cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

دکتر استنتون 🐚سرزمین ترجمه🐚

⛔️رومئو سنگدل و تاریک من #عاشقانه #دارک 🍓 بوسیدن عروس ممنوع #عاشقانه #اجتماعی رمان های اتمام یافته در کانال پشتیبانی زیر👇 @tarjomesedi

Больше
Рекламные посты
4 593
Подписчики
-424 часа
-347 дней
-12730 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

  • Файл недоступен
  • Файл недоступен
40👌 4😍 2👍 1
Фото недоступно
❌پارت آخر و نیم‌جلد بعدش یکجا خدمت شما. ممنون از سدی عزیز بابت زحماتش
Показать все...
32🙏 4👍 2
خب خب از امشب این کتاب بسیار زیبا رو استارت می‌زنیم. بدبختی دالاس از همین شکمو بودنش شروع میشه.
Показать все...
👍 25😍 14🤣 2🎉 1
Фото недоступно
شورت برد: این بیسکوییت شیرین و خوشمزه از خوراکی های اصلی اسکاتلند است که با مقدار زیادی کره درست می شود و خوردن آن یکی از لذت بخش ترین بخش های شکم گردی در اسکاتلند است. این بیسکوییت از ترکیب آرد، شکر و کره درست می شود و باید حتما در دمای پایین پخته شود تا قهوه ای نشود.
Показать все...
👍 21👎 1
#My_Dark_Romeo #Part_05 اگه بخوام حدس بزنم، ورژن زنده کن کلون ، فون بیسمارک بود. موهای بلوند، فک مربعی و ته ریش نامرتب. شبیه چیزی بود که فقط یک تصویرگر والت دیزنی می‌تونست طراحی کنه. شاهزاده بی‌نقص اروپایی، با چشم‌های آبی و ساختار رومی شکل. ابریشم. دیگری، یک وحشی شسته و رفته و اتو کشیده بود. یک تهدید که در قالب کت و شلوار کیتونش در اومده بود. موهای پر کلاغیش رو مثل نجیب زاده ها کوتاه کرده بود. انگار همه چیز درموردش با دقت ساخته شده بود. عمدا طوری طراحی شده بود که مستقیما دوزهای کشنده ای به جریان خون زن‌ها وارد کنه. گونه‌های تیز، ابروهای پرپشت و مژه‌های که حاضر بودم بخاطرشون به زندان بیفتم. سردترین چشم‌های خاکستری ای که تا به امروز دیده بودم رو داشت. درواقع چشم‌هاش به قدری روشن و یخی بودند که باعث شد فکر کنم هیچ ارتباطی با اجزای برنزه ایتالیاییش ندارند. چرم. درحالی که رومئو کاستا داشت از کنار میز ما می‌گذشت تا به سمت میزی که برای افراد ویژه در نظر گرفته شده بود بره، صدای پر از حسرت ساوانا به گوش رسید: _رومئو کاستا. بهش اجازه میدم همونطور که ایلان ماسک توییتر رو به فنا داد، من رو هم به فنا بده. امیلی با الماس آبی رنگ روی گردنش بازی کرد و گفت: _اوه، من بهش اجازه میدم باهام کارهای زشتی بکنه؛ یعنی... حتی مطمئن نیستم قراره چجور کارهایی باشه، ولی هرچی هم که باشه من براش حاضر و آماده‌م. این برای دخترهای جنوبی باکره ای که اهل کلیسا، انجیل و مال قرن بیست و یکم بودند، مشکل بود. اینجا به دو چیز معروف بود: 1( ساکنان ثروتمند و کثیفی که بیشترشون صاحب شرکت های تجاری معروف گرجستان بودند. 2( محافظه کاری بیش از حد نسبت به دختراشون.
Показать все...
👍 27 11
#My_Dark_Romeo #Part_04 این همیشه مشکلی برای آینده به نظر می‌رسید، تا اینکه دو روز پیش اعلامیه‌ای رسمی در صفحات انجمن پیدا کردم. _شنیدم رومئو قراره مدیرعامل شرکت باباش بشه. همین الانشم بیلیونره. خدایا، ساو هنوز داشت درمورد اون حرف می‌زد. نکنه می‌خواستند ویکی‌پدیاش رو بنویسند؟ امیلی دستی روی الماس مارکیز دستبندش کشید و گفت: _یه بیلیونر معمولی نیست، یه بیلیونر کله گنده‌ست. از اون دسته آدم‌هایی هم نیست که پولش رو برای کشتی‌های تفریحی، کاسه تولت‌های طلا و سرمایه‌گذاری در پروژه های خودپسندانه حیوون‌های خانگی، هدر بده. ساو از آیینه جمع و جورش با ناامیدی نگاهی بهشون انداخت. _فکر میکنی ممکنه بهشون معرفی بشیم؟ ابروهای امیلی درهم گره خوردند. _هیچکس اینجا اون‌ها رو نمی‌شناسه. دال؟ دالاس؟ اصلا بهمون گوش میدی؟ این مسئله مهمیه. تنها مسئله مرگ و زندگی ای که من درگیرش بودم، نبود شورت برد بود. با اکراه چشم هام رو به دو مردی که میون انبوهی شینیون و ابریشم بودن دوختم. هردوشون حداقل یک و نود سانت بودند. قد بلندی که داشتند باعث می‌شد مثل غول‌هایی به نظر برسن که سعی داشتند در خونه های عروسکی خودشون رو جا بدن. هیچ چیز معمولی و رایجی درموردشون وجود نداشت. تنها شباهتی که به هم داشتند، قدشون بود. در بقیه موارد کاملا مخالف هم بودند. یکیشون ابریشم بود و دیگری چرم.
Показать все...
👍 29 10👎 1
Фото недоступно
Melopita یک چیزکیک عسلی سنتی یونانی است که از جزیره سیفنوس، در Cyclades می‌آید. این یک دسر کم کالری است که با آنتوتیروس (معادل یونانی ریکوتا) درست شده و با عسل شیرین شده است.data:image/jpeg;base64,/9j/
Показать все...
👍 11 2
#My_Dark_Romeo #Part_03 چشم های مثل شاهینش مچم رو موقع جا دادن دو دونات لهستانی داخل کیفم، گرفت. _دال، نباید اون رو داخل کیف شنلت قایم کنی. چرمش خراب میشه. ساو مشتش رو توی کیف کلاچش فرو کرد و رژلبی بیرون آورد. _شنیدم فون بیسمارک برای خرید لو فلور به شهر اومده. بابای جنا مالک لو فلور بود. اون‌ها ملحفه‌های کتان رو برای هتل های پنج ستاره تولید می‌کردند. من و امیلی یک‌بار از خونه فرار کردیم و قبل از اینکه باباهامون پیدامون کنند، یک هفته توی نمایشگاه خوابیدیم. _اونجا رو برای چی میخواد؟ بعد یک کنافه برداشتم. پشتم همچنان به موجودات افسانه‌ای بود که بهترین دوست‌هام داشتند عقلشون رو بخاطرشون از دست می‌دادند. با توجه به زمزمه‌های اطرافمون، دوست‌هام تنها کسایی نبودند که اینجوری شده بودند. امیلی رژلب رو از ساوانا گرفت و سخاوتمندانه روی لب‌هاش کشید. _اون توی کار هتل و میزبانی یک جای زنجیره‌ای کوچیک به اسم the Grand Regent داره. احتمالا اسمش به گوشتون خورده. اونجا قبلا یک استراحتگاه انحصاری بود که فقط با دعوت‌ شدن بهتون اجازه ورود می‌داد، اما بعد شعبه‌های دیگه ای هم زدند. پس گمونم فون پرشکوه و افاده‌ای، لنگ پول نیست. درواقع ثروت کریه نسل اندر نسلشون، بلیط ورود ناگفته اشون به رویداد امشب بود. اینجا نمایشی برپا بود که هر میلیاردر و میلیونر بزرگ ایالت رو به خودش جذب می‌کرد. پدرها دختراشون رو وادار می‌کردند اطراف سالن رژه برن. به این امید بودند که با عملکرد خوبشون توسط مردهایی از طبقه مالی خودشون، مورد استقبال قرار بگیرن. من برای تور کردن همسر به اینجا نیومده بودم. انگشتر الماسی که روی انگشت حلقه‌ام قرار داشت، بهم یادآوری می‌کرد که پدرم قبل از به دنیا اومدنم، قولم رو به کس دیگه‌ای داده.
Показать все...
👍 35 8😱 1
#My_Dark_Romeo #Part_02 فصل اول دالاس _اوه خدای من. بلوف نمی‌زدند، نه؟ اون واقعا توی شهره. امیلی به مچ دستم چنگ زد، چنگال‌های تیز و کاشتش در گوشت برنزه‌م فرو میره. _الیور فون بیسمارک هم همینطور. ساوانا دستش رو دراز کرد. _یکی نیشگونم بگیره. با کمال میل نیشگونش گرفتم. _آیی، دال! هرچیزی که به زبون آورده شد رو انجام نده! شونه بالا انداختم و توجهم رو به پذیرایی‌ای که کنارمون انجام می‌شد، دادم. این دلیل واقعی حضور امشبم در این جشنه. (اشاره داره به جشنی که یک خانم جوان به افراد سطح بالای جامعه معرفی میشه.) از سینی کریستالی، پوست پرتقال با روکش شکلاتی برداشتم، بین دندون‌هام لهش کردم و شهد تلخ و ترشش رو چشیدم. خدا مرد نیست. خدا زن هم نیست. خدا احتمالا یک تکه میوه با روکش شکلات گادیواست. _دارن اونجا چیکار می‌کنند؟ اون ها که حتی جنوبی هم نیستند. امیلی اولین برنامه معرفی ساو رو دزدید و صورتش رو باد زد. _قطعا هم نیومدن اینجا تا با خانم ها آشنا بشن. هردوشون مجردند. مگه کاستا تابستون قبلی یه پرنسس سوئدی تمام عیار رو ول نکرد؟ با صدای بلند و با تعجب پرسیدم: _شاهزاده سوئدی؟ _دال! تارت های کاستارد پرتغالی کجا بودند؟ بهم وعده تارت کاستارد پرتغالی داده بودند. _تو گفتی اینجا دسر پرتغالی میدن. ملوپیتا ، جایزه ای تسلی بخش رو در دست گرفتم و برای امیلی تکونش دادم. _حقمه برای اینکه دوباره بهت اعتماد کردم.
Показать все...
👍 26 12
#My_Dark_Romeo #Part_01 خطاب به همه دخترانی که مشتاق ازدواج با یک بیلیونر بدخلق و عذاب آورن... این برای شما نیست. "بنابراین با یک بوسه می‌میرم." _ویلیام شکسپیر، رومئو و ژولیت مقدمه دالاس همیشه فرض می‌کردم زندگیم یک رمان عاشقانه‌ست و در بین صفحات کتابم، خوشبختی جاودانه جا گرفته. هیچوقت به ذهنم نرسید که ممکنه ژانر رو اشتباه گرفته باشم؛ که ممکنه یک داستان ترسناک، دلهره آور و خونین باشه. بعد رومئو کاستا وارد دنیای من شد و عینک خوش‌بینیم رو از چشمام کند. بهم تاریکی رو یاد داد. بهم قدرت رو یاد داد. از همه مهم‌تر، بی‌رحمانه ترین درس رو به من یاد داد. اینکه در هر دیوی، زیبایی نهفته شده‌ست. هر گل رزي، خار داره و حتی از لاشه نفرت، ممکنه عشق شکوفا بشه.
Показать все...
👍 27😍 6