل شما بعیده که بخواد رابطه ی دوتا زن و شوهر بدونه البته این مشکلی نداره خواستین خودم همین الان براتون نکته به نکته براتون توضیح میدم... اومدم ادامه حرفم بزنم که... #بیا‌که‌از‌خنده‌دستشو‌یی‌لازم‌میشی‌ #پسری‌شیطون‌و‌دختر‌ی‌لجبا‌ز‌کافیه‌فقط‌روی‌لینک‌زیربز‌نی👇👇 t.me/joinchat/SMVo9skaNTH_GNdv
Показати все...