cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

🌪♛دود خـاکــسـتــری♕🌪

🌾﷽🌾 🌪♟دود خاڪسـتــرے♛🌪 -زهــرا.ش- -Zahsha- آنلاین ⇠ دود خاکستری♟✨ آنلاین ⇠ کارت خونی 🃏🩸 Instagram.com/zahra.sh_novel :اینستاگرام عضو انجمن هنر مه‌بانگ🤍 @mahbanng 🚫کپی و یا ذخیره‌ی شخصی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع و حرام می‌باشد🚫

Больше
Рекламные посты
970
Подписчики
-324 часа
-127 дней
-6630 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

این همه نگاه قشنگ و تنها یک ‌ری‌اکشن؟ 🥲💔💔
Показать все...
Repost from N/a
شب عروسی اش به گوشش رساندن که جنازه نامزدش در عمارت بزرگ شایان هاست.  دلبرش در تخت ساشا شایان بر اثر تجاوز جان داده بود. باید تاوان می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت. پس این وسط باید به سراغ مهره اصلی می رفت. دختر شیطون و سرزبون دار شایان ها! دختری که تمام ثروت کلان ساشا به نامش بود و مهره اصلی شطرنج این بازی حساب می شد. ساحل باید تاوان کثافت کاری ساشا را پس می داد ولی این وسط  یک مهره اصلی اشتباه حرکت کرد و آن قلب مرد مغرور و سرد داستان جذاب ما بود... https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 صب بپاک
Показать все...
پارت جدید تقدیم نگاه‌های قشنگتون😎❤️ نظر و ری‌اکشن برای انرژی به نویسنده فراموش نشهه 💗
Показать все...
1
⚔🌪⚔🌪⚔🌪⚔🌪 #دود_خاکستری ⚔ #PART_271 🌪 با دیدن نگاه یکه خورده‌م، دست‌هاش رو بند زانو‌هاش کرده و با آرامش، سرش رو روی شونه‌ش کج می‌کنه و لب می‌زنه. - م... من؟! چند بار پلک می‌زنم تا توهم رو از واقعیت تشخیص بدم. تصویرش نمیره، تنها با هر بار پلک زدنم لبخندش کش میاد و منتظر بهم زل می‌زنه. - اتفاقی افتاده الآی کاراداع؟ با شنیدن این حرف، بهت‌زده تو جام می‌پرم و فوری نیم خیز میشم. نیم نگاه کوتاهی به پشت سرم می‌ندازم و با تردید، به آرومی خطاب بهش لب می‌زنم. - زویا؟! ابرو‌هاش رو بالا می‌بره. رد نیم نگاه کوتاهم رو دنبال کرده و با دیدن راه پله‌ی خالی، با بالا بردن سرش جواب میده. - زویا نه، باید بگی بانو! نمی‌فهمم، حرفش به قدری گنگه که بی‌حرف، گیج شده ابرو درهم بهش زل می‌زنم. - چی؟!
Показать все...
2🔥 2
پارت جدید تا دقایقی دیگه... 😌🔥
Показать все...
Repost from N/a
ساحل دختر شیطون و سرزبون دار شایان‌ها....🥹😍 دختری که تمام ثروت کلان شایان‌ها به نامش بود و مهره اصلی شطرنج این بازی‌هاشون حساب می شه ساحل باید تاوان کثافت کاری ساشا برادرش رو پس بده ولی این وسط یک مهره اصلی اشتباه حرکت کرد و آن قلب مرد مغرور و سرد داستان جذاب ما بود...🥹🥲 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 8پاک
Показать все...
Repost from N/a
Фото недоступно
امیر سپهبد🔥🤤 مردی بداخلاق و مغرور که تا به حال کسی چهره‌اش و از نزدیک ندیده و به مرد #نقاب‌دار معروفه😎 مردی خشک و سرد که از همه دخترا بعد از مرگ نامزدش فاصله میگیره... شب عروسیش به گوشش رسونده بودن که جنازه نامزدش در عمارت بزرگ شایان هاست.  دلبرش در تخت #ساشا شایان بر اثر تجاوز جان داده بود. باید تاوان می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت. قسم خورده که بعد ازمرگ نامزدش #مهگل دیگه عاشق نشه و به کسی رحم نکنه بعد از اون همه سختی و درد و رنج درست وقتی میخواد انتقام شو بگیره بدجوری دل میبازه به خواهر دشنمش، به خواهر کسی که مسبب تمام مشکلات و دردهایی هست که کشیده....🥲💔 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 صب بپاک
Показать все...
پارت دیشب رو خوندید؟ فردا پارت جدید داریم 😎🥰
Показать все...
Repost from N/a
خلاصه:💔🥀 جانان دختری کم سن و سال، که به‌خاطر سرو سامان گرفتن زندگی‌اش، داخل کارگاه حاج‌صادقی؛ قالی می‌بافد. اما حاج‌صادقی دلباخته او می‌شود و از او می‌خواهد که صیغه‌اش شود. جانان امتناع می‌کند تا این‌که، یک روز که هر دو داخل کارگاه تنها هستند، حاج‌صادقی وارد کارگاه می‌شود...🔞🔥 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 9پاک
Показать все...
Repost from N/a
00:05
Видео недоступно
کوهیار مستوفی مهندس مکانیک جذاب و هیکلی که همه دخترای محل برای نیم نگاهی از اون بال بال میزنن ، خودش محتاج نیم نگاه دختر خودساخته و شیطونیه که هر روز از جلو مغازه‌اش رد میشه و به کارگاه قالی‌بافی می‌ره . عطش و تب خواستنش مثل خون توی رگهاشه اما غرورش مانع میشه که قدم پیش بذاره . غافل از اینکه حاج صادقی پیر مرد معتمد محل و صاحب قالی بافی برای جانانش نقشه کشیده و طمع تن اونو داره و یک بار از تنهایی او در کارگاه....🔞🫣 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 صب بپاک
Показать все...