cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

Born under a dark star

Рекламные посты
323
Подписчики
+124 часа
-67 дней
+2330 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

ای کاش درد پریودی و معده عصبی دست از سر من ور می‌داشتن گاییدم خلقت خدا رو
Показать все...
چرا اینقدر زیاد شد😭
Показать все...
Seafret - Heartless - Mahogany Sessions.mp37.64 MB
جدیدا دارم به معنایِ «عشق» زیاد فکر می‌کنم، در واقع همیشه فکر می‌کردم ولی الان بیشتر ذهنم رو درگیر کرده، گاهی به معنایی که داره فکر می‌کنم و گاهی به اینکه اصلا واقعیت داره یا صرفا توهمی برای ذهن ناتوانی هست که سپری داره برای محافظت از خودش، سپری که پر از ارزش‌هایی هست که ما در طول زندگیمون برای خودمون مشخص می‌کنیم که دووم بیاریم، در برابر زندگی‌ای که تموم زشتی‌هاش رو با افزایش سنمون بیشتر بهمون نشون می‌ده، به این فکر می‌کنم که آیا معنای عشق، پیوند دو روحِ زخم‌خورده‌ست که در نهایت یا باعث التیام می‌شه یا باعث نابودی؟ بعد به این فکر می‌کنم که شاید نباید اینقدر به عشق پر و بال داد، شاید همه‌چیز در اون حدی که توی فیلم‌ها و آهنگ‌ها و شعرها و اثرات هنری می‌بینی نیست، شاید یه وجه زشت دیگه از زندگیه که ما سعی کردیم دورش ستاره بچینیم و قشنگ‌ترش کنیم، چون من می‌دونم هر چیزی توام با درده، عشق هم با درده، پس چرا ما اینقدر در استیصال برای به دست اوردنش هستیم؟ و بعد حس می‌کنم شاید معنای عشق درست برای من تعبیر نشده، من به عشق به عنوان یه راه فرار فکر می‌کنم، چیزی که بتونه از سیاهی‌ها نجاتت بده و به سمت نور هلت بده در حالی که داری با تموم وجودت به مرداب تاریکی کشیده می‌شی، ولی این درست نیست، مگه نه؟ این چیزی نیست که معنای عشق رو ترسیم کنه، عشق چیزی نیست که بتونه گودال‌های پوچی درون من رو التیام ببخشه، گودال‌هایی که از زخم‌های روحی پر شده‌ن و من خودم رو ناامیدانه و سرگردون به این طرف و اون‌طرف می‌کشم که بتونم پیداش کنم، که بالاخره زخم‌هایی که از طرف خانواده‌م واسم بوجود اومده، احساس ناکافی بودنِ روزانه‌م، نقص‌های صورت و بدنم رو بپوشونه، برای یه مدت کوتاه، باعث شه که کمتر از خودم متنفر باشم چون متوجه می‌شم که بالاخره، بعد از این همه سال زندگی کردن شاید لایق عشق باشم، ولی این راهش نیست ولی من راهی رو نمی‌شناسم, چیزیه که دوست دارم بعد از یه روزِ سخت، وقتی که دارم خودم رو برای هر موضوع کوچیکی که پیش اومده سرزنش می‌کنم و فکر می‌کنم یه بازنده‌ام من رو بغل کنه و بهم بگه همه‌چیز درست می‌شه چون هرچقدر خودم این رو به خودم می‌گم باورش واسم سخت‌تر می‌شه، دلم می‌خواد به یه نفر تکیه کنم ولی به محض اینکه متوجه می‌شم به یه تکیه‌گاه نیاز دارم متوجه می‌شم چقدر ضعیفم و باعث می‌شه بدتر از خودم بدم بیاد و از اونجایی که هیچ‌چیز همیشگی نیست، کی می‌تونه تضمین کنه بعد از اینکه به یه نفر تکیه کردی، همون آدم تو رو به لبه پرتگاه نزدیک‌تر نکنه و گودال‌هایی که وجود دارن رو با عمق بیشتری نکنه؟ چون من به اندازه کافی شکسته هستم و توان دوباره شکسته شدن رو ندارم، درسته، من از شکسته شدن می‌ترسم چون تجربه‌ش کردم، هر چقدر هم احمقانه و بچگانه ولی تجربه‌ش کردم و هنوز هم دارم تاوانش رو می‌دم، هنوز هم دارم بهش فکر می‌کنم و راستش رو بخوای، من هم به عشق نیازمندم هم ازش متنفرم.
Показать все...
گوش دادن بهش باعث‌ می‌شه معدم بپیچه توی هم
Показать все...
Sasha Alex Sloan - Thank You.mp37.38 MB
◜𖤐◞
چون مغزم پره از حرف
Показать все...
می‌خوام بشینم بنویسم
Показать все...
پس هویت دارای تکه‌هایی از یک کل منسجمه☝🏼😔
Показать все...