cookie

Ми використовуємо файли cookie для покращення вашого досвіду перегляду. Натиснувши «Прийняти все», ви погоджуєтеся на використання файлів cookie.

avatar

ای روزهای خوب که درراهید🍀

Більше
Рекламні дописи
1 292
Підписники
-224 години
+27 днів
+930 днів

Триває завантаження даних...

Приріст підписників

Триває завантаження даних...

هرشب متوسط ۲ تا ۳ ساعت زمان صرف میشه که رسا بخوابه. بعد اینطوری نیست که بگی اون دو سه ساعت رو بیرون اتاق تاریک بمونیم ، همون ۱۲ خودش میخوابه، تا زمانی که نری تو تاریکی و سکوت و ۲ ساعت نگذره نمیخوابه . من از حوالی ۹.۵ برقارو خاموش میکنم و رسا و دی میرن مسواک و تعویض پوشک و منم کارای خرده ریز باقی مونده و بطری آبش رو میشورم و پر میکنم و ... بعد از ۱۰ حدودا میریم تو اتاق بین ۱۲ تا ۱ میخوابه. ۹ رفتیم یه مدت باز ۱۲ خوابید . صبحم حوالی ۸ بیدار میشه .
Показати все...
امروز هر ۴ تا کاری که برام مهم و ضروری بود و فقط و فقط برای خودم بود رو تیک زدم .
Показати все...
اینروزا سعی میکنم دی که میاد خونه ، شام آماده باشه و بعد خوردن یه نوشیدنی ، بریم سراغ شام . بعد شام هم ، تا دی ظرفارو میشوره ،منم میز رو تمیز میکنم و اسباب بازی های رسا رو جمع میکنم و یه جاروی کلی میزنم و سطلارو خالی میکنم و میشورم . زمان زیادی نمی‌ذارم و کارارو سریع و ظاهری انجام میدم اما اینکار رو مدتیه سعی میکنم تا جای ممکن انجام بدم که صبحم رو تمیز شروع کنم .
Показати все...
رسا دراز کشید بخوابه، بهم گفت دوستت دارم ، مهربونی، ما کنار همیم . دارم ذوب میشم از حرفش . حرفاییه که هرشب قبل خواب بهش میزنم. میگم دوستت دارم ، مهربونیت رو دوست دارم ، هرطور باشی بازم دوستت دارم ، خوشحالم پسر منی ، خوشحالم مامانتم ،خوشحالم کنار همیم .
Показати все...
امروز صبح با دوست دی و خانومش قرار صبونه و بازی بچه هارو داشتیم ، تا ظهر پیش هم بودیم و پسرا کم کم دارن باهم دوست میشن، جفتشون بچه هایی هستن که زمان لازم دادن برای دوست شدن ، وسایلشون رو به کسی نمیدن ، پیشقدم نمیشن برای بازی اما کم کم دارن باهم کنار میان .
Показати все...
Фото недоступнеДивитись в Telegram
قهوه مناسب روزای گرم
Показати все...
عاشق روزای شلوغ و پر فعالیتم مثل دیروز ، به شرط اینکه شبش بخوابم 😏 متاسفانه دوسال نخوابیدن رسا ، خوابم رو کاملا از بین برده و اگه به هردلیلی بیدار شم تا چندین ساعت خوابم نمی‌بره و قسمت دردناکش اونجاست که روز که شروع شه تا دوباره شب شدن هم فرصت استراحت ندارم معمولا . دیروز صبح که بیدار شدیم خواهرم زنگ زد گفت بیاین خونه ما با رسا . ما هم صبونه خوردیم و من یه کم خونه رو مرتب کردم و دوش گرفتم رفتیم، ظهر رفتیم . رسا هم کارت بازی هاش😢 رو آورده بود با خاله بازی کنه . موقع نهار رسا به خواهرم گفت مامانم اول قهوه میخوره 😂 خواهرم گفت پس برو بپرس اگه میخوره براش درست کنم . اومد من گفتم نه من الان نمی‌خورم، بعد نهار میخورم .به خواهرم گفت پس من هندونه میخورم 😂😂😂 دیگه نهار رو باهم آماده کردیم و هندونه هم خواهرم آورد، رسا کلا فقط هندونه خورد . تازه جمع کرده بودیم که دی اومد دنبالمون . پاشدم آماده شدم . رسا گفت من نمیام . اولین بار بود و فکر کنم تاثیر همین چند جلسه مهده‌. گفتم باشه پس من میرم پیش بابا . خواهرم گفت برید یه دور بزنید بیاین دنبالش . رفتیم نیم ساعت یه بنزین زدیم دوباره رفتیم دنبالش واقعا نمی‌خواست بیاد دیگه دیده بود خواهرم میگه باید بری خونتون گفته بود باشه میرم دوباره میام 😢 اونا هم جایی دعوت بودن که نمیتونستم بذارم بمونه یه کم . دی رفت دنبالش و اومد از پیشش دیدم خواهرم قهوه داده آورده برامون . زنگ زدم گفت گفتی بعد نهار نخوردی رفتی 😍 رسیدیم دی گفت میخوام یه کم ماشین رو تمیز کنم ، منم با رسا رفتم خرید کردم برگشتیم، رسا با دی موند پارکینگ ، من اومدم بالا . حلوا درست کردم و چای دم کردم . گوشت هایی که خریده بودم رو با پیاز و ادویه چرخ کردم و همبرگر کردم . همبرگر آماده داشتن خییییلی برای ما کمک کننده اس ، هر ساعتی از بیرون میایم یه دونه ميندازم تو ایرفرایر و تا تعویض لباس و شستن دست و ... غذای رسا آماده اس و گوشت اون تیپی هم فعلا دوست داره برخلاف مرغ که دیگه لب نمیزنه .حالا میخوام اونم برگر کنم ببینم خوشش میاد یا نه . دی و رسا از بیرون اومدن چای و حلوا خوردیم. فیلم دیدیم و همزمان من برگرارو قالب زدم . کلی ظرف شستم. لوبیا سبز به دی گفته بودم بخره ، شسته بودم تو یخچال بود . آوردم همزمان با فیلم سه تایی☺️ خرد کردیم . و آخراش پاشدم شام پختم تا دی تموم کنه . بعد هم بسته بندی کردم . رسا تو فریزر حیواناتشو تو سطل ماست دید که با آب گذاشته بودم یخ بزنه .گفت میخوام ببرم حموم بشورم . منم آشپزخونه رو کامل شستم و شام رو کامل کردم و خونه رو مرتب کردم جارو کردم . به دی گفتم سالاد درست کن خودم رفتم رسا رو شستم دادم بیرون تا دی لباساشو بپوشونه ،خودم دوش گرفتم ، اومدیم بیرون شام کشیدم خوردیم . دی ظرفای شام رو شست و منم میز و گاز رو دستمال کشیدم و دست و صورت رسا رو شستم و مسواک زدیم که بریم بخوابیم. حدود ۲ ساعت تو اتاق بودیم تا خوابید .خودمم کنارش خوابم برد . دوساعت پیش بیدار شد آب خورد . تو اوج خستگی بهش بطریش رو دادم و بعد که خوابید رفتم اتاق خودمون اما خوابم نبرد دیگه 😢 .
Показати все...
مهدی که رسا رو میبرم از خیلی جهات با جایی که دوست داشتم رسا رو ببرم وجه اشتراک داره ، اما بهرحال با چیزایی میخواستم مغایرت هایی هم داره . یه حسن بزرگش اینه که خودم تو فضای مهد هستم و در کنارشم و رسا هر وقت میخواد میتونه بیاد پیشم و درکنارش میتونه از امکانات هم بازی داشتن استفاده کنه. مورد بعدی اینه که صرفا بازی میکنن ، با خمیر ، رنگ ، آب بازی ، گل بازی و ... هیچ آموزشی در کار نیست . و بچه هر برداشتی داره و هر آموزشی میبینه ناشی از تجربه اس . مورد بعدی اینه که قانون بزرگ ندارند، سیستم تشویق و تنبیه ندارند، فقط قانون های کلی مثل اینکه میوه خوردیم ، پوستش رو میریزیم تو ظرف. استفاده از هیچ وسیله ای احتیاج به قانون و مراقبت و ... نداره و بچه ها آزادانه با وسایل و اسباب بازی ها بازی می‌کنند. بچه ها میتونن تو فعالیت های گروهی مشارکت نکنن و خودشون بازی کنن . نکات امنیتی که تذکر دادم ارتقا دادند و این برای من به این معنی بود که صحبت ها رو می‌شنوند و تا جای ممکن اهمیت میدن . سیستم میان‌وعده خوردن و نهار خوردن هم همه دور یک سفره و کارها به صورت مشارکتیه. حیاط داره و هر روز بچه ها حیاط میرن آب بازی می‌کنند، به درختا آب میدن ، گل بازی می‌کنند، به پرنده ها دونه میدن و ... چیزایی که دوست ندارم: از نظر امنیتی اونقدر که من دوست دارم فضا امن سازی نشده اما الان نکته جدی مهمی نیست. بافت محیط و فضا مذهبیه اما به بچه ها هیچ آموزش و حرف مذهبی زده نمیشه و کسی با لباس و استایل مادرا کاری نداره . خیلی شلوغه، خیییییلی سر و صدای بچه زیاده ،خییییلی و خب نشون میده بچه ها آزادانه بازی می‌کنند و کسی سعی نداره آرومشون کنه. از نظر نظافتی خییییلی تمیز نیستن چون ساختمون قدیمیه و خیلی خونه مامان بزرگی طوره ، خونه قدیمی چند طبقه ویلایی . من دوست داشتم تفکیک سنی باشه اما اینا میکس هستند اما الان از این مورد ناراضی نیستم چون بچه های کوچیکتر رو معمولا بزرگتر ها به چرخه بازی برمیگردونند.
Показати все...
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری ، یه سری چیزا به سن و سال نیست و بحث علاقه مطرحه, اما خب باید در نظر بگیری الان ۴۰ سالشه و تقریبا اوج دوران سنی اکثرا آقایونه، شاید تو خصوصیات اخلاقی بهتر شن ، یا با تلاش خیلی چیزارو سرحال نگه دارن اما تا اواسط سی سالگی تو حدودا ایشون به مرز ۵۰ میرسه و ممکنه خیلی از نظر انرژی ، فعالیت جنسی ،تفریح تو یه رنج نباشید
Показати все...
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ اره راست میگید حتی هنوزم خیلی پایه نیست که سینما بریم یا مثلا اینا.چه برسه ۵ سال دیگه به این حتی فکرم نکرده بودم.. مرسی بچه ها❤️و سمیه جانم❤️❤️
Показати все...