⛓دربـنـد فــاحـشـگـے⛓
پارت گذاری روزانه 💛 بـہ قـلـم مها💫 کپـی ممنوع حتی با ذکر نام نویسنده🚫 ایدی جهت سفارش تبلیغات:
Больше8 074
Подписчики
-524 часа
-717 дней
-24930 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
01:00
Видео недоступно
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان ²⁹ or
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
7900
00:13
Видео недоступно
برای خواهر ناتنی کیوتش میخوره💦🔞👅
#پارت۱۸_نبود لف بده
-داداشی من ابنبات میخوام..🍭🥺
نگاهی به نوک سینه های کوچیکش که زیر تاپ صورتیش پیدا بود انداختم.
معلوم بود خیلی شیرین و خوردنین
-داداشییی برام ابنبات میخری؟
دستی به موهای گیس کردهاش کشیدم و دم گوشش گفتم:
-شرط داره! اول باید بذاری من از توت فرنگیات بخورم بعدش بهت یه ابنبات گنده میدم!🍓
لباشو اویزون کرد و گفت:
-اما من که توت فرنگی ندارم داداشییی
خبیثانه تو گلو خندیدم ، دستی به نوک سینش کشیدم و گفتم:
-ببین ، این صورتیا توت فرنگیای بدنتن. میذاری داداشی بخورتش؟!👅
تند تند سرشو تکون داد و تاپشو بالا زد
-بیا بخور عزیزم ، به شرطی که قول بدی برام ابنبات و بستنی بخریااا🍬🍦
با ولع مکی به نوک سینش زدم که اهی کشید.
-جووون ، خوشمزست توت فرنگیات
-اوممم بازم بخور داداشیی..میخواممم🫦
نوک سینشو میخوردم و ک..صشو میمالیدم تا خیس خیس بشه و.. ک..بر کلفتم توی ک..صش خوب جا بگیره
بعد خیس شدن و لجز شدن ک..صش💦🔞❌
https://t.me/+-wvcjsME-G5lMjI0
https://t.me/+-wvcjsME-G5lMjI0
پسره یه منحرف جنسیه که چشمش خواهر ناتنی کیوتش رو میگیره و میخواد به بهونه بازی و خوراکی لمسش کنه ول
100
#عروسکوچولو_1
_ میخوام برم به مادرجون بگم که دودول پسرش خیلی بزرگه ...
متعجب منو بین بازو هاش نگه داشت.
_ بری به مامانم بگی ک***ر من بزرگه که چی بشه؟ میخواد بیاد برات کوچیکش کنه؟
اشک جمع شده توی چشم هامو پس زدم.
_ باید بدونه باید چیکار کنم که دردم نیاد! اصلا شاید اجازه داد برم اتاق خودش بخوابم ...
خنده مردونه ای تحویلم داد و لپم رو کشید.
_ اتفاقا خوشحال میشه همچین دست گل با کیفیتی زاییده ...تو هم ناشکری نکن توله ...وقتی زیرشی که حال میکنی!
با جیغ ریزی پسش زدم.
_ نچ؛ کی گفته من حال می کنم؟ تازه خیلی هم دردم میاد.
دست روی دهنم گذاشت و با چشم های ریز نگاهم کرد.
_ نیم وجبی، صدای آه و نالهت کل خونه پر میکنه بعد میگی لذت نمیبری؟
دستش رو پس زدم و سمت درب رفتم.
_ اون جیغ ها به خاطر درده، مگه نمیشنوی همش میگم یواش تر؟!
دستم روی دستگیره نشست و تند از اتاق بیرون زدم که پشت سرم حرکت کرد.
خونه انقدر ها هم بزرگ نبود که نشه زود خودمو به اتاق مادرشوهرم برسونم.
تند درب زدم که درب رو باز کرد و با چشم های خواب آلود از بالا تا پایین نگاهم کرد.
_ چه خبره دختر؟ نصف شبی باز که صدای جیغ و دادت خونه رو برداشته!
نگاه عصبانی کوروش که از دستم حسابی شکار شده بود، از دور بهم افتاد.
_ به ...به خاطر همین اومدم!
مادرشوهرم که من دیگه مامان جون صداش میزدم، دقیق نگاهم کرد که دست به کمر شدم.
_ شما بهم کلک زدی، قبل از ازدواج نگفتی اونجای کوروش چقد بزرگه!
مامان جون ابرو هاش بالا پرید که کوروش نزدیک شد و آرنجم رو کشید.
_ شیطنت نکن گندم، بیا بریم بخوابیم!
دستش رو پس زدم.
_ آی ...ولم کن؛ چرا نمیزاری حرفمو بزنم؟ مگه دروغ میگم.
مامان جون منو طرف خودش کشید.
_ بزار ببینم چی میگه این دختر؟! پسر من چشه؟
به شلوار کوروش اشاره کردم.
_ اونجاش گندهس، دردم میگیره! باید عمل بشه.
انگار حرف من زیاد خنده دار بود که مامان جون ریز خندید.
_ عمل نداره که مادر، ما قبلا ختنهش کردیم بچه رو!
کوروش صورتش قرمز شده بود ولی اهمیت نداشت.
_ تازه عمل کردید انقد شده؟ خب پس من چیکار کنم؟
کوروش این بار جدی تر منو کشون کشون توی اتاق برد.
_ خجالت نمیکشی؟
حق به جانب در حالی که حداقل پنجاه سانت ازش کوتاه تر بودم دست به کمر شدم.
_ از چی خجالت بکشم؟ اصلا چرا منو اوردی تو اتاق، داشتم با مامانت حرف میزدم.
خم شد و مقابل صورتم قرار گرفت.
_ اجدادم عرب بودن، دست ننم که نبوده!
شاکی ازش رو گرفتم.
_ پس من باید به کی شکایت کنم؟ اصلا تا وقتی کوچیکش نکردی نیا سمت من!
دست لای موهاش کشید و عصبی نفسش رو فوت کرد.
_ برو بخواب کاریت ندارم!
باهام قهر کرد؟
این من بودم که اول قهر کرده بودم.
با دل چرکی توی تخت رفتم و زیر پتو خزیدم که عصبی برق رو خاموش کرد و اومد کنارم.
_ نصف شبی علم شنگه راه انداختی، بعد مثل گربه ها زیر پتو رفتی که دعوات نکنم.
پتو رو کشیدم و توی خودم جمع کردم و مغرور لب زدم:
_ من با آدمای دودول گنده حرفی ندارم!
https://t.me/+wyvxj7oy4NEyNjZk
https://t.me/+wyvxj7oy4NEyNjZk
https://t.me/+wyvxj7oy4NEyNjZk
https://t.me/+wyvxj7oy4NEyNjZk
https://t.me/+wyvxj7oy4NEyNjZk
https://t.me/+wyvxj7oy4NEyNjZk
https://t.me/+wyvxj7oy4NEyNjZk
https://t.me/+wyvxj7oy4NEyNjZk
https://t.me/+wyvxj7oy4NEyNjZk
دودول شوهرش گندهس رفته پیش مادرشوهرش گله شکایت میکنه😂💦
رمان طنز و فول صحنه
عــروســ کـوچـولـو🔥
﷽ ممنوعه/ رده سنی بزرگسالان🔞 شروع رمان👇🏼 t.me/c/2081616126/3 N_R
100
00:05
Видео недоступно
-ک.یرت از #ک.یر داداشت خوشمزه تره دکتر!
با ولع مک محکمی به ک.یر کلفتم زد و دستش رو سمت ک.صش برد.
اه مردونه ای کشیدم و موهاشو از پشت گرفتم . تمام حجم ک.یرمو توی #دهنش فرو کردم
-خوب خیسش کردی حالا نوبت اینه بره تو #ک.ص تنگت ج.نده خانوم!
https://t.me/+fBorw9DkLQMyOWM8
https://t.me/+fBorw9DkLQMyOWM8
https://t.me/+fBorw9DkLQMyOWM8
من سیاوشم
یه دکتر جذاب و مغرور
پسری که کلی خواهان داره و همه نگاه ها به سمتشه
دخترای زیادی دنبال یه شب تو #تختم بودنن
ولی من پشت ظاهر جذابم #رازی دارم
رازی که باعث فاصله گرفتنم از #جنس #مونثه ولی همه چی با اومدن دختر درحال #مرگ به بیمارستان عوض میشه و...
https://t.me/+fBorw9DkLQMyOWM8
https://t.me/+fBorw9DkLQMyOWM8
س.ک.س خشن دکتر با زنداداشش🙈
100
برای دو دقیقه چشمامونو ببندیم به صدای بارون و پیانو گوش بدیم ...
100
#معشوقهیخراب
#پارت_1
- عزیزم لطفا لباساتونو در بیارید دراز بکشید روی تخت.
با خجالت نگاهم کرد و من دستگاه لیزر رو روشن کردم. همش این پا و اون پا میکرد و مردد بود.
- اولین بارتونه میاید لیزر؟
لبخند معذبی زد و سر تکون داد. کلافه نگاه به ساعت انداختم. از تایم جلسهاش داشت میگذشت.
دستگاه که آماده شد، بلاخره رضایت داد مانتو شلوارش رو در بیاره اما شورت و سوتینش رو نه!
نگاهی به دفترم انداختم.
- مگه فول بادی نیستید؟
دختر لاغر اندام مقابلم که اسمش بهناز بود و پوست سفیدی داشت، سری به معنای تایید تکون داد.
- خب خوشگلم باید شورت و سوتینتم در بیاری دیگه.
به ناچار اونها رو هم در آورد و با کلی سرخ و سفید شدن و جلوی ک..صش رو پوشوندن، اومد دراز کشید رو تخت.
سینههای گرد و بزرگش بنظر میرسید 80 باشه و نوک صورتی و سیخی داشت!
عینک رو دادم دستش:
- اینو بذار رو چشمات.
دستش رو از لای پاش برداشت و من خودم رو کنترل کردم تا به لای پاش نگاه نکنم.
اما همین که عینک رو گذاشت، خیره شدم به لای پاش. برخلاف هیکل لاغرش، ک..ص تپل و گوشتی داشت با یه چو..چول پفکی!
روی بدنش ژل ریختم و خوب زیر بغل و دست هاش رو بهش آغشته کردم. بعد از اینکه اون قسمت ها رو لیزر کردم، نوبت نوک سینه هاش بود.
کمی ژل ریختم کف دستم و خوب نوک سینههاش رو با ژل خیس کردم. اما حواسم بود که اشتباهی نوک سینههاش رو نمالم چون همین الانش هم خیلی معذب بود.
وقتی قسمت بالا تنهاش رو تموم کردم و رسیدم به پایین تنهاش گفتم:
- عزیزم کف پاهاتو بچسبون بهمدیگه.
انجام داد و حالا ک..ص تپلش، کاملا مقابل چشمام بود جوری میتونستم تا توی سوراخ خیس و صورتیش رو ببینم.
چند بار صدای نوتیف گوشیم بلند شد و کلافه نگاهمو از ک..ص مشتری گرفتم. طبق معمول آرش بود که داشت زرت زرت پیام میداد.
گوشیمو برداشتم و پیام هاش رو خوندم که نوشته بود:
- مشتری جدید داری امروز؟ یادت نره از ک..ص و ک..ونش بهم عکس بدی.
لب گزیدم و نگاه به ک..ص دختره کردم. آرش عاشق ک..ص های تپل و گوشتیه. کاش الان اینجا بود و با اون ک..یر کلفتش جرش میداد.
بی سر و صدا دوربین گوشیمو باز کردم و چندتا عکس واضح، از ک..ص مشتری گرفتم وحواسم بود گوشیم فلش نزنه. عکس هارو فرستادم واسه آرش که پسرهی گشنه سریع سین زد! انگار من شبها کم بهش سرویس میدم و کم جلو عقبمو یکی میکنه که انقد گشنهست!
- خانوم چیزی شده؟ پاهامو ببندم؟
هراسون گوشی رو گذاشتم کنار و ژل رو برداشتم.
- نه عزیزم منتظر بودم دستگاه داغ شه.
کف دستم ژل ریخته و ریختم روی ک..صش. خوب ژل رو پخش کردم و چند بار انگشتم رو روی کلی..توریسش کشیدم....
https://t.me/+wI4zx6FWqds4MjEx
https://t.me/+wI4zx6FWqds4MjEx
https://t.me/+wI4zx6FWqds4MjEx
https://t.me/+wI4zx6FWqds4MjEx
https://t.me/+wI4zx6FWqds4MjEx
ساناز اپراتور لیزره و بدون اینکه مدرک تخصصی لیزر داشته باشه، واحد بالایی خونهاش رو کرده سالن لیزر و مشتری میاره. اما داستان از اونجایی شروع میشه که مشتریها خبر ندارن ساناز حین انجام دادن لیزر از ک..ص و ک..ونشون عکس میگیره میفرسته واسه دوست پسرش و حتی گاهی میمالتشون! تا اینکه یه روز یکی از مشتریهاش با مالش دست ساناز خیس میشه و وقتی آرش دوست پسر ساناز سر میرسه تریسام...🔞🔞💦
𝐁𝐢𝐭𝐜𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫🔞
اون دختری باش که دوست پسرت نتونه از کردنت سیر بشه💧🔞 ژانر رمان: اروتیک🔞
100
-چه ک..ص صورتی و تمیزیه موفرفری...!
دخترک تابی به خودش داد و خمار نگاش کرد:
-دوست داری؟!
مرد بدتر از دختر سرش رو پایین برد و لیس..ی به ک..صش زد.
-اونقدر دوست دارم که جرش بدم ولی چه آبی راه انداخته لامصب...؟!
افسون ک..یر کلفت مرد رو توی دستش گرفت.
-برای این اب انداخته پس معطل چی هستی، فرو کن دیگه....!
مرد خودش رو تنظیم کرد و یه ضرب توش...🔞♨️
https://t.me/+arkxob2sbE01NTU8
https://t.me/+arkxob2sbE01NTU8
73340
01:00
Видео недоступно
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄
💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍
💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎
🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم
❤️🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️🔥
✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه
🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇
https://t.me/telesmohajat
💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان🦋²⁹
👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇
🆔@ostad_seyed_hoseyni
☎️ 09213313730
☯ @telesmohajat
97900
#گناهمباش
#پارت1
یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم:
_آیــی خیلی گرممه ماهــان!
تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد.
_نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم میکنی بچه!
انگار مستی عقلم و زایل کرده بود!
حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام.
_مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟
به تندی دست پس کشید.
_نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی.
عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم میکنه.
غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم.
_نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام.
نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد.
سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم.
گلوم سوخت و صورتم درهم شد.
تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم.
دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش.
_زُلفا!!
تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم.
_گــرمم بود.
نگاهش روی بالا تنهام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد.
حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم.
کاش این زهرماری و نمیخورم.
بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم
صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید.
_سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟
چه بزرگن!
چشمکِ ریزی زدم و گفتم:
_پسندیدی؟ هشتاد میزنم.
انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و اون پایینی.
با سر به پایین تنم اشاره زدم.
نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم
نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود.
تنم داغ بود و بین پام نبض میزد.
چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم.
نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا.
تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش.
تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد.
هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از ارادهام خارج بود!
کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم.
_چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟
هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد
_نکن زُلفا، داری تحریکم میکنی.
شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش.
_اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟
به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند.
روی تنم خیمه زد و غرید:
_این میشه
لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم.
ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇
https://t.me/+VDeXhC96ZHVlZjhk
https://t.me/+VDeXhC96ZHVlZjhk
https://t.me/+VDeXhC96ZHVlZjhk
زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن.
زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش میفهمه حاملست!
گنــاهــم بــاش
به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...
29410
#part1
_اوفففف پسر نگاه کن چ ک.ونی میده لعنتی عقب جلوشو یکی کردن..!!
https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0
متعجب دست رو دهنم گذاشتم دوست حسین چ حرف بدی زد
حسین انگار حالش یه جوری شده بود
نفس تندی کشید
_کارشون اینه مادر ج. نده ها اوف لعنتی یارو دورش پر ک ص بعد دور ما پر پشمه ریدم ب این شانس
مات زل زدم بهشون حرفای زشتی میزدن
دست دوست حسین رو رون پاش نشست و گفت
_میگم ما که #ک._ص دورمون نیست... بیا از هم استفاده کنیم
و چشمکی حواله حسین کرد
حسین مثل من متعجب شکه به دوستش زل زد و با عجز گفت
_چی میگی ک.ونی نبودیم ک میخوای ک.ونیم کنی مرتیکه
دوستش از ری اکشن حسین منصرف نشد بلکه بیشتر مشتاق شد بجاش دستش رو خشتک حسین نشست و از روی شلوار حسین دستشو بالا و پایین میکرد
_بیخیال بابا ش.ق درد گرفتم بیا فقط بمالیم لعنتی
انگاری حسین با دیدن اون فیلم مثبت 18 حسابی داغ کرده بود که بی طاقت ناله ای کرد
_لعنت بهت در بیار لنتی
هردو چیزای از شلوارشو درآوردن شبیه #مار ولی #گوشتی مال همو میمالیدن دوست حسین سرشو خم کرد و زبونی به مار حسین زد که صدای آه بلند حسین فضار و پر کرد
کارشون باعث تعجبم شده بود
قدمی ب عقب برداشتم ک در صدای بدی داد با دیدن نگاه دوست حسین عرق سردی رو کمرم نشست
https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0
https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0
https://t.me/+LWl7dycaii9jODI0
_حسین فکر کنم دیگه نیازی ب مالیدن نداریم ی ک ص جیگر کوچولو گوش وایساده بود
{هرزه ی پاک}
رمان هات 🔥شهوت انتقام هرزه ی پاک 🔥
35120